محمود دولت آبادی رمان کلیدر را بین سالهای ۱۳۵۷ تا ۱۳۶۲ نوشت. این رمان داستان یک خانوادۀ کُرد ایرانی است که مجبور میشوند به سبزوار خراسان کوچ کنند. رمان کلیدر سه هزار صفحه دارد و حدود ۷۰۰،۰۰۰ کلمه است. زمان و مکان وقوع داستان در خراسان و در سال ۱۳۲۵ و چند سال بعد از آن است.
رمان کلیدر ابتدا در ۱۰ جلد منتشر شد اما بعداً بدون اینکه محتوای آن کم شود در ۵ جلد به چاپ رسید.
در ادامه شما را با رمان کلیدر که یکی از ماندرگارترین آثار ادبی معاصر ایران است آشنا میکنیم.
معرفی رمان کلیدر اثر محمود دولتآبادی
کتاب کلیدر یک رمان اقلیمی و بلندترین اثر محمود دولتآبادی نویسندۀ مشهور ایرانی و حاصل ۱۵ سال تلاش این نویسنده است. نام این کتاب، کِلیدَر تلفظ میشود و نویسنده نام آن را بر اساس کوهی مابین شهرهای سبزوار، نیشابور و قوچان که در خراسان قرار دارند انتخاب کرده است. محمود دولتآبادی در کودکی زندگی سختی داشت و مجبور بود کارهای سخت و طاقتفرسایی انجام دهد.
یکی از این کارهای طاقتفرسا و سخت کار بر روی زمینهای سخت کویر بود. بنابراین محمود دولتآبادی تصمیم گرفت تا همین تجربیات سختش را نه تنها در رمان کلیدر بلکه بسیاری از رمانهایش منعکس کند. بعد از خواندن رمان کلیدر به راحتی میتوانید بفهمید که توصیفات و توضیحات کتاب در واقع بر اساس تجربۀ واقعی خود نویسنده است.
رمان کلیدر نکتۀ ریزی دارد و آن هم این است که محمود دولتآبادی رمان را بر اساس داستان واقعی نوشته است. مثلاً شخصیت اصلی داستان که نامش گلمحمد است، یک قهرمان سبزواری است. این قهرمان سبزواری در دنیای واقعی هم در برابر ظلم و ستم میایستد.
شخصیتهای دیگر این رمان هم از حوادث واقعی در تاریخ آمدهاند که داستان زندگیشان تبدیل به موضوع اصلی رمان کلیدر شده است. رمان کلیدر در واقع روایت عشق است، عشق سنتشکنانۀ مارال و گلمحمد که بین سنتهای طایفهای شکل گرفته و مشکلات بزرگی را برای اقوام ساکن آن منطقه به وجود میآورد.
22,000,000
شخصیتهای رمان کلیدر
رمان کلیدر سه محور عشیرهای و روستایی و شهری دارد که البته دو محور اخیر تحتالشعاع محور اول است؛ گلمحمد شخصیت اصلی و قهرمان عشیرهای آن، بابقلی بُندار و ستار به ترتیب شخصیتهای اصلی محورهای روستایی و شهری و نادعلی شخصیتی است که بیشتر از دیگران به عنوان رابط این سه محور مورد استفاده قرار میگیرد.
گلمحمد
قهرمان محور عشیرهای رمان، مردِ اسب و بیابان است و دروگر نیست. گرچه روزگار بر او و خانوادهاش تنگ شده و به درو دیم وادارش کرده اما دل به کار نمیدهد و سری پرشور دارد. به همین دلیل است که در پذیرفتن پیشنهاد کمک به مدیار درنگ نمیکند و چندی بعد وقتی امنیهها به سراغش میآیند به کمک خانعمو آنها را میکشد.
باقلی بُندار
قهرمان محور روستایی رمان، پدر اصلان و شیدا و داییِ نادعلی چارگوشلی، از فعالترین شخصیتهای داستان است و در بسیاری از صحنهها حضور دارد. او هم بقال است و هم کدخدا و هم کارچاقکن و قاچاقیست و هم مالخر. از یک سو دستنشاندۀ آلاجاقی و حکومت است و از سوی دیگر با گلمحمد مراوده و معامله میکند و در مجموع هر جا که پای سود در میان است او حضور دارد.
ستار
قهرمان محور شهری رمان کلیدر، پینهدوز ودورهگرد حزبی است که بهرغم وظایف سازمانیاش، علاقهای خالصانه به گلمحمد پیدا میکند؛ با فراری دادن گلمحمد از زندان، به جرم همدستی با او مورد آزار و اذیت قرار میگیرد اما سرانجام توسط سرگرد فرحبخش که سودای ملاقات با گلمحمد را در سر دارد آزاد میشود.
علاوه بر اینها، عدۀ دیگری نیز در پیشبرد رمان نقش دارند و ماجراهای ضمنی را به آن پیوند میزنند. بلقیس زن کلمیشی و مادر خان محمد و گلمحمد و بیگ محمد است که بیش از هر زن دیگری در صحنههای مختلف داستان حضور دارد و سنگِ صبور و جورکش همه است. زنی است فداکار و مادری مهربان.
خلاصۀ کتاب کلیدر
مارال دختر جوان ایلیاتی به دنبال دستگیری پدر و نامزدش و بعد از مرگ مادرش، بیکس و تنها میماند و ناگزیر به چادر عمۀ نادیدهاش بلقیس که از دیرباز با پدرش کدورت داشته است میرود. خانوادۀ کَلمیشی کم و بیش پذیرای وی میشوند و کمکم عضوی از خانواده بهشمار میرود آنچنان که وقتی شیرو، دختر کوچک خانواده قصد دارد با معشوقش فرار کند رازش را تنها با او در میان میگذارد و با ماهدرویش میگریزد.
در این میان مارال به گلمحمد (پسر میانی بلقیس) که مردی زندار است دل میبازد و البته گلمحمد نیز نسبت به او بینظر نیست. کمی بعد علیاکبر حاجپسند، پسرخالۀ گلمحمد، او را در نقشهای که دارد با خود همراه میکند. ماجرا از این قرار است که دایی عاشق و عیارشان مَدیار، عاشق دختری به اسم صوقی از طایفهای دیگر شده است اما خانوادۀ دختر موافق وصلت نیستند؛ بنابراین دایی بنا به رسم رایج در ایلات تصمیم به ربودن دختر میگیرد و گلمحمد و سه تن دیگر نیز با او همراه میشوند.
پنح نفری به سمت آنجا میتازند اما غائلهای در میگیرد و عاقبت نه تنها نمیتوانند صوقی را بربایند بلکه مدیار و از طرف مقابل حاج حسین چارگوشلی کشته میشود.
قسمتهایی از رمان کلیدر:
«اهل خراسان مردم کرد بسیار دیدهاند. بسا که این دو قوم با یکدیگر در برخورد بودهاند؛ خوشایند و ناخوشایند. اما اینکه چرا چنین چشمهاشان به مارال خیره مانده بود، خود هم نمیدانستند. مارال، دختر کرد دهنه اسب سیاهش را به شانه انداخته بود، گردنش را سخت و راست گرفته بود و با گامهای بلند، خوددار و آرام رو به نظمیه میرفت. گونههایش برافروخته بودند. پولکهای کهنه برنجی از کنارههای چارقدش به روی پیشانی و چهره گِرد و گُر گرفتهاش ریخته بودند و با هر قدم پولکها به نرمی دور گونهها و ابروهایش پر میزدند. سینههایش فربه و خوب برآمده بودند، چنان که دو کبوتر بیتاب میخواستند از یقهاش بیرون بزنند. بالهای چارقدر مارال رویشان را پوشانده بود و سینهها در هر تکان بیتابانه موج میزدند و شلیته بلندش با هر گام، هماهنگ موجِ پستانها، نیمچرخی به دور ساقهای پوشیده در جورابش میزد. چشمهایش به پیش رویش دوخته شده و نگاهش را از فراز سرِ گذرندگان به پیشاپیش پرواز داده و لبهای چو قندش را برهم چفت گرده بود و چنان گام از گام برمیداشت که تو پنداری پهلوانیست به سرفرازی از نبرد بازگشته.»
«مهتاب بود. مهتابی ملایم و نرم. چون حریری سپید روی نازکای برف، بر بیابان و بر سروگوش بامهای قلعه برکشاهی، تن کشیده بود. شب، آرامشی نجیب داشت. آرامبخش و دلپذیر بود. چنان که گویی بدی و زشتی را جواب گفته است. نه انگار که در چنین شبی میشد خنجری در قلب عاشقی فرونشانده شود. نه انگار که در چنین شبی میشد انگشتان بلند و خشمگینی گلوی مردی را بفشارند. نه انگار که گرگی دِل دریدن میشی داشت. شب به تمامی آرام و زیبا بود. حتی سرمایش گزنده نبود. نسیم، چهره را نمیچزاند. بیابان خاموش، قلعه خاموش و مردم خاموش بودند. هر چه خشم و کینه، در آرامش شبانه، رد گم کرده بود. هر چه بیزاری، در غروب دفن شده بود. هوا چندان پاکیزه و نجیب، و مهتاب چنان زلال و گشادهروی، که پنداری هر چه بر زمین بود و هر چه نبود، دیده و نادیده همه در بستری صاف، بر موجی ملایم، روان بودند.»
واکنشها به رمان کلیدر
بر اساس نتایجی از ویکیپدیا کلیدر دومین رمان بلند جهان بعد از «در جستجوی زمان از دست رفته» مارسل پروست است. محمود دولتآبادی در نگارش رمان کلیدر قدرت بیمثالی از خود نشان داده و بسیاری از منتقدان ادبی از جمله احسان یارشاطر، ادیب فقید و استاد دانشگاه کلمبیا نیز کارهایش را ستایش میکنند. دولتآبادی تسلط خاصی بر روی آرایههای زبان فارسی دارد و همچنین کاملاً با واژهها و اصطلاحات محلی منطقۀ خراسان آشناست. از این روی توانسته با همین هنرهایش صحنههای نابی را در رمان کلیدر خلق کند.
احمد شاملو در مورد رمان کلیدر گفته است: «کلیدر قلهای است که از مه بیرون است.»
بزرگ علوی نیز در مورد رمان کلیدر چنین نظری دارد: «این کتاب تاریخ سه هزار سالۀ ایران را در خودش دارد.»
رمان کلیدر و جایزۀ نوبل
رمان کلیدر یک بار نامزد جایزۀ نوبل شد. در آن زمان دولتآبادی در آمریکا بود. دانشگاه میشیگان آمریکا به او پیشنهاد کردند که اگر در آمریکا بماند و کلیدر به انگلیسی ترجمه شود، به او بورسی ۹ ماهه خواهند داد و قطعاً رمان کلیدر برندۀ جایزۀ نوبل میشود اما دولتآبادی که آن زمان میخواست کتاب «روزگار سپریشدۀ مردم سالخورده» را بنویسد این پیشنهاد را رد کرد.
خواندن رمان کلیدر را به چه کسانی پیشنهاد میکنیم؟
تسلط دولتآبادی به ادبیات و نثر آهنگین و شعرگونهاش در رمان کلیدر همچون عصای جادویی هر خوانندهای را مجذوب و شیفتۀ خودش میکند. رمان کلیدر نمایشی هنرمندانه از تاریخ است. نثر دولتآبادی در رمان کلیدر آنقدر شاعرانه و دلنشین است که امکان ندارد خواننده از خواندن کتابش خسته شود بلکه هر لحظه بیشتر جذب این روایت و این داستان پرکشش میشود.
اگر رمان کلیدر را خواندهاید و بسیار مایل هستید که کتابهایی با همین موضوع در مورد مسائل زندگی عشایری بخوانید، میتوانید کتاب «جای خالی سلوچ» و یا «سلوک» را که جزو بهترین آثار این نویسندۀ شهیر است بخوانید.
دربارۀ محمود دولت آبادی، نویسندۀ رمان کلیدر
محمود دولتآبادی نویسنده، نمایشنامهنویس و فیلمنامه نویس و پژوهشگر برجسته و تأثیرگذار ایران است. او در ۱۰ مرداد ۱۳۱۹ در دولتآباد سبزوار، خراسان به دنیا آمد. اندیشههای رئالیستی، ناتورالیسیتی و گاه سورئالیستی در سراسر رمانهایش میدرخشند. القاب «شوالیۀ فرهنگ و ادب ایران» و «داستایوفسکی ایران» را به محمود دولتآبادی نسبت میدهند. محمود دولتآبادی یکی از نامیترین و مشهورترین نویسندگان ادبیات داستانی ایران است. کتابهای «کلیدر»، «جای خالی سلوچ» و «سلوک» از معروفترین آثار او هستند.
آثار وی به زبانهای گوناگون ترجمه شده و وی با جدیت کار نویسندگی را دنبال میکند و توانسته جایگاهش را در جامعۀ ادبی جهان تثبیت کند. محمود دولتآبادی باعث شکوفایی و به اوج رسیدن ادبیات داستانی بومی و روستایی ایران شده است. وی زندگی و رنج روستانشینان را در آثارش به زیبایی توصیف کرده و فقر و ناآگاهی یکی از اصلیترین موضوعات آثارش است.
به باور بزرگان ادب و فرهنگ، این نویسنده ادیبی برجسته است که در آثارش سعی کرده میراث گذشتۀ دوردست را حفظ کند. محمود دولتآبادی بیش از ۵۰ سال نویسندگی کرده و در طی این ۵۰ سال آثار ادبی فوقالعاده و تاریخی را منتشر کرده است. بیشتر داستانهایش سفر به اعماق جامعه است. در آثارش رد پای تجربیاتش را هم میتوان دید.
ادبیات پربار فارسی با تألیفهای این نویسندۀ بزرگ غنیتر و با ارزشتر شده است. چندین فیلم نیز بر اساس داستانها و فیلمنامههایش ساخته شده است. محمود دولتآبادی در سال ۲۰۱۳ جایزۀ ادبی «یان میخالسکی» سوئیس را دریافت کرد و در سال ۲۰۱۴ سفیر دولت فرانسه جایزۀ «شوالیۀ ادب و هنر ایران» را در تهران به وی تقدیم کرد. محمود دولتآبادی بعد از به پایان رساندن تحصیلات مقدماتیاش به مشاغل گوناگون پرداخت و بعد به مشهد رفت و در آنجا با سینما و نمایش آشنا شد.
از سن کم دست به قلم شد و در ۲۰ سالگی به تهران رفت تا بتواند خیلی راحتتر پیگیر آرزوهایش که تئاتر و نوشتن بود شود. در همین زمان در چاپخانهای مشغول به کار شد. او از اوایل دهۀ ۴۰ بود که به صورت جدی با تئاتر آشنا شد، شش ماه نظری و شش ماه هم عملی درس تئاتر خواند. در نمایشهای «شبهای روشن داستایوفسکی»، «قرعه برای مرگ اثر واهه کاچا»، «اینس مندو» و آثار بهرام بیضایی و اکبر رادی بازی کرد و بعد به گروه هنری ملی پیوست. در همان سالها به نویسندگی هم مشغول بود و اولین داستانش به نام «ته شب» در سال ۱۳۴۱ در مجلهای در تهران منتشر شد.
زندگی خصوصی
آخرین تئاتری که در آن بازی کرد نمایش «در اعماق» بود که ماکسیم گورگی این نمایش را نوشته است. اما در سنگرود قزوین اجازه نیافت تا نقشش را ایفا کند و یک شب قبل از آخرین شب اجرای نمایش بازداشت و زندانی شد. محمود دولتآبادی بعد از انقلاب اسلامی دبیر سندیکای تئاتر شد.
محمود دولتآبادی در سال ۱۳۴۹ با مهرآذر ماهر ازدواج کرد و آنها دو پسر به نامهای سیاوش و فرهاد و دختری به نام سارا دارند. محمود دولتآبادی در مورد گذشتهاش میگوید: «اینکه من فقیر بوده یا نبودهام، اینکه رنج بسیار کشیده یا نکشیدهام، اینکه شوخچشمیهایی داشته یا نداشتهام به پشیزی نمیارزد مگر آنکه توانسته باشم یا بتوانم به مدد و بهرهگیری درست آن، ادبیات ناب اجتماعی بیافرینم.»
خانۀ پدری محمود دولت آبادی در روستای دولتآباد شهر سبزوار است. در ۷ مرداد سال ۱۳۸۲ این خانه با نام خانۀ دولتآبادی در آثار ملی ایران ثبت گردید.
آثار محمود دولتآبادی
آثار محمود دولتآبادی تاکنون به زبانهای مختلفی از جمله انگلیسی، فرانسوی، آلمانی، ایتالیایی، سوئدی، چینی و عربی ترجمه شده است. از آثار او میتوان به «تهِ شب (۱۳۴۱)»، «آوسته بابا سبجان (۱۳۴۷)»، «لایههای بیابانی (۱۳۴۷)»، «ازدواج (۱۳۴۹)»، «باشبیرو (۱۳۵۰)»، «گاواربان (۱۳۵۰)»، «عقیل عقیل (۱۳۵۱)»، «زندان (۱۳۵۳)»، «سفرنامۀ دیدار بلوچ (۱۳۵۶)»، «کلیدر (جلد اول و دوم و سوم، ۱۳۵۷)، «جای خالی سلوچ (۱۳۵۸)»، «فیلمنامۀ اتوبوس (۱۳۶۰)»، «جلد آخر کلیدر (۱۳۶۳)»، «آهوی بخت من گزل (۱۳۶۷)»، «روزگار سپریشدۀ مردم سالخورده (۱۳۶۹)»، «سلوک (۱۳۸۲)»، «روز و شب یوسف (۱۳۸۳)»، «زوال کلنکل (۱۳۸۸)»، «نون نوشتن (۱۳۸۸)»، «میم و آن دیگران (۱۳۹۱)» و «طریق بسمل شدن (۱۳۹۷)» اشاره کرد.
جوایز کسب شده
محمود دولتآبادی در سال ۱۳۸۹ جایزۀ ادبیات بینالمللی خانۀ فرهنگهای جهان را به دست آورد.
در سال ۱۳۹۰ برندۀ جایزۀ ادبی ولو و در سال ۱۳۹۲ برندۀ جایزۀ ادبی هوشنگ گلشیری شد.
به محمود دولتآبادی به خاطر فعالیت ادبی و آثار فاخرش نشان «لژیون دونور» فرانسه اهدا شده است.
در این مقاله به صورت کامل به معرفی رمان کلیدر و نویسندهاش محمود دولتآبادی پرداختیم. لطفا نظرتان را در مورد این مقاله با ما در میان بگذارید. همچنین میتوانید این مقاله را با دوستانتان به اشتراک بگذارید.