صادق هدایت، نویسنده، مترجم و روشنفکر ایرانی در 1281 دو سال پیش از انقلاب مشروطهٔ ایران به دنیا آمد و در 1330 درگذشت. هدایت به همراه محمدعلی جمالزاده و صادق چوبک «پدر داستاننویسی نوین ایران» است. هدایت یکی از پیشگامان این عرصه است و بسیاری از پژوهشگران و بزرگان ادبی کتاب «بوف کور» او را مشهورترین و درخشانترین اثر ادبیات داستانی معاصر ایران میدانند. گرچه آوازهٔ هدایت بیشتر بهعنوان نویسنده به گوش بسیاری خورده است اما او متون کهن ایرانی و بسیاری از آثار برجستۀ چخوف و کافکا و همچنین ژان پل سارتر را به فارسی برگردانده است. حجم آثارِ هدایت و مقالههای نوشته شده دربارهٔ کتابها، زندگی و مرگ او، گواهی بر تأثیر ژرف او بر جریان روشنفکری ایران و همچنین ادبیات دارد.
اما صادق هدایت واقعاً که بود؟ زندگیاش چگونه گذشت و چرا دست به خودکشی زد؟ در ادامه با ما همراه باشید تا از زندگی صادق هدایت بگوییم و بخوانیم.
صادق هدایت: کودکی تا جوانی
صادق هدایت در چهارشنبه 28 بهمن سال 1281 در تهران به دنیا آمد. او کوچکترین فرزند هدایت قلیخان اعتضادالملک، مورخ برجستهٔ ادبی و رئیس دانشکدهٔ افسری و از نوادگان رضا قلیخان هدایت طبرستانی از رجال معروف عصر ناصری و نویسندهای معروف بود که کتابهای «مجمع الفصحا» و «اجمل التواریخ» را نوشت. او دو برادر و دو خواهر بزرگتر از خود و یک خواهر کوچکتر از خودش داشت و بسیاری از اعضای خانوادهٔ او در قرن 19 و 20 از مقامات عالیرتبهٔ کشوری و نظامی بودند.
هدایت از همان دوران کودکی قدم به عرصهٔ ادبی گذاشت و در سال 1293 روزنامهٔ دیواری «ندای اموات» را در مدرسه منتشر کرد و دورهٔ متوسطهاش را در مدرسهٔ «دارالفنون» درس خواند ولی در سال 1295 به دلیل بیماری مدرسه را ترک کرد و پس از آن در 1296 در مدرسهٔ فرانسویها «سن لویی» به ادامهٔ تحصیل پرداخت و به گفتهٔ خودش اولین آشناییاش با ادبیات جهانی در همین مدرسه بود. در همین مدرسه هدایت اولین مقالهٔ خود را در روزنامهٔ هفتگی به چاپ رساند و همچنین با مجلهٔ «ترقی» همکاری کرد.
زمانی که هنوز در مقطع دبیرستان درس میخواند رسالهٔ «انسان و حیوان» را منتشر کرد که در مورد مهربانی با حیوانات بود و میتوان آن را پیشنویس رسالهٔ بعدیاش دانست. در همان دوران دبیرستان گیاهخوار شد و رسالهای با نام «فواید گیاهخواری» منتشر کرد و تا آخر عمر گیاهخوار ماند. او معتقد بود اگر انسان بخواهد دست از جنگ بکشد باید اول دست از کشتن و خوردن گوشت حیوانات بکشد.
او در بخشی از کتاب فواید گیاهخواری نوشت:
«شکی نیست که گوشتخواری باعث درندگی میشود. همهٔ کسانی که آرزومند پیشرفت اخلاقی و بهبودی حالتِ اسفناک جامعه بودهاند، در انتشار این عقیده کوشیدهاند. اگر دکان عرقفروشی، قصابی، ماهیگیری و مرغفروشی را میبستند؛ تا اندازهای صلح عمومی و برادری آدمیان صورت خارجی میگرفت. برای پیشرفت اخلاقی انسان آرزو بکنیم که خوراک خونین وَربیفتد و گیاهخواری جانشین آن بشود. اگر برتری حقیقی از قلب میآید، هرکسی باید از گوشتخواری دست بکشد، که نه دشوار است و نه غیرممکن میباشد. بیشتر آنهایی که بهانه میآورند، از روی نادانی و خرافات و ترس، این است که مبادا مضحک بشوند. باید گفت که حقیقت هنوز گیاهخواری اسباب تمسخر و ریشخندِ آنهایی است که حقیقتِ آن را نمیدانند؛ ما چهقدر به سادگی نیاکان خودمان خندیدیم؟ روزی میآید که آیندگان به خرافات ما خواهند خندید.»
در سال 1303 داستان کوتاهِ هدایت با نام «شرح حال یک الاغ هنگام مرگ» در مجلهٔ «وفا» منتشر شد.
سفر اروپا
هدایت در سال 1303 زمانی که 22 ساله بود با تقی رضوی آشنا شد و در سال 1305 بههمراه یکصد و نهتن نخستین گروه دانشجویان اعزامی به اروپا از طرف وزارت فوائد عامه در زمان رضاشاه برای ادامهٔ تحصیل در رشتهٔ معماری و راهسازی به بروکسل رفت. با کشتی از بندر انزلی به باکو و سپس با قطار به مسکو و برلین. نزدیک به یک سال در بلژیک ماند و چون از وضع تحصیل و رشتهاش راضی نبود پس از تلاش فراوان برای تحصیل در رشتهٔ مهندسی معماری به پاریس و سپس رنس و بزانسن رفت و در همین سال نسخهٔ کاملتری از کتابهای «انسان و حیوان» و «فواید گیاهخواری» در برلینِ آلمان منتشر شد.
اقدام به خودکشی
صادق هدایت اول بار در 1307 در روخانهٔ «مارن» فرانسه دست به خودکشی زد. او خود را از روی پل به داخل رودخانه پرت کرد اما سرنشینان یک قایق او را نجات دادند. او در مورد این خودکشی توضیح چندانی به کسی نداد. نخستین نمونههای داستانهای کوتاه هدایت نیز در همین سال چاپ شد. نمایشنامهٔ تاریخی «پروین دختر ساسان» را نیز در همین سال در فرانسه نوشت که سه سال بعد در تهران منتشر شد.
در مدت اقامتش در فرانسه داستانهای کوتاه «مادلن» و «زندهبهگور» و «اسیر فرانسوی» را نوشت که همراه با پنج داستان کوتاه دیگر او به نامهای «حاجیمراد»، «داوود گوژپشت»، «آتشپرست»، «آبجی خانم» و «مردهخورها» در سال 1309 در مجموعهای به نام «زندهبهگور» به چاپ رسید که اولین مجموعه داستان هدایت بود. هدایت در طول مدت نزدیک به پنج سال اقامتش در اروپا با مقامات سرپرستی محصلین بر سر تغییر رشتههای مکرر درگیریهایی داشت و بیآنکه رشتهای را به پایان برساند در سال 1309 به ایران بازگشت و در بانک ملی مشغول به کار شد.
چند ماه بعد به دلیل ناسازگاری از کارمندی بانک استعفا داد و وارد خدمت در ادارهٔ کل تجارت شد. در این زمان با بزرگ علوی، مجتبی مینوی و مسعود فرزانه آشنا میشود که سالهای بعد و بهتدریج گروه آنان به «گروه ربعه» مشهور میشود. این گروه در برابر گروه محافظهکار «سبعه» جبهه گرفته بودند. هدف گروه بهاصطلاح «ربعه» مبارزه با طرز فکر و عمل گروه «سبعه» بود تا روح تازهای به هنر و ادبیات ایران ببخشند.
بوف کور: رمان مشهور صادق هدایت
سالهای 1310 تا 1314 برای هدایت دورانی متحولکننده بود و آثار تحقیقی و داستانی بسیاری در این سالها از او منتشر شد. مجموعه داستانهای کوتاه «سه قطره خون»، «گرداب»، «دون ژوان کرج» و بسیاری دیگر از آثار کوتاه و معروفش در همین دوران به چاپ رسید. سپس او در سال 1315 به همراه علی شیرازپور پرتو، شاعر و نویسندهٔ ایرانی به هند رفت و در آپارتمان او سکنی گزید و در هند به آموختن زبان پهلوی مشغول شد و در همین دوران کارنامهٔ «اردشیر بابکان» را از زبان پهلوی به فارسی ترجمه کرد.
هدایت طی دوران اقامت خود در هند اثر معروف خود «بوف کور» را که در پاریس نوشته بود با اندکی تغییر منتشر کرد و برای دوستان خود و همچنین جمالزاده که آن زمان در لندن اقامت داشت، فرستاد. بسیاری معتقدند هدایت بوف کور را در هند نوشت و حالوهوای کتاب هم حاکی از این داستان است اما ظاهراً هدایت کار بر روی بوف کور را از سالها پیش آغاز کرده بود.
با اینحال بر روی نسخهای که در هند چاپ شده بود نوشته شده بود که چاپ آن در ایران ممنوع است. هدایت پس از سفرِ هند با مشکلات مالی فراوانی روبهرو شد و همین فقر و سرخوردگیاش از بیاعتنایی جامعه باعث شد که به سراغ طنزنویسی برود. در 1316 هدایت از هند به تهران بازگشت و دوباره در بانک ملی مشغول به کار شد و سال بعد در وزارت فرهنگ استخدام شد و همچنان به فعالیتهای ادبی خود ادامه داد و چندین داستان و مقاله منتشر کرد اما بوف کور باز هم در ایران منتشر نشد.
1,300,000
ادامهٔ فعالیتهای صادق هدایت
در سال 1321 مجموعهٔ «سگ ولگرد» از هدایت منتشر شد و بعد از پایان جنگ جهانی دوم انتقادهای هدایت به جامعه شدت گرفت. داستان بلند «حاجی آقا» و داستان کوتاه «آب زندگی» و همچنین مجموعهٔ «ولنگاری» هدایت همه حاکی از نارضایتی هدایت از این دوران است. او به نوشتن ادامه داد و چندین نقد ادبی از او منتشر شد و در همین دوران به ترجمهٔ آثار کافکا پرداخت و چند اثر دیگر را نیز از زبان پهلوی به فارسی ترجمه کرد و در سفری که به تاشکند داشت در انجمن فرهنگی ایران و شوروی از او تقدیر شد.
در این دوران بسیاری از هنرمندان به حزب توده پیوستند و با اینکه هدایت با بسیاری از آنها نشست و برخاست داشت اما هیچگاه به حزب توده نپیوست. در سال 1327 پس از بیزاری از حزب توده و خط مشی هنری آنها آخرین اثر مهمش «پیام کافکا» را نوشت که به عنوان مقدمه بر ترجمهٔ «گروه محکومین» فرانتس کافکا به قلم حسن قائمیان منتشر شد. در سال 1326 او «توپ مرواری» را نوشت که این اثر پس از مرگش با نام دیگری منتشر شد و در سال 1329 هدایت با همکاری حسن قائمیان داستان «مسخ» از کافکا را ترجمه کرد و این ترجمه در مجلهٔ «سخن» منتشر شد.
خودکشی و مرگ صادق هدایت
هدایت در آذر سال 1326 برای اخذ روادید گواهی پزشکی گرفت، تمام کتابهایش را فروخت و به پاریس سفر کرد؛ سفری که بدون بازگشت بود. در طول اقامت در فرانسه سفری به هامبورگ داشت و سعی کرد به لندن برود اما موفق نشد و سرانجام در 19 فروردین سال 1330 در آپارتمان اجارهای خود با گاز، دست به خودکشی زد.
جلال آلاحمد پس از مرگ هدایت در مقالهای با عنوان «هدایت بوف کور» نوشت: «هدایت را تا زنده بود کسی نشناخت. چون در همهٔ محافلی که با او نشست و برخاست داشتند مرگ او بهعنوان غیر مترقبترین وقایع تلقی شد. شاید هیچکس او را جدی نگرفت. همه با مسخرگیهای او، با شکلکی که در مجامع بهصورت میگذاشت، بیشتر انس داشتند تا با خود او. تا با آنچه درون او را «همچون خوره میخورد» و در سکوت او را به نیستی میکشاند.»
هدایت در اکثر داستانهایش به مرگ پرداخت و سعی کرد از جامعهٔ مستبدانه انتقاد کند و خرافهپرستی را نفی کرد. توصیفات او در داستانهایش دقیق، واقعبینانه و رئالیستی است و همیشه به جنبههای روانی و درونی شخصیتهای داستانش توجهٔ ویژهای داشت. در بسیاری از آثارش میتوانید انعکاس مسائل روحی و روانی او را ببینید. صادق هدایت اولین نویسنده و ادیب ایرانی است که با خودکشی جان خود را گرفت. او پیش از خودکشی تمام داستانهای چاپ نشدهاش را از بین برد اما آثارش تأثیر ژرفی بر خوانندگان و علاقهمندان گذاشت.
پیکر هدایت در قبرستان پرلاشز در فرانسه به خاک سپرده شد.
معرفی کتاب صادق هدایت: مرگ در پاریس
«عادی» بودن یا «هنجار» بودن را هرطور تعریف کنیم، ناگزیر باید بگوییم هدایت آدمی عادی و بهنجار نبود، چنانکه داستانهایی هم که مینوشت اغلب غیرعادی بودند. از باب مثال، هرکس «سه قطره خون» و بوف کور و بسیاری از داستانهای دیگر او را با اندکی تأمل خوانده باشد، درمییابد که با دنیایی نابهنجار روبهروست، دنیایی که در آن آدمها و رخدادها با آنچه عموماً پیرامون خود میبینیم بهکلی فرق دارند. در بیشتر داستانهای او، با دنیایی مواجه میشویم که بیشتر شبیه عالم خواب یا، از آن هم فراتر، مانند تصورات آدمهای نابهنجار و بهاصطلاح روانپریش است.
این داستانها و نیز نحوهٔ زیست و از همه مهمتر مرگ هدایت، که در دیار غربت و با خودکشی رخ داد، از او چهرهای مرموز و اسطورهوار ساخته است. به تازگی نشرِ مان کتاب، کتابی دربارهٔ صادق هدایت منتشر کرده است؛ کتابی بس خواندنی و قابل تأمل که نویسنده در آن کوشیده است با استمداد از نوشتههای خود هدایت از رازهای زندگی او پرده بردارد و نشان دهد که خودکشی وی نه تصمیمی آنی و از سر هیجان بوده است و نه هدایت خود بهتنهایی، و فارغ از علل و عوامل اجتماعی، به آن روی آورده است.
ناصر پاکدامن در این کتاب وجدان اجتماعی ایرانیان را نشانه گرفته و کوشیده است با استناد به نوشتههای هدایت و احیاناً دیگران داستانی را که منجر به خودکشی هدایت شد، و از حدود سال 1327 آغاز میشود، بازسازی کند و نشان دهد که اگر نظام اجتماعی ایران حضور هدایت را در جایگاهی مناسب خودش به رسمیت میشناخت و وی را از خود نمیراند، و بهاصطلاح بیجا و آواره نمیکرد، او به احتمال زیاد هرگز چنان سرنوشتی نمییافت.
1,850,000
بخشی از کتاب صادق هدایت: مرگ در پاریس
«5 شهریور 1329/ 27 اوت 1950، یکشنبه
... باز هم پرتوپلا شروع شد. باید مواظب خودم باشم. اما از طرف دیگر مثل این است که با همین پرتوپلاهاست که در قید حیاتم. اگر قرار بشود که این را هم از دستمان بگیرند، دیگر حسابمان با کرامالکاتبین است. باری، هرچه فکر میکنم چیز نوشتنی ندارم. مشغول قتلعام روزها هستم. فقط چیزی که قابلتوجه است نسیان هم بر عوارض دیگر افزوده شده و این خودش نعمتی است. یک جور Auto-defence [خوددفاعی] بدن است. چون حالا دیگر باید به ندادههای خدا شکر بگذاریم لنگلنگان قدمی برداریم و هی دانهٔ شکری بکاریم. رویهمرفته مضحک و احمقانه بوده. هیچ جای گله و گونه هم نیست چون موقعی میشود توقع داشت که norme [هنجار] در میان باشد. نه در مقابل هیچ.»
«اسفند (؟)/مارس (؟) 1951
مهدی اخوانثالث: «حکایت کرد مرا دکتر تقی تفضلی ـ که سه تار خوش مینوازد و آزادهای است افتاده و آدمیسیرت ـ که در پاریس بودم، سالها پیش، و هدایت نیز در پاریس بود. گاهگاهی دیداری داشتیم، و یک بار چنین پیش آمد که در گذرگاهی دیدمش، خیابانی نزدیک خانهٔ من.
گفتیم و شنفتیم و راهکی رفتیم، پیاده، اگرچه من شوریده و رنجور بودم و او افسرده، و به خانه رسیدیم. خواندمش، پذیرفت و درون آمد، لختکی آسودیم، سرگرم تنقل و از ری و روم و بغداد سخن گفتن. مینایی از بادهٔ فرنگان داشتم، پیش گذاشتم. نمنمک لب تر کردیم تا کمکمک مستان شدیم و آنچنانتر. دیگر سخن را بازار نمانده بود. هردو بر این بودیم. صفحاتی چند از الحان و نغمههای فرنگ به خانه داشتم، از همهدستی، گوناگون. خواستم آن صندوقچهٔ کوکی پیش آورم، شنیدن را. خواستم و برخاستم. لکن حرمت میهمان را، آنهم چنو عزیزمیهمانی، بهمشورت پرسیدم که از فلان و فلان خوشتر داری یا آن یک و آن دیگر و نام بردم تنی چند از فحول ائمهٔ شریفترین الحان فرنگ را. که همه را نیک میشناخت، بهتماموکمال، و اشارتی کافی بود. دیدم که جواب نمیدهد.»
«21 فروردین 1330/ 11 آوریل 1951، چهارشنبه
م.ف.فرزانه: «حالا دو روز است که هدایت خودکشی کرده...
... هدایت بهاسم مرض عصبی به فرانسه آمده بود و حتماً چه در اینجا و چه در تهران خواهند گفت: “عقلش را از دست داده بود.” ولی هیچکس نیست که بداند تمام مقدمات را از روی حساب دقیق جور کرده بود درصورتیکه مغز ناخوش عمل خودکشی را تقریباً بیاراده انجام میدهد... مدتها بود که اصلاً به تمام این چیزهایی که مورد علاقهٔ ماست لبخند تلخ میزد... اطمینان دارم که به همین منظور خودکشی به پاریس آمده بود. هر روز پیاده راه میافتاد و میگفت میخواهم خیابانها را تماشا کنم، ولی باطناً میخواست زندگی بیست سال پیششش را در نظر مجسم کند چون همیشه میگفت من مقداری از زندگیام را به حساب میآورم که توی این شهر گذراندهام.»
دربارهٔ ناصر پاکدامن، نویسندۀ کتاب صادق هدایت
دکتر ناصر پاکدامن در 1311 به دنیا آمد و در اردیبهشت 1402 در پاریس درگذشت. تحصیلات کارشناسیاش در رشتهٔ حقوق در دانشگاه تهران بود و دکترایش را هم در همین رشته در فرانسه گرفت. در سال ۱۳۴۶ به ایران بازگشت و مشغول تدریس در دانشکدۀ اقتصاد دانشگاه تهران شد. از اعضای فعال و مؤثر کانون نویسندگان ایران بود و بهعلت همین فعالیتها در آذرماه ۱۳۵۷ دستگیر و پس از مدت کوتاهی آزاد شد. بعد از انقلاب ۱۳۵۷ از دانشگاه اخراج و در سال ۱۳۶۰ تن به مهاجرت داد و راهی پاریس شد؛ شهری که تا پایان عمر در آن زیست. ناصر پاکدامن ارادت و توجه خاصی به صادق هدایت داشت. نشان به آن نشان که نزدیک به یک دهه پیش با تلاش و ممارست او نامههای هدایت به دوستش شهیدنورائی گردآوری و با تعلیقات و یادداشتهایی خواندنی در پاریس و با عنوان هشتادودو نامه منتشر شد. کتاب صادق هدایت: مرگ در پاریس را میتوان تکمیلکنندهٔ آن کتاب دانست.
معرفی کتابهای صادق هدایت
صادق هدایت نویسندهای است که آثارش در ادبیات ایران بسیار ارزشمند تلقی میشوند. شیوهٔ نگرش هدایت به زندگی و مرگ در تمام آثارش مشهود است و او همواره در نوشتن آثارش از توصیف ماجرا فراتر رفته و شما را به تجسم واقعی داستان میرساند. در ادامه چند کتاب خواندنی از این نویسنده را به شما معرفی میکنیم.سگ ولگرد
سگ ولگرد مجموعهای از 7 داستان کوتاه، اثر صادق هدایت است. این مجموعه اولین بار در سال 1321 منتشر شد و نویسنده در این داستانها به موضوعات اجتماعی رایج پرداخته است و با اینکه داستانهای این کتاب در ظاهر متفاوت هستند اما رشتهای نامرئی یعنی اجتماع خفه و مرگآوری که گریبان مردم آن دوران را گرفته بود؛ آنها را به هم پیوند داده است.
هدایت داستانهای این کتاب را با استفاده از تکنیک واقعگرایی نوشت و سعی داشت در داستانهای این کتاب چهرهٔ کریه و زشت فقر را به تصویر بکشد.
950,000
زندهبهگور
زندهبهگور مجموعهای از 9 داستانِ کوتاه از صادق هدایت است که اولینبار در سال 1309 منتشر شد. داستان اول این کتاب زندهبهگور است و نام مجموعه نیز براساس همین داستان انتخاب شده است. بسیاری معتقدند هدایت داستان زندهبهگور را براساس زندگی شخصی خودش نوشته است و از خاطرات مردی میگوید که از زندگی بیزار شده و راههای مختلف را برای خودکشی امتحان میکند، بلکه از این زندگی رهایی یابد.
کتاب زندهبهگور به زبانهای مختلف دیگری از جمله انگلیسی، فرانسوی، ارمنی و کرهای نیز ترجمه شده است. عنوان دیگر داستانهای این کتاب «حاجی مراد»، «اسیر فرانسوی»، «داود گوژپشت»، «مادلن»، «آتش پرست»، «آبجی خانم»، «مرده خورها» و «آب زندگی» است
950,000
سه قطره خون
سه قطره خون مجموعهای از 11 داستانِ کوتاه از صادق هدایت است که اولینبار در سال 1311 به چاپ رسید. داستان سه قطره خون که در این کتاب به چاپ رسیده را اغلب پیشدرآمدی بر رمان مشهور او «بوف کور» میدانند.
در این کتاب صادق هدایت دست به تصویر آنچه در مخیلهاش نمیگنجد، زده است. او برای ترسیم آنچه میخواهد بگوید از جنبههای نادر زندگی و توصیف آنها استفاده کرده است. او در این کتاب از آنچه در دارالمجانین میگذرد میگوید و به شما نشان میدهد تصور افراد دیوانه و برداشت آدمهای عادی از دیوانهها چگونه است و از تفکیک مرز بین دنیای دیوانهها و مردم عادی میگوید.
عنوان دیگر داستانهای این کتاب «گرداب»، «داشآکل»، «آینهٔ شکسته»، «طلب آمرزش»، «لاله»، «صورتکها»، «چنگال»، «مردی که نفسش را کشت»، «محلل» و «گجسته دژ» است.
1,250,000
نوشتههای پراکنده
همانطور که از عنوان کتاب پیداست؛ نوشتههای پراکنده مجموعهای از داستانهای کوتاه و پراکندهٔ صادق هدایت است که پیش از این در جایی منتشر نشده بود. این مجموعه به همت حسن قائمیان گرد هم آمده و چاپ کامل آن با تجدید کامل و اضافات در سال 1344 منتشر شد.
همچنین این کتاب دو داستان و یک مقاله از صادق هدایت را در برمیگیرد که به زبان فرانسه نوشته شده بود.
5,550,000
مجموعه آثار صادق هدایت
این مجموعه در یک دورهٔ 12 جلدی تهیه شده است و شامل تمام آثار و داستانهای کوتاه صادق هدایت میشود.
15,000,000
بوف کور
رمانی کوتاه از صادق هدایت است و اولین رمان مدرن ایران محسوب میشود که به زبان انگلیسی ترجمه شد. این کتاب شناختهشدهترین اثر هدایت است و به سبک فراواقعگرایی یا سوررئالیسم نوشته شده و تکگویی یک راوی است که دچار توهم و پندارهای روانی است. این کتاب ابتدا در سال 1315 در هند منتشر شد و چاپ آن سالها در ایران ممنوع بود و هدایت نتوانست آن را تا مدتها در ایران منتشر کند.
تمامی داستان بوف کور از دید یک روای اول شخص بیان میشود. در بخش اول این کتاب، با شخصیتی آشنا میشوید که ساکن خانهای بیرون خندق در شهر ری است و او یکی از دردهای خورهوار خود را توصیف میکند. او نقاشی است که بر روی قلمدان طرح میکشد اما نکته اینجاست که او همیشه نقشی یکسان بر روی قلمدان میکشد. در بخش دوم این کتاب راوی شخصی جوان ولی بیمار و رنجور است و داستان در دنیایی تازه میگذرد. این راوی مشغول نوشتن و شرح ماجرا برای سایهاش میشود که به شکل جغد است، جغدی که با ولع تمام هرچه را راوی مینویسد میبلعد.
گرچه بوف کور یکی از داستانهای مشهور ایران است اما خواندن متن آن و البته درک آن برای بسیاری مشکل است. اگر دوست دارید که این داستان را کاملاً متوجه شوید کتاب داستان یک روح را بخوانید. نویسندهٔ این کتاب در میان متن کامل کتاب بوف کور، تفسیری کامل از شاهکار هدایت را در اختیارتان قرار میدهد.
1,300,000