یک حقیقت بزرگ و تاثیرگذار وجود دارد که شاید خیلیها از آن بیخبرند، میخواهید بدانید چه حقیقتی؟ این که:
«عشق هیچ حد و مرزی ندارد»
وقتی پای قبیلۀ من و قبیلۀ تو به میان میآید، دیگر خبری از همبستگی نیست. نمیتوانید مانند گرگها، با همبستگی و اتحاد از خود دفاع کنید، مانند خرسها شاید خیلی جاها نتوانید مهربانی به خرج دهید؛ و مانند انسانها شاید نتوانید خیلی جاها خوب و بد را تشخیص دهید. چه از خودیها و چه از غیرخودیها. بنابراین در پی آن، دیگر اعتماد کردن هم سخت میشود. اما همۀ موجودات زنده میتوانند با هم در صلح و دوستی زندگی کنند. چه چیز بهتر از اینکه به اندازۀ تمام کوهها و جنگلها و دریاها، دوست، داشته باشید؟ چه میشود اگر درختها بریده نشوند، حیوانات شکار نشوند، همه به یکدیگر کمک کنند؟ فقط کمی مهربانی لازم است. چرا که نه؟
دربارۀ داستان:
ویلا دختری ۱۲ ساله است با اندامی ظریف موهای بلند مشکی و پوستی که قابلیت تغییر رنگ دارد و خیلی راحت میتواند استتار کند. او یکی از اعضای قبیلۀ جنگلی به نام فائران است اما برخلاف همقبیلهایهایش عاشق جواهرات برّاق و لباسهای رنگارنگ بیجان نیست.
او نه انسان است و نه حیوان. او تنها یک موجود دوستداشتنی است که جنگل و حیوانات، همبستگی و دوستی، رحم و مروت و چیزهایی مثل این را دوست دارد. به همین خاطر همیشه وقتی برای دزدی به خانههای مردمانِ روز میرود، سعی میکند چیزهایی بدزدد که خیلی آنها را غمگین نکند. تعجب نکنید! دزدی در میان فائرانیها عادی است. این دستور رهبر قبیله -پاداران- است که بی هیچ رد و نشانی بروند و از پناهگاه مردمان روز دزدی کنند. و البته ویلا بهترین دزد قبیله است.
روزگاری مردم فائران به آنچه جنگل به آنها میداد قانع بودند و نیازهایشان فراهم میشد، اما از وقتی مزرعهداران سروکلهشان پیدا شد و درختها را بریدند و وسط جنگل خانه ساختند، آنها هم تغییر کردند.
مردمان روز به محض غروب آفتاب به پناهگاههایشان میروند. آنها هر چه را که نمیتوانند درک کنند نابود میکنند. پاداران به ویلا گفته است که آنها بودند که خانوادۀ ویلا را کشتهاند. و همیشه به او گوشزد میکند که مردمان روز دشمن آنها هستند. پس ویلا هنگام دزدی خیلی باید دقت کند، آنها خطرناکند. اما کمکم حقایق عجیبی پیش رویش قرار میگیرد. مثلاً درمییابد که همۀ مردمان روز هم بد نیستند، یا همۀ همقبلیهایهای خودش هم خوب نیستند. و یک سری حقایق سری دیگر راجع به انسانها که ویلا به طور اتفاقی متوجه آنها میشود و دانستن آنها قدغن است. چه خطراتی در پی این دانستن ویلا را تهدید میکند؟ خودتان خواهید دید.
این کتاب توسط نشر ویدا منتشر شده است.
دربارۀ نویسنده:
رابرت بیتی، ( ۱۹ اکتبر ۱۹۰۹) نویسندهی آمریکایی در سال ۲۰۰۷ به عنوان کارآفرین برتر سال انتخاب شد. او یکی از طلایهداران فناوری رایانش ابری، بنیانگذار و مدیر شرکت پلکس و یکی از مدیران مجلهی Narrative بوده است.
مجلۀ اینترنتی ۳۰بوک