بازگشت به گذشته و کندوکاو آن چیزهایی که حالا لایهٔ ضخیمی از غبار روی آنها نشسته است، همیشه تصویر تازهای از حال و گذشته میدهد. گذشته آنطور که واقعاً گذشته دیگر از دست رفته است و ما با هر بازگشتی به آنْ تصویر جدیدی میبینیم.
راوی آخرین رمان پاتریک مودیانو هم گرفتار چنین وضعی میشود. او به بررسی دوباره پروندهای مینشیند که ۳۰ سال پیش تلاش کرد تا آن را حل کند اما نتوانست. او هنوز پیشِ یک کارآگاه خصوصی کارآموزی میکرد که پرونده گمشدن مرموز زنی را به او سپردند. اطلاعات آن پرونده ناقص بود و حل نشده باقی ماند. پایان ناتمام این پرونده چیزی است که او را دوباره به همان کوچهها و خیابانها میبرد تا بالاخره راز پرونده را بگشاید، اما راوی خیلی بیشتر از اینها گیرش میآید. اگرچه او دچار «تهیدستی حافظه» میشود اما از خلال این گشتوگذارهای کاری در خیابانهای پاریس خودش را نیز دوباره پیدا میکند:
من هیچگاه سررسید نداشتهام و هرگز روزنگاری نکردهام. شاید اگر داشتم خیلی چیزها برایم آسانتر میشد اما نمیخواستم زندگیام را حساب و کتاب کنم، میخواستم زندگیام پول فراوانی باشد که از دست میسرد. به خود ایمان داشتم. وقتی به آینده فکر میکردم، به خود میگفتم آنچه زیستهام، هیچ چیز از خاطرم نخواهد رفت. هیچ، جوانتر از آن بودم که بدانم از زمان مشخصی به بعد آدمی باید با فراموشیهای آنی دست و پنجه نرم کند (ص: ۵۵).
پاتریک مودیانو برندهٔ نوبل ادبی سال ۲۰۱۴ شد و در ایران هم کتابهای او خوانندگان همیشگی داشتند. جوهر نامرئی آخرین رمان نویسندهٔ تحسینشدهٔ فرانسوی است که الهام دارچینیان آن را به فارسی برگردانده و نشر قطره منتشر کرده است.
مجلهٔ اینترنتی ۳۰بوک