امروز که واژههای «شاعر» و «سیاستمدار» و «روزنامهنگار» و «پژوهشگر» و«ادیب» و «مدرس دانشگاه» را کنار هم میگذاریم، انگار از جمع نقیضین حرف میزنیم اما محمدتقی بهار، معروف به ملکالشعرای بهار، هر چه را خوبان همه داشتند، یکجا داشت. او قاعده را برهم زد و نشان داد که همهٔ اینها میتواند در وجود یک نفر جمع شود و در هر کدام هم استادی قابل باشد.
از ملکالشعرای بهار چه میدانیم؟
ملکالشعرای بهار در شاعری از آنهایی نشد که نامش فقط به مدد تاریخنویسان ادبی زنده بماند یا به لطف صاحبان قدرت صدرنشین مجلس شاعری باشد. اشعار او هنوز هم زمزمه میشود؛ از قمرالملوک وزیری تا محمدرضا شجریان «مرغ سحر» او را به آواز خوش خواندهاند و با وجود این تکرارها هنوز هم ملالانگیز نشده است. ملکالشعرای بهار در پژوهش هم به همین اندازه ماندگار است. کتاب «تاریخ احزاب سیاسی» او -در دو جلد- با زبان و دقتی علمی به انقراض قاجاریه و نقش احزاب در تحولات سیاسی و افتوخیزهای مشروطیت پرداخته است. نام او در تاریخ روزنامهنگاری هم میدرخشد؛ تاسیس روزنامه «نوبهار» از همه یادداشتهای مطبوعاتی او مهمتر بود. اگرچه این روزنامه بارها توقیف شد اما صدای حزب دموکرات را به مردم میرساند و نوشتههای بزرگانی مانند عباس اقبال و سعید نفیسی را پیش چشمشان قرار میداد. در پژوهشهای ادبی هم هنوز کسی نمیتواند خود را را بینیاز از کتاب سه جلدی «سبکشناسی» بداند. او متن «تاریخ سیستان» و «مجملالتواریخ» و «القصص» را نیز تصحیح و منتشر کرد. ملکالشعرای بهار چندین دوره نماینده مجلس ملی بود و مانند اغلب آزادیخواهان این سرزمین طعم زندان و تبعید را هم کشیده بود.
از ملکالشعرای بهار چه نمیدانیم؟
طبق رسمی نانوشته و جهانی، خانهٔ بزرگان تبدیل به موزه میشود تا نام و خاطرشان و از آن مهمتر میراثشان پیش چشم مردم باشد اما در ایران خیلیها از این رسم محروم میشوند؛ ملکالشعرای بهار هم یکی از آنها است. وقتی سودابه صفدری، همسر ملکالشعرای بهار، در تنگنای مالی قرار گرفت و پیشنهاد فروش خانه و کتابخانهٔ شخصی و نفیس بهار را به دولت داد، آنها نپذیرفتند و حالا کمتر چیزی از زندگی روزمره بهار میدانیم.
پروانه بهار چهارمین فرزند ملکالشعرای بهار است که با نوشتن از زندگی و خاطراتش تا اندازهای این فقدان را پر کرده است و زوایای جدید و ناشناختهای از بهار و زندگی خانوادگیش را نشانمان داده است. توصیفات پروانه بهار ما را به همان موزهای میبرد که باید باشد و نیست:
پدرم فرششناس بود. او با دیدن طرح و رنگ قالی تشخیص میداد که در کدام قسمت ایران بافته شده است. گرههای مختلف قالی برای او معمای شناسایی قالی بودند. هر وقت قالیچهای میخرید آن را روی زمین میانداخت بعد مینشست و روی آن دست میکشید (ص: ۲۷)
«مرغ سحر» خاطرات پروانه بهار است و نشر جهان کتاب اولین بار آن را سال ۱۳۹۸ منتشر کرده و حالا به چاپ دوم رسیده است.
«مرغ سحر» چه میگوید؟
کتاب ۱۴ فصل دارد و در واقع باید آن را به دو بخش مجزا تقسیم کرد: بخش اول که شامل هفت فصلی ابتدایی کتاب میشود به زندگی و کودکی پروانه بهار، دختر کوچک ملکالشعرای بهار، اختصاص دارد و هفت فصل دوم کتاب به زندگی او در آمریکا.
در هفت فصل ابتدایی کتاب از خلال خاطرات پروانه با زندگی روزمره پدرش آشنا میشویم. فصلهای «خانه پدری» و «کودکی ما» و «اهمیت و نقش مادر در زندگی ما» و «حبس» از جزئیات روزمره پر شده است. در همین جا است که میفهمیم یکی از ابیات معروف ملکالشعرای بهار چگونه سروده شده است؛ او زمانی که دو فرزند کوچکش یعنی مهرداد و پروانه به ملاقاتش در زندان آمده بودند، این بیت را سرود:
من نگویم که مرا از قفس آزاد کنید/ قفسم برده به باغی و دلم شاد کنید
در فصل «ازدواج و جدایی» پروانه با بازگویی خاطرات ازدواجش در ۱۶ سالگی و جدایی او از این پیوند به زمینههای اجتماعی هم اشارهای میکند. پروانه بهار در سفرهای درمانی ملکالشعرای بهار همراه پدرش بوده است و خاطرات این سفرها را در فصلهای «بیماری پدر و خاطرات سوئیس» و «بازگشت پدر به ایران» که در واقع بازگشت پیکر بیجانش بود، جمعآوری کرده است:
حقیقت آن است که پدر از یاد گرفتن چیزهای جدید خوشحال میشد و از این کار ننگ نداشت. از طرف دیگر آرزویش این بود که روزی ایران مثل سوئیس بشود. من وقتی او را به اروپا و برخی از آداب و رسوم اروپاییان تا این حد علاقمند دیدم، به خود اجازه دادم که از او بپرسم: «آیا مانعی میبینید که من زن یک سوئیسی بشوم.» از شنیدن این مطلب به طور عجیبی ناراحت شد. به من خیره شد و گفت «آیا مردان ایرانی آنقدر بد شدهاند که تو شوهر سوئیسی را به آنها ترجیح میدهی؟»
فهمیدم که از نظر او اقتباس بعضی از آداب اروپاییان با ازدواج یک دختر ایرانی با یک مرد غیرایرانی تفاوت بسیار دارد. پس دیگر این موضوع را دنبال نکردم (ص: ۱۲۵)
از فصل هشتم با عنوان «آمریکا» وارد زندگی و ماجراهای پروانه بهار در خارج از ایران میشویم. او زندگی در آمریکا را در دههٔ پرآشوب و البته زنده و پویای ۱۹۶۰ تجربه کرده است. او هم که مانند پدرش به دنبال نغمهٔ آزادی نوع بشر بود، فراتر از مرزها و خطکشیهای معمولی رفت و در بنیانگذاری دو سازمان پیشاهنگ آزادی زنان نقش ایفا کرد. خواندن این بخش میتواند به فهم بهتر جنبش زنان و جنبش سیاهپوستان در آمریکا کمک کند.
کتاب مرغ سحر هم به دلیل شخصیت و زندگی خود نویسنده و هم اشارات او به زندگی پدرش خواندنی است.
مجلهٔ اینترنتی ۳۰بوک