هممحلیهای شعبان جعفری از زمان مدرسه او را «شعبون بیمخ» صدا میکردند. وقتی بزرگتر شد همه تلاشش را کرد تا لقب بیمخ را از حافظه هممحلیها و دوستانش پاک کند و عنوان «رهبر جمعیت جوانمردان مبارز» را جایگزین کند. او اصرار داشت دیگران ورزشکار بودنش را ببینند و تحسین کنند اما نقش او در سرکوب مخالفان سیاسی خیلیها را به این نتیجه رساند که اولین لقب او شایستهترین لقبش است. وقتی هم در ازای خوشخدمتیهایش حکم سرپرستی ورزشهای باستانی را از شاه گرفت، باز نظر کسی عوض نشد و آن لقب دوران کودکی تا پیرسالی رویش ماند. این لقب آن قدر ماندگار شد که بعضی فکر میکردند به اندازه نام خانوادگی رسمیت دارد و چند باری او را با همین نام صدا کردند و رنجاندند. سایه ۲۸ مرداد تا ابد بر زندگی شعبان جعفری ماند و آخر هم در سالگرد کودتا از دنیا رفت.
از لاتبازی تا مظلومنمایی
شعبان جعفری در گفتوگویش با هما سرشار بیش از آن که به لقبهای جوانیش بنازد، رنجیده است. او که زمانی طرفدار جبهه ملی بود و بعد در مخالفت با آنْ سنگ آیتالله کاشانی را بر سینه میکوبید، در روزهای پایانی زندگیش از همه گله داشت و میگفت او را به بازی گرفتند:
«باور کن سرمون توی کار خودمون بود و به دولت و شاه و نخستوزیر کاری نداشتیم. جون شما والا! اینا خودشون برای من این بساط رو درست کردند» (ص: ۲۳)
مخالفان شعبان جعفری با او در این نکته موافق و همنظر هستند که او اجیرشده بوده است. هر چند جعفری برخلاف اسناد و مدارک موجود اصرار دارد که بگوید پولی نگرفته است اما آدمها هم تنها با پول اجیر نمیشوند و برای فهم نقش سیاسی لاتها در فضای سیاسی ایران نباید تنها به مناسبات مالی بسنده کرد.
هر چند او حاضر نیست به مزدوری اعتراف کند اما پاسخهایش خواننده را به انکار حرف او میرساند. آن چنان که مصاحبهکننده هم از او میپرسد:
س: پس در واقع در هر کدام از این ماجراها که شما وارد میشدید، یک کسی شما را تشویق میکرد که بروید؟
ج: خیر، هیچکس، هیچکس تشویق نمیکرد.
س: پس خودتان همینطور سر خود میرفتید؟ مثلاً همین آیتالله کاشانی که به شما گفته «شاه داره میره برین نذارین.» تشویق است دیگر! (ص: ۸۳)
ظاهراً مجموع آن چه جعفری تجربه کرد، او را به این نتیجه رسانده بود که دیگر هممحلیهایش هم مانند خود او بازیچه «قلم به دستان» شدند. هر چند برخی از آنها مانند غلامرضا تختی خوشنام بودند و ماندند اما او با آنها قرابتی میبیند که شاید در نگاه اول عجیب باشد:
…این تختی انقد بچه انسانی بود. حالا این بنده خدا چون تو جبهه ملی رفته بود، این جبهه ملیام یه عده نویسنده و قلم به دست بودن، هر چی دلشون میخواست مینوشتن و این امضا میکرد (ص: ۱۸۲)… یعنی جبهه ملیا این بلا رو سر این بدبخت آوردن و بعد گفتن سیاسیه. مثلاً وقتی که حسن شمشیری مرد، کشیدن بردنش که جلوی نعش حسن شمشیری راه بره. خودش شب اومد واسه ما گفت «آقا اینا منو ول نمیکنن. هی اومدن دنبالم و انقد گفتن تا رفتم!» (ص: ۱۸۴)
او درباره حاج حسن شمشیری هم که دوست سابق او و از حامیان مالی جبهه ملی بود، روایت مشابهی دارد و میگوید:
..رفیقم بود ولی باهاش زیاد قاطی پاطی نبودم. اون اولا سر بازار از این جعبه شوکولاتا میفروخت. بالاخره خودش آمد تو جبهه ملی و اینا و بعد رفت اون مغازه چلوکبابی رو وا کرد و زد و کارش گرفت. اصلاً جبهه ملیا شمشیری رو نیگرش داشتن دیگه. سر قضیه ۲۸ مرداد این طرفدار مصدق بود ولی بعداً سر چلوکبابیش بود…(ص: ۱۸۱)
جعفری مانند هر بازیگر میدانی تصویری مغشوش از آن چه گذشته است ارائه میکند و نمیتواند کلی یکپارچه را پیش چشم خوانندگان بگذارد اما رویکرد پژوهشگرانه هما سرشار این مشکل را برطرف میکند و با اضافه کردن روزنامهها و اسناد موجود -که برخی را از مصاحبهشونده گرفته است- به یاری مخاطب میآید و او را از سرگیجه احتمالی نجات میدهد.
فراتر از شخص شعبان جعفری این کتاب نشان میدهد که گروههای سیاسی مختلف آن دوره ـجز چپهاـ از توان بالقوه لاتها در بزنگاهها استفاده میکردند و آنها را درگیر بازیهایی میکردند که چیزی از آن نمیدانستند و نمیفهمیدند.
نقش لاتها به روایت شعبان جعفری
شعبان جعفری حاضر نیست نقش خودش را در کودتای ۲۸ مرداد بپذیرد و چندین بار تاکید میکند که خودش و دوستان دیگرش مانند حسین رمضون یخی و احمد عشقی و حاجی محرر تا ظهر کودتا در زندان بودند و نمیتوانستند در حوادث آن روز نقشی داشته باشند:
اگه تو مملکتی که شاه و نخست وزیر و ارتش داشت من کودتا کردم و دولت رو ساقط کردم، اون دولت به درد لای جرز میخورد..
او که پیشتر در توطئه قتل مصدق در روز ۹ اسفند حاضر بوده است، ادعا میکند که از زندان نمیتوانست کاری بکند اما بعدتر خودش اضافه میکند که پروین آژدانقزی، از روسپیان معروف، صبح ۲۸ مرداد به ملاقاتش میآید و از او میخواهد تا پیغامی به دار و دستهاش بدهد و آنها را راهی خیابان کند و ظهر هم چهار نفر به دنبال او میآیند و میگویند: «زاهدی جعفری رو میخواهد» و عصر همان روز هم زاهدی به او میگوید «برین نذارین مردم شلوغ کنن!»
جعفری برای این که صداقتش را در پول نگرفتن از آمریکاییها ثابت کند هم خدا و پیغمبر را شاهد میگیرد و هم دلیل خندهداری میآورد:
«آخه اولاً کیم روزولت کی بود؟ دوماً بنده انگلیسی بلد نیستم تا با کیم روزولت صحبت کنم» (ص: ۱۶۶).
هر چند او هم منکر نیست که احتمالاً افراد دیگری پول گرفتند. شعبان جعفری به برادران رشیدیان که «با همه این جاهل ماهلای میدون و اینا دست داشتن» مشکوک است و بعد از گذشت سالها «حالا فکر میکند» آنها پولها را گرفتند. در تصویر سادهدلانه جعفری برادران رشیدیان مستقیماً با روزولت حرف زدند اما خودش را از این اتهام مبرا میداند.
مصاحبهها چگونه جمعآوری شدند؟
هر قدر مقدمه ناشر به برائتنامه شبیه است، پیشگفتار هما سرشار حرفهای و به دور از حب و بغض است. سرشار پنهان نمیکند که «مثل بسیاران ایرانی دیگر، ندیده و نشناخته از او گریزان» بوده است اما وقتی تصمیم به جمعآوری تاریخ شفاهی کرد، دیگر از نقش روزنامهنگار حرفهای تخطی نکرد. سرشار به اعتماد مصاحبهشونده بدنامش خیانت نمیکند اما او را مرتباً به چالش میکشاند و مظلومنماییها و انکارهایش را با اسناد و مدارک زیر سوال میبرد. خواننده از خلال این گفتوگوها صدای دو طرف ماجرا را میشنوند و میتواند بهتر از هر زمان دیگری قضاوت کند.
پاسخهای شعبان جعفری مخاطب را با فرهنگ لاتها و جاهلهای تهران آشنا میکند و راهی باز میکند تا خوانندگان جعفری را در درون چنین بافتی ببینند. هما سرشار هم با اضافه کردن «واژهنامه زورخانه» در پایان کتاب و توضیحات پاورقی داخل کتاب فهم این فرهنگ را برای خوانندگان آسان میکند. به نظر میرسد، لحن شعبان جعفری در گفتوگوها حفظ شده و وسواس رعایت خط الرسمی یکسان و استناندارد باعث نشده است تا زبان مصاحبهشونده تغییر کند.
این کتاب که حاصل «بیش از ۸۰ ساعت نشست و سی ساعت مصاحبه ضبط شده است»، سال ۱۳۸۱ از سوی نشر ثالث عرضه و تاکنون ۱۶ بار تجدید چاپ شده است.
از کودتاهای ایران چه میدانیم؟
کودتاهای ایران چهار کودتای تاریخی ایران را بررسی میکند؛ یعنی «براندازی مجلس اول» و «برچیدن مجلس دوم» و «سوم اسفند ۱۲۹۹» و «۲۸ مرداد ۱۳۳۲». نویسنده کتاب این مطالعه را با توضیح مفهوم کودتا شروع میکند و در پایان نیز «الگوی کودتاهای ایرانی» را پیش چشم خوانندگان ترسیم میکند.

سهراب یزدانی، استاد تاریخ دانشگاه خوارزمی، کودتاهای ایرانی را در بافت سیاسی و اجتماعی و در بازهای پنجاه ساله مطالعه کرده تا نشان دهد «مبارزه» یا «بن بست سیاسی» چگونه به کودتا ختم شده است.
اولین فصل کتاب در ۵۰ صفحه مفهوم کودتا و پیچیدگیهای آن را روشن میکند و «نظریههای کودتا» را به مثابه ابزارهایی کارا در اختیار خواننده قرار میدهد تا به مدد آنها کودتا را در جوامع مختلف بفهمد.
نویسنده مثالهای متعددی از شیلی تا الجزایر و مصر میآورد و خواننده را قانع میکند که جوامع کودتایی صرف نظر از ویژگیهای خاص هر کدام در یک ویژگی با هم مشترک هستند و آن بحرانزدگی است:
کودتا محصول جامعه بحرانزده است و بحران به هر علتی که پدید آمده باشد، اگر به مبارزه سیاسی و اجتماعی دامنهدار بیانجامد، دولت را ناتوان میکند. دولت ساز وکارهای لازم را ندارد که به صورت متعارف جامعه را اداره کند. در چنین موقعیتی، نیروهای مسلح خود را از پیکره دولت جدا میسازند و از آن مستقل میشوند، دیگر از آن فرمان نمیبرند و برای واژگونیش دست به کودتا میزنند (ص: ۴۳)
کتاب میان سه نوع مختلف کودتا -یعنی «سرنگونی دولت» و «کودتای پادگانی» و «کودتای درون حکومتی یا خودی»- تفاوت قائل میشود و تاکید میکند که «همه کودتاها را نمیتوان با یک چوب راند» چون ماهیت و کارکردشان با هم متفاوت است و برخی از آنها ماهیتی «واپسگرا» دارند و تعدادی دیگر «پیشرو» هستند.
کودتاهای ایران حاصل پژوهش سهراب یزدانی است و نشر ماهی نیز آن را سال ۱۳۹۵ در ۴۳۶ صفحه منتشر کرد. این کتاب سال گذشته به چاپ سوم رسید.
روایت کتاب از لاتهای کودتا
روایت تاریخپژوهانه کتاب برخی از ادعاهای شعبان جعفری را تایید میکند و در بخشهایی به گفتوگوی هما سرشار با او ارجاع میدهد؛ سهراب یزدانی معتقد است که شعبان جعفری تا ظهر کودتا در زندان بوده اما برخلاف ادعای شعبان جعفری از نقش طیب حاج رضایی و حسین رمضون یخی و مهدی قصاب و محمود مسگر، از گردانندگان شهرنو، نیز نام میبرد. آن طور که کتاب نشان میدهد لاتها تنها نبودند:
افراد وابسته به احزاب زحمتکشان، آریا، سومکا، پان ایرانیست و ذوالفقار در میان تظاهرکنندگان بودند. حسین شاه حسینی میگوید عدهای از فدائیان اسلام نیز به جاهلهایی پیوستند که به سود شاه و بر ضد مصدق شعار میدادند. گروهی از ورزشکاران باشگاه تاج و چند ورزشگاه و زورخانه هم با این گروه همراهی میکردند (ص: ۳۴۴).
اگرچه کودتاهای ایران به نقش لاتها و خودفروختگان در کودتای ۲۸ مرداد معترف است اما آن تصویر سادهسازی شده و رمانتیک از وقایع را -که بار همه حوادث کودتا را بر دوش لاتها میاندازد- نیز نمیپذیرد و تاکید میکند که «جماعت خیابانی با لات بازی و عربده کشی نمیتوانست دولت را از پا درآورد.»
نویسنده به نقش سرنوشتساز نیروهای مسلح که «از شب پیش در چند نقطه پایتخت متمرکز بودند» و همچنین انفعال و خطاهای استراتژیک سازمانهای نظامی وفادار به دولت و شخص مصدق یاد میکند. براساس روایت کتاب لاتها و عربدهکشان تنها بخش کوچکی از سناریوی کودتا بودند و بدون هماهنگی دیگر اجزا احتمالاً نمیتوانستند به تنهایی کاری از پیش ببرند.
لومپنها در سیاست عصر پهلوی
«لومپنها در سیاست عصر پهلوی» بازه زمانی ۳۸ سالهای را بررسی کرده است و شامل تمام عصر پهلوی نمیشود. این تحلیل از سال ۱۳۰۴ شروع و به تاریخ ۱۳۴۲ ختم میشود. نویسنده درفصل اول تلاش میکند تا زمینههای اجتماعی و اقتصادی ظهور لمپنها در ایران معاصر را از خلال نظریهها و پژوهشهای پیشین توضیح دهد. حاصل کار مجتبی زادهمحمدی، کارشناس ارشد تاریخ ایران دوره اسلامی، در این بخش وصل شدن آرا افراد مختلف به یکدیگر است و اثری از پژوهشگر و نگاه انتقادی او به نظرات موجود دیده نمیشود.
با وجود آن که تحلیلهای کتاب ناظر به بازه زمانی خاص در تاریخ ایران است اما در فصل اول که با انگیزه ارائه تحلیلی جامعهشناختی نوشته شده است، کمتر نشانهای از ویژگیهای اجتماعی و سیاسی خاص این دوره دیده میشود و کلیگوییهایی مانند مسئله مهاجرت روستاییان به شهرها پررنگ شده است. اگرچه نویسنده با ارجاع به پژوهشهای پیشین میان مهاجرت روستاییان و گسترش لومپنیسم ارتباط برقرار میکند اما حتی اگر این فاکتور در پژوهشهای پیشین مهم بوده باشد، دلیلی ندارد که در دوره زمانی مورد مطالعه این کتاب نیز الزاماً چنین باشد؛ زیرا به عقیده برخی پژوهشگران، نرخ مهاجرت روستاییان به شهرها پس از اصلاحات ارضی گسترش پیدا کرد و نتیجه آن اغلب در اوایل دهه ۱۳۵۰ ملموس شد. هر چند عدهای با این گزاره نیز مخالف هستند اما مسلم است که نرخ مهاجرت روستاییان طی ۳۸ سال مورد بررسی یکسان نبوده و این تفاوتها و تاثیراتشان نیز باید در فصل اول کتاب نمود پیدا میکرد.
همچنین در این کتاب لومپنها به مثابه زیستکنندگان پاره فرهنگی خاص دیده شدند که در ایران ریشه تاریخی طولانی دارند که به فرهنگ عیاری و جوانمردی بازمیگردد.
لومپنها در کودتا چه کردند؟
پژوهشگر با نامیدن لومپنها به عنوان «آخرین شانس» روزولت به آنها و نقششان در حوادث ۲۸ مرداد اهمیت زیادی میدهد و در ادامه نیز با ارجاع به روایت محمود تفضلی و ناصر نجمی از دیدار روزولت با شعبان جعفری یاد میکند اما در پاورقی مدعی میشود که جعفری آن روز صبح در زندان بوده است. کتاب بار دیگر به این مسئله بازمیگردد و در نهایت درباره نقش شعبان جعفری چنین نتیجه میگیرد:
..اینکه همه چیز در این روز به نام او تمام میشود، به دلیل یکهتازی و فعالیت شدید او در بعدازظهر آن روز و روزهای پس از آن بوده که امر را بر نویسندگان جریانهای مربوط مشتبه کرده و چون لقب بیمخ هم داشته، ترجیح دادند او را قهرمان همه حوادث آن روز معرفی کنند (ص: ۱۹۴).
کتاب روایتهای تاریخی متعددی را گرد آورده است اما همه راویان آنها از جایگاه علمی و پژوهشی همسنگی بهرهمند نیستند. علاوه بر این، کتاب خود را چندان موظف به تشخیص و معرفی معتبرترین روایت تاریخی نمیداند؛ آن چنان که به مصاحبه هما سرشار با شعبان جعفری نیز ارجاع داده اما برخلاف سهراب یزدانی آن گفتهها را در خدمت یافتههای دیگر قرار نداده و بریدههایی از آن را عیناً در بخشی با عنوان «توطئه نهم اسفند از زبان شعبان بیمخ» تکرار کرده است.
کتاب «لومپنها در سیاست عصر پهلوی» سال ۱۳۸۵ از سوی نشر مرکز منتشر شده و تا امروز شش بار تجدید چاپ شده است.
چه کسانی لاتها را اجیر کردند؟
«پشت پرده کودتا: اوباش، فرصتطلبان، ارتشیان، جاسوسان»جدیدترین پژوهش درباره ۲۸ مرداد است. علی رهنما در فصلهایی با عنوان «بسیج مردم در محلههای بدنام تهران» و «کودتای دوم با حرکت گازانبری اوباش شروع میشود» و «کودتاچیان مرکز شهر را اشغال میکنند» به نقش لاتها و اوباش در کودتای ۲۸ مرداد میپردازد و آن را در پیوند با سایر نیروهای حاضر در کودتا توضیح میدهد.
در روایت رهنما درست برخلاف آن چه شعبان جعفری از آن روز میگوید، طیب و طاهر حاجرضایی «گروه اصلی اوباش» را راه میبردند. برادران رشیدی این جا نیز حاضر هستند؛ ظاهراً برادران رشیدیان از آن لاتهایی بودند که اکثر پژوهشگران یا حاضران روز کودتا درباره نقششان اتفاق نظر دارند. هر چند رهنما به ذکر نام آنها بسنده نمیکند و پیوندشان با بخشی از روحانیت را نیز نشان میدهد:
اسدالله رشیدیان همکاری نزدیکی با آیتالله بهبهانی و پسرش جعفر بهبهانی داشت. بعد از کودتا و احتمالاً به قصد قدردانی از زحمات و خدمات آیتالله بهبهانی و نقش وی در موفقیت کودتای دوم، جعفر بهبهانی در سه نوبت پیدرپی وکیل مجلس شد. شواهد کافی در مورد همکاری نزدیک سیاسی میان اسدالله رشیدیان و آیتالله و پسرش وجود دارد که قویاً نشان میدهد این همکاری نزدیک از قبل از ۱۳۳۲ میان رشیدیان و این دو تن وجود داشته است (ص: ۲۶۸ و ۲۶۹)
آنگونه که رهنما روایت میکند مهدی کریمی معروف به مهدی قصاب رابط آیتالله بهبهانی با لاتهای تهران بوده است. اگرچه شعبان جعفری در خاطراتش از روز کودتا نام او را نمیبرد اما رابطه نزدیک مهدی قصاب با آیتالله بهبانی در ۹ اسفند یا همان روز توطئهچینی برای قتل مصدق را به یاد میآورد:
آیتالله بهبهانی نسبت به شاه علاقمند بود دیگه… میدونستم که با شاهه. اون مهدی قصاب بچه محلشون بود. اونا میرفتن پیشش و میومدن برام میگفتن. میگفتن به شاه علاقمنده و به ما گفته همچی کنین (ص: ۱۲۵).
ارتباط آیتالله بهبهانی با لاتها تهران ادعایی است که دستکم از سوی یکی از شناختهشدهترین آنها یعنی طیب حاجرضایی تایید شده است اما بهبهانی تنها مشوق طیب نبوده است:
طیب در بازجوییهایش رابطه خود با تیمسار عباس گرزان، رئیس ستاد ارتش، را فاش کرد. به روایت طیب، گرزان او را تشویق کرده بود که در تظاهرات جلوی کاخ به طرفداری از شاه وارد عمل شود… او احتمالاً با آیتالله کاشانی و قناتآبادی هم در تماس بوده و از آنها دستور گرفته که افراد خود را برای تظاهرات عظیم ۲۸ مرداد بسیج کند (ص: ۲۹۶).
ریشهیابی دقیق و هوشمندانه رهنما نشان میدهد که لاتها و روسپیان به شکلی ساختاری تغذیه و هدایت میشدند و حضور آنها در کودتای ۲۸ مرداد خودجوش یا استثنایی نبوده است و درباریان از حامیان مالی و هدایتکنندگان آنها بودند. ظاهراً این نکتهای نبوده است که از چشم مصدق و اطرافیانش غافل مانده باشد. آن چنان که غلامحسین مصدق، فرزند نخست وزیر، پیش از کودتا و در روز ۲۵ مرداد افرادی را به دیدار طیب میفرستد و سعی میکند او را آرام کند:
طیب ادعا میکند که پیشنهاد غلامحسین مصدق مبنی بر دریافت ۵۰ هزار تومان در عوض اتخاذ موضع بیطرفی سیاسی در روزهای پیشرو را رد کرده است (ص: ۲۹۸)
رهنما نیز مانند سهراب یزدانی به نقش ورزشکاران باشگاه حکومتی تاج میپردازد و یادآوری میکند که یک ماه پس از کودتا پرویز خسروانی، صاحب باشگاه تاج، همراه شعبان جعفری و حسین رمضون یخی و چند لات دیگر در حضور پهلوی دوم حاضر شدند و او از نقش آنها در «جهاد اکبر ۲۸ مرداد» تقدیر و تشکر کرد.
مجله اینترنتی ۳۰بوک