نقد آثار ادبی حوزهای شناخته شده است اما ما در ایران کمتر فرصت کردیم تا درباره آن بخوانیم و بدانیم. به همین دلیل نیز بیشتر صدای مجیزگو میشنویم تا منتقد. گاهی هم که گرد و خاکی بلند میشود و به دیدن چهره منتقدی راستین امیدوار میشویم، معلوم میشود که این غبار بیسوار است. بعضی اوقات هم «منتقد» را بر صلیب میکشیم و هر کدام میخی بر او میزنیم و دوباره بیمنتقد میمانیم.
چندی پیش کتابی را معرفی کردیم که یکی از معروفترین رمانهای معاصر را با جعبه ابزار جامعهشناسی نقد کرده است. براساس نظرهای مختلفی که درباره آن معرفی نوشته شد، چهار افسانه رایج درباره نقد آثار ادبی را شناسایی کردیم:
۱. «نقد» همان «معرفی» است!
۲. رمان را که نقد نمیکنند!
۳.نویسندهٔ کتاب باید زنده باشد!
۴.منتقد حسود و خودنما است!
نقد رمان سووشون: کیفرخواستی علیه سووشون
۱. «نقد کتاب» همان «معرفی کتاب» است!
بعضیها فکر میکنند «نقد» اسم دیگر همان «معرفی» است و میتوان این دو واژه را به جای یکدیگر بهکار برد اما این دو کاملاً با هم فرق میکنند و یکی دانستن آنها از خطاهای رایج است. «نقد» معادلِ فارسی critique و «معرفی» جایگزینِ واژه review است. برای اشاره به آنانی که معرفی کتاب یا فیلم مینویسند از عبارت «ریویو نویس» یا همان «مرور نویس» استفاده میشود که باز هم با «منتقد» متفاوت است. حتی نوشتن یک معرفی انتقادی هم از کسی منتقد نمیسازد چون اینها دو هدف جداگانه را دنبال میکنند.
مرورنویس کیست؟
رسالت اصلی مرورنویس آشنا کردن مخاطبان احتمالی با محتوای یک اثر است. کسی که معرفی کتاب مینویسد، اطلاعات کلی مانند سبک اثر و اهمیت احتمالی آن و نام نویسنده و پیشینهاش را برای خوانندگان توضیح میدهد و آنها را در فرایند انتخاب یک کتاب از میان انبوه کتابهایی که چاپ میشود، کمک میکند. یک معرفی کتاب وقتی موفق است که به همهٔ سوالات خوانندگان مانند زبان و لحن کتاب و معتبر بودن منابع ـدر کتابهای پژوهشیـ یا خط کلی داستان ـدر رمانهاـ پاسخ دهد و هر کتابی را به دست اهلش برساند.
منتقد کیست؟
کار منتقد آنجایی شروع میشود که کار مرورنویس تمام شده است. یعنی منتقد برای مخاطبان احتمالی نمینویسد و کسی را به خواندن یا نخواندن یک اثر تشویق نمیکند بلکه برای خوانندگان دقیقی مینویسد که میخواهند به معنای ضمنی و پنهانی اثر پی ببرند. بنابراین دایرهٔ مخاطبان نقدها محدودتر از مرورنویسیها است و این خوانندگان باید با حداقلی از اصول نقد آشنا باشند.
منتقد هم مثل مرورنویس با ارائه اطلاعات کلی شروع میکند اما در همان نقطه نمیماند و نقدش بر مبنای یک نظریه مشخص و در چارچوبی معین است. یک اثر واحد را میتوان براساس نظریههای مختلف نقد کرد. مثلاً گاهی منتقدان برای فهم یک اثر از نظریههای روانکاوی یا فمینیستی یا مارکسیستی یا نشانهشناسی استفاده میکنند و این چنین از متن یک کتاب فراتر میروند و ارتباط آن را با دیگر مسائل زمانه خودش آشکار میکنند.
۲. رمان را که نقد نمیکنند!
«رمان را که نقد نمیکنند» یکی از سوءتفاهمهای رایج است و ریشه در دو بدفهمی دیگر دارد: یکی آنکه «ادبیات» را در حد سرگرمی و قصههایی برای به خواب رفتن یا مسکنهای کم ضرر میدانند و دیگر اینکه فکر میکنند «نقد» لطفی است که فقط باید شامل حال آثاری معدود یا فاخر شود. هر دو پیشفرض و نتیجهٔ حاصل از آنها غلط است.
حالا رشتهای به نام «جامعهشناسی ادبیات» اعلام وجود کرده است که با فلسفه و زیباییشناسی پیوند عمیقی دارد. آنانی که فکر میکنند ادبیات و جامعه ربطی به یکدیگر ندارند و هر کدام سازی جداگانه مینوازند تقریباً دو قرنی از جهان عقب هستند. برای شناخت رویکردها و شاخههای مختلف جامعهشناسی ادبیات میتوان به کتاب «درآمدی بر جامعهشناسی ادبیات» نگاه کرد.
این کتاب شامل ۳۱ مقاله از متفکرانی مانند گلدمن و گرامشی و لوکاچ و باختین و آدورنو و.. است. جعفر پوینده در پیشگفتار کتاب با مقایسهٔ خواندنی و در عین حال کوتاه آرای متفاوت، خوانندگان را با رویکردهای این حوزه آشنا میکند و آنها را به چالش میکشاند:
برای بسیاری از روشنفکران و نویسندگان ما که از موضعی به ظاهر ابتذالستیز و انقلابی مخالف ادبیات و هنر عامهپسند هستند و همین اواخر به رمانهای عامهپسندی مانند «بامداد خمار» سخت حمله کردند، شاید جالب باشد که نکتهٔ زیر را از یکی از بزرگترین نظریهپردازان و انقلابیون قرن بیستم بخوانند که دشمن سرسخت ابتذال و سرمایهداری بوده است: «فقط از میان خوانندگان رمانهای پاورقی میتوان افراد کافی و ضروری برای ایجاد پایهٔ فرهنگی ادبیات جدید برگزید.» در این چشمانداز باید بسیاری از پیشدواریها را کنار گذاشت (ص: ۵۳)
۳. نویسنده کتاب مورد نقد باید زنده باشد!
نقد یک اثر خطابهای به نویسنده نیست و بود و نبود او فرقی به حال منتقد یا خوانندگان نقد او ندارد. به عبارت دیگر، این نویسنده است که به نگاه تیزبین و دقیق منتقد نیاز دارد و نه برعکس. با این حال برخی براساس همان سنت مناظرههای تلویزیونی خیال میکنند نویسنده هم باید فرصت پاسخ دادن داشته باشد اما در آُفرینش ادبی مسئله پیچیدهتر از این حرفها است؛ گلدمن در این باره میگوید:
در آفرینش هنری، یک فرد به تنهایی مورد نظر نیست، بلکه اثر بیان نوعی آگاهی جمعی است که هنرمند با شدتی بیش از اکثر افراد در تدوین آن شرکت میوزد (ص: ۶۴).
این «حکم نظری» خلاصه دیدگاهی است که از آن به نام «مرگ مولف» یاد میشود و حالا سالها است که اساس نقدهای آثار هنری است. رولان بارت شناخته شدهترین چهرهای است که درباره مرگ مولف نظریهپردازی کرد. او سال ۱۹۶۸ توضیح داد که برای نقد یک اثر باید «متن» مورد توجه قرار بگیرد و نه شخصیت و ویژگیهای نویسنده. به عبارت دیگر، در دوران جدید نویسنده از جایگاه خداییش پایین آمده است و آنچه میخوانیم تنها صدای او نیست بلکه در یک متن صداهای مختلفی شنیده میشود و نویسنده به وجود برخی از آنها حتی آگاه هم نیست. نویسنده «کاتب» صداهای عصری است که در آن زندگی میکند و متن او الزاماً نتیجهٔ ذهنیتش نیست. این چنین است که در نوشته یک مولفِ انقلابی صداهای ارتجاعی به گوش میرسد یا در متن نویسندهای ظاهراً برابریطلبْ نژادپرستی غوغا میکند.
کتاب «نقد ادبی و دموکراسی» در فهم بهتر این نظریه و جدالهای پیرامون آن یاریرسان است:
به اعتقاد فوکو، دلالت خاصی که نام مولف برای ما دارد، حاصل فرایندی تاریخی است که منجر به پیدایش جامعه بورژوازی شد. تا پیش از قرنهای هفدهم و هجدهم، شخص نویسنده چندان جایگاه ممتازی نداشت زیرا صحه گذاشتن نویسنده بر «حقیقت» متن برای اعتبار یافتن آن متن ضروری تلقی نمیشد و از همین رو ناشران، آثار پیشنهادی برای چاپ را بدون نام نویسنده دریافت میکردند. اما با شکلگیری جامعه بورژوایی و محترم شدن مالکیت خصوصی و جاری شدن حقوق مالکیت، متون ادبی هم محصولات و نشانههایی از فردیت نویسنده محسوب شدند و منزلتشان تغییر کرد (ص: ۳۴).
۴.منتقد حسود و خودنما است!
منتقد هم مانند هر انسان دیگری حتماً نواقصی دارد. ممکن است حسود و خسیس و بداخلاق باشد اما براساس آن چه تاکنون گفته شد، اینها هیچ ارتباطی با نقد او ندارد. زیرا نقد در یک چارچوب مشخص صورت میگیرد و افراد میتوانند کار را براساس میزان پایبندی یا تخطی احتمالی او از قواعد روشی نقد کنند. بنابراین هیچکدام از ویژگیهای شخصیتی منتقد مانند حسادت یا جوانی یا زشتی و زیبایی نباید ملاک قضاوت ما باشند.
نقد یک اثر معاصر و شناخته شده ادبی میتواند خیلیها را آزار بدهد. هواداران یک اثر معمولاً آنقدر آزرده میشوند که حتی حاضر به خواندن تمام و کمال نقد نیستند. در چنین شرایطی راحتترین کار این است که بگوییم منتقد برای معروف شدن یک اثر ادبی را نقد کرده است. نقد آثار ادبی کاری علمی و دقیق است که گاهی شهرت هم به همراه میآورد اما باز هم هیاهوی پیرامون یک نقد نمیتواند ملاک قضاوت باشد.
مجله اینترنتی ۳۰بوک