بیشتر ما چیزهایی از سر گذراندیم که وقتی درگیرش بودیم خیال میکردیم دیگر بعد از آن هیچوقت نمیخندیم: مثلاً تجربهٔ مرگ یک آدم عزیز یا ورشکستگی یا آزار جنسی. شاید ظاهراً از آن تجربهها زنده بیرون آمده باشیم اما زندگی خیلی از ما برای همیشه تغییر کرده است و حالا کمتر از قبل میخندیم. ما در خلالِ تجربههای تلخ چیزهای زیادی را از دست دادیم اما «گزینه دوم» هنوز روی میز است.
گزینهٔ دوم به یک فقدان اعتراف میکند، به از دست رفتن گزینهٔ اول. نمیتوانیم زیر میز بزنیم و بگوییم ما همان گزینهٔ اول را میخواهیم. نمیتوانیم در برابر قطعیت فقدان مقاومت کنیم. تنها راهِ پیش روی ما پذیرفتن گزینهٔ دوم و بهرهبردن از آن است.
رها شدن از بار سنگین و خردکنندهای که چنین تجربههایی بر شانههایمان میگذارند، کار سادهای نیست و با تکرار کردن عبارتهای کلیشهای و دستوری مشکلی حل نمیشود. نمیتوان به آدم سوگوار، خندیدن را امر کرد یا به ناامید دستور امیدواری داد. هر کدام از اینها شبیه پرورش عضلهای است که خودِ فرد باید برای قوی شدنش زحمت بکشد و در عین حال خودش و اطرافیانش بپذیرند که کار آسانی نیست و زمان میبرد اما گاهی خواستن توانستن نیست چون بعد از چنین تجربههایی «اتفاقهای معمولی حکم مینهای زمینی را پیدا میکنند» و فرد ممکن است با کوچکترین چیزی متلاشی شود.
کتاب «گزینهٔ دوم» با عنوان فرعی «رویارویی با مشقت، ایجاد تابآوری و یافتن شادی» راهی به ما نشان میدهد تا در این زمینِ مین زنده بمانیم و از چنین منطقهٔ پرخطری به فضای امنی برسیم.
این کتاب حاصل همفکری دو نویسنده است که یکی از تجربهها و اندوههای شخصیش نوشته است ودیگری اندوه را زیر ذرهبین علم میبرد. با نویسندهٔ اول و تجربهٔ تلخ مرگ همسرش احساس همذاتپنداری میکنم و از نویسنده دوم «تابآوری» را یاد میگیریم. این دو دنیای متفاوت چنان به هم نزدیک شده است که انگار هیچوقت از یکدیگر دور نبودند:
یکی از فنون درمان رفتاری شناختی را هم امتحان کردم. در این تکنیک، باوری را که باعث اضطرابتان شده مینویسید و سپس اثبات میکنید که باورتان اشتباه بوده است. من کارم را با بزرگترین ترسم شروع کردم: فرزندانم هرگز دوران کودکی شادی نخواهند داشت! (ص: ۲۷)
«گزینهٔ دوم» با تجربهٔ فقدان و مرگ شروع میشود و همین هم به خواننده نشان میدهد که کتاب بر زمین سفت واقعیت ایستاده است و قرار نیست ما را با جملههای کلیشهای کلافه و معذب کند.
چه کسانی و چرا باید این کتاب را بخوانند؟
«گزینهٔ دوم» به ما نشان میدهد که چقدر در مواجهه با اندوه دیگران و تسلی دادن نابلد هستیم. خواندن این کتاب شاید باعث شود تا اندکی از بار رنج دیگران را برداریم و بدانیم جملههای کلیشهای و تاکید بر اینکه «میگذرد» یا «حکمتی در کار است» کمکی به آنها نمیکند. در عوض، باید رنج آنها را بپذیریم و برای کوچک کردن و پیشپا نشان دادن آن تلاشی نکنیم. باید به آنها اطمینان بدهیم که کنارشان هستیم و تنهایشان نمیگذاریم.
گاهی برای نجات یک دوست فقط کافی است تا شنوندهٔ صبوری باشیم. گاهی شنیدن رنجهای یک دوست آنقدر برایمان سخت است که ناخواسته آنها را به سکوت وادار میکنیم اما «شنیدن» شاید تنها کمک واقعی ما به آنها باشد و اگر آن را دریغ کنیم پس «دوستی» چه معنایی دارد؟
وقتی دوستانم حالم را نمیپرسیدند، درکشان نمیکردم. احساس میکردم نامرئیام، انگار جلوی آنها ایستاده بودم اما مرا نمیدیدند. وقتی کسی بالا میآورد بلافاصله میپرسیم «چه اتفاقی افتاده؟» اگر مچ پایتان بشکند، همه پرس و جو میکنند تا بفهمند ماجرا چیست. اگر زندگیتان درهم بشکند، چیزی نمیپرسند. همه مدام از پرسوجو دربارهٔ این موضوع اجتناب میکردند (ص: ۳۷).
این کتاب تنها نقشهٔ راهِ افراد غمگین و سوگوار نیست و نباید فقط در دست آنها باشد، بنابراین
۱.اگر در اطرافیانتان افرادی عمیقاً سوگوار و غمگین هستند،
۲.اگر عزادارِ مرگ کسی هستید،
۳.اگر تجربهای تلخ، شادی را از زندگیتان بیرون کرده است،
۴.اگر یکی از نزدیکانتان درگیر بیماری مزمن و خطرناکی است،
این کتاب را بخوانید. همین تقسیمبندی کلی بهخوبی نشان میدهد که این کتاب را باید همه بخوانند، چون؛
مصیبت نباید شخصی، فراگیر یا دائمی باشد اما تابآوری باید اینگونه باشد (ص: ۱۷۸).
گزینهٔ دوم با ترجمهٔ علیرضا خاکساران و در ۱۷۹ صفحه از سوی نشر آموخته منتشر شده است.
مجلهٔ اینترنتی ۳۰بوک