آدولف هیتلر، رهبر حزب نازی آلمان و یکی از قدرتمندترین و بدنامترین دیکتاتورهای قرن بیستم بود. هیتلر پس از خدمت در ارتش آلمان در جنگ جهانی اول از مشکلات اقتصادی، نارضایتی مردم و درگیریهای سیاسی در طول جمهوری وایمار بهره برد تا در سلسله مراتب حزب نازی ارتقا یابد. سپس او در چند اقدام بیرحمانه و خشونتآمیز در سال 1933 قدرت مطلق را به دست گرفت و تهاجم آلمان به لهستان در سال 1939 تحترهبری او، منجر به شروع جنگ جهانی دوم شد و تا سال 1941 نیروهای نازی با کمک تاکتیکهای نظامی «بلیتزکریگ» بیشتر اروپا را اشغال کردند.
یهودستیزی شدید هیتلر و افکار وسواسیاش دربارهٔ نژاد برتر آریایی، باعث کشتهشدن بیش از 6 میلیون یهودی شد و فاجعهٔ هولوکاست را رقم زد. پس از اینکه موج جنگ علیه هیتلر چرخید، او در آوریل 1945 در پناهگاه خود در برلین خودکشی کرد.
اما داستان هیتلر در واقع از روزی شروع شد که در سال 1923 با هفتتیری در دست، همراه با اعضای نیروی شبهنظامی حزب ملی کارگران سوسیالیست آلمان معروف به اِسآ، انقلابی را به راه انداخت و راهپیمایان را به مرکز مونیخ هدایت کرد و در آنجا با پلیس درگیر شد. با اینکه او بهسرعت فرار کرد اما پس از مدتی همراه با دیگر شورشیان دستگیر شد.
هیتلر به اتهام خیانت محاکمه شد و به زندان افتاد اما تنها 9 ماه را در آسایش نسبی قلعهٔ لندسبرگ سپری کرد. او طی این دوران شروع به نوشتن کتابی با عنوان «نبرد من» کرد و در آن دیدگاههای خود را بیان کرد. نبرد من تنها کتابی است که انتشار آن هنوز نیز در آلمان ممنوع است. در ادامه با ما همراه شوید تا بیشتر با کتاب نبرد من نوشتۀ آدولف هیتلر و افکار او آشنا شویم.
کتاب نبرد من زندگینامهٔ خودنوشتِ رهبر حزب نازی آدولف هیتلر است که در سال 1925 منتشر شد و در آن زمان، متنی بنیادین برای حزب ناسیونال سوسیالیست کارگران آلمان محسوب میشد. هیتلر در این اثر دیدگاههای خود را تئوریزه کرد و روندی را توصیف کرد که طی آن یهودستیز شد. او ایدئولوژی سیاسی و برنامههای آیندهاش برای آلمان را نیز در این کتاب تشریح کرده است. این کتاب در دو جلد به چاپ رسید. جلد اول این کتاب در سال 1925 و جلد دوم آن در سال 1926 منتشر شد. نبرد من درواقع مانیفست اندیشههای تمامیت خواهانهٔ هیتلر است. اما چرا این سرجوخۀ سابق ارتش آلمان که اندکی ذوق نقاشی هم داشت به چنین افکاری رسید؟
پارهٔ نخست این کتاب زمانی نوشته شد که هیتلر در دژی نظامی در باواریا زندانی بود. او چگونه راهی آن دژ شد و به چه دلیل؟ پاسخ به پرسش مهم است، زیرا این کتاب با رویدادهایی سروکار دارد که نویسنده را دچار این گرفتاری کرد و به این دلیل که نویسنده زیر فشارهای عاطفی ناشی از وقایع تاریخی روزگار خود این کتاب را نوشته است. آن زمان، دورهٔ خواری و تحقیر آلمان، و تا حدودی ادامهٔ رویدادهایی بود که کمابیش در یک قرن گذشته رخ داده بود؛ این دوره از هنگامی آغاز میشود که ناپلئون امپراتوری کهن آلمان را تکهپاره کرد و سربازان فرانسوی تقریبآ سراسر آلمان را به اشغال درآوردند.
دربارهٔ کتاب نبرد من
هیتلر به دنبال کودتای نافرجامش در مونیخ در نوامبر 1923 و محاکمهاش در فوریه 1924 به جرم خیانت بزرگ به پنج سال زندان محکوم شد و نوشتن کتاب نبرد من را در زندان آغاز کرد. گرچه او در ابتدا بازدیدکنندگان زیادی داشت اما به زودی تمام وقت خود را به نوشتن این کتاب اختصاص داد. فرماندارِ این دژ نظامی به نام لندسبرگ در همان زمان خاطرنشان کرد که هیتلر امیدوار است این کتاب نسخههای زیادی بفروشد تا او بتواند از فروشِ آن، هزینههای محاکمهاش را بپردازد.
کتاب پس از انتشار چندان پرفروش نشد اما پس از بهقدرت رسیدن هیتلر در سال 1933 تبدیل به پرفروشترین کتابِ آلمان شد. پس از مرگ هیتلر حق چاپ این کتاب به دولت ایالتی باواریا منتقل شد و این دولت جلوی کپی یا چاپ کتاب در آلمان را گرفت. در سال 2016 پس از انقضای حق چاپ، این کتاب برای اولینبار از سال 1945 در آلمان مجدداً به چاپ رسید که باعث بحث عمومی و واکنشهای متفاوت گروههای یهودی شد.
5,500,000
جلد اول کتاب نبرد من
هیتلر اولین جلد کتاب نبرد من را با عنوان «انتقام» در سال 1924 در دژ نظامی باواریایی نوشت؛ همان دژی که مجبور بود دوران محکومیتش به علت کودتای نافرجام را در آن بگذراند. او در این جلد به گذشتهاش پرداخت؛ از دوران کودکیاش صحبت کرد که البته بیشتر مورخان معتقدند این بخش بیشتر برای او هدف تبلیغاتی داشته است و از پیشینهٔ خانوادگیاش در این کتاب صحبتی نکرده است.
سپس در ادامهٔ این جلد به دوران جوانیاش، جنگ جهانی اول و «خیانت» فروپاشی آلمان در سال 1918 میپردازد. او همچنین در جلد اول از ایدئولوژی نژادپرستانهاش صحبت میکند و آریاییها را به عنوان نژاد «نابغه» و یهودیان را «انگل» خطاب میکند و اعلام میکند که آلمانیها باید به دنبال فضای زندگی در شرق باشند و همچنین خواستار انتقام از فرانسه است. سپس از عقاید و افکار خودش در این جلد صحبت میکند. هیتلر حدود سیزده ماه در این زندان ماند و در همین دوران نوشتن بخش اول کتاب نبرد من را به پایان رساند.
جلد دوم کتاب نبرد من
در جلد دوم کتاب نبرد من، تحت عنوان «جنبش ناسیونال سوسیالیستی» که هیتلر آن را پس از آزادیاش از زندان در دسامبر 1924 نوشت، برنامهٔ سیاسیاش از جمله روشهای تروریستی را که ناسیونال سوسیالیسم باید هم در کسب قدرت و هم در اعمال آن در آلمان جدید دنبال کند تشریح میکند.
هیتلر در جلد دوم کتاب نبرد من از رایش صحبت کرده است. واژۀ رایش، شکل آلمانی واژۀ رجنوم لاتین به معنای پادشاهی یا امپراتوی جمهوری است. هیتلر در جلد دوم این کتاب بدون تمایز و فرقگذاری از رایش آلمان حرف میزند. گاه اشارۀ او به رایش اول یا امپراتوری و گاه به امپراتوری آلمان است که به دست ویلهلم اول در 1871 بنیاد نهاده شد. بهعلاوه رژیمی که هیتلر در سال 1933 تأسیس کرد عموماً به نام رایش سوم شهرت دارد ولی در نبرد من این تعبیر به کار نرفته است.
هیتلر از رایش اتریش و مارک شرقی نیز سخن گفته است بیآنکه همیشه به صراحت میان امپراتوری هابسبورگ و اتریش به معنای دقیق کلمه تمایز بگذارد. اگر هنگام خواندن این اثر خطوط کلی تاریخی بعدی را مد نظر داشته باشید، ارجاعها را آنگونه که پیش خواهد آمد درک خواهید کرد.
بریدههایی از کتاب نبرد من
«سرانجام در بهار 1912 به مونیخ آمدم. مونیخ آنقدر برای من آشنا بود که گویی سالها در میان دیوارهای آن زندگی کرده بودم. این احساس به این دلیل بود که مطالعات من در معماری دائماً توجهام را به پایتخت هنر آلمانی جلب میکرد. هر کس میخواهد آلمان را بشناسد باید مونیخ را بشناسد و بدون ماندن و دیدن مونیخ، کسب دانش در مورد هنر آلمانی غیرممکن است. با توجه به همهٔ جوانب، این اقامت پیش از جنگ بهمراتب شادترین و رضایتبخشترین دوران زندگیام بود. با درآمدی اندک از راه نقاشی زندگی میکردم. نقاشی میکردم تا ضروریات ساده معاش را در زمانی که درس میخواندم، فراهم آورم. بهطور جدی مطمئن شده بودم سرانجام در رسیدن به هدفی که برای خود برگزیده بودم، موفق خواهم شد و این اطمینان بهتنهایی آنقدر راسخ بود که من را قادر میساخت سختیهای بیاهمیت زندگی روزانه را بدون نگرانی چندانی تحمل کنم.علاوه بر این، تقریباً از اولین لحظهٔ اقامت در مونیخ، آن شهر را بیشتر از هر مکان دیگری میشناختم و دوست داشتم. با خود گفتم: “یک شهر آلمانی! چقدر با وین تفاوت دارد.” این کلام با احساس تنفر از به یاد آوردن آن نژادهای بابلی همراه بود. ویژگی خوشایند دیگر در این شهر صحبت کردن مردم به زبان آلمانی که بسیار نزدیکتر به شیوهٔ سخنگفتن من تا گویش وینی بود.»
«حقایق چشمگیر و روشنی وجود دارد که آشکارا در کنار جاده زندگی معلوم است و هر عابری ممکن است آنها را ببیند. با این حال، بهسبب آشکار بودنشان بخش اعظم مردم چنین حقایقی را نادیده میگیرند یا حداقل این حقایق را موضوع معرفت آگاهانه قرار نمیدهند. مردم نسبت به برخی از سادهترین حقایق زندگی روزمره آنقدر نابینا هستند که زمانیکه کسی آنها را نسبت به آنچه باید بدانند آگاه میکند بسیار شگفتزده میشوند. از این راهحلهای ساده به تعداد بسیاری در اطراف ما پراکندهاند؛ اما صاحبان چشم بینا بسیار نادرند.
بسیاری از انسانها زمانیکه در باغ طبیعت گردش میکنند، آنقدر خودبین هستند که فکر میکنند همه چیز را میدانند درحالیکه تقریباً تمام آنها نسبت به یکی از اصول بارزی که طبیعت در کار خود استفاده میکند بیاطلاع هستند. این اصل جداسازی درونی است که معرف هرگونه نژاد و موجود زنده روی زمین است. حتی یک نگاه سطحی کافی است تا نشان دهد همه اشکال و صورتهای بیشماری که نیروی حیات طبیعت خود را در آنها به نمایش میگذارد تابع قانونی بنیادین یعنی قانون آهنین طبیعت است که گونههای مختلف را مجبور میکند زمانی که تولید مثل و زاد و ولد میکنند، در محدودهٔ مشخص صورتها و اشکال زندگی خود قرار گیرند.»
دربارهٔ آدولف هیتلر؛ نویسندۀ کتاب نبرد من
آدولف هیتلر در سال 1889 به دنیا آمد و در سال 1945 از دنیا رفت. او سیاستمدار آلمانی اتریشیالاصل بود که از سال 1933 تا زمان مرگش در سال 1945 دیکتاتور آلمان شد و به عنوان رهبر حزب نازی به قدرت رسید. در سال 1939 او از نزدیک در عملیات نظامی جنگ شرکت کرد و در اجرای فاجعۀ هولوکاست نقشی اساسی داشت که منجر به نسلکشی حدود شش میلیون یهودی شد و جان میلیونها قربانی دیگر را نیز گرفت.
هیتلر در اتریش-مجارستان به دنیا آمد و در نزدیکی لینز بزرگ شد. او بعداً در وین زندگی کرد و در سال 1913 به آلمان نقلمکان کرد. در طول خدمت خود در ارتش آلمان در جنگ جهانی اول نشان افتخار دریافت کرد و در سال 1919 به حزب کارگران آلمان پیوست و در سال 1921 به رهبری حزب نازی منصوب شد. در سال 1923 او تلاش کرد تا قدرت را در یک کودتا در مونیخ به دست بگیرد اما این کودتا نافرجام بود و او پنج سال زندانی شد.
پس از آزادی زودهنگام در سال 1924، هیتلر با حمله به معاهدۀ ورسای و ترویج پان ژرمنیسم، یهودستیزی و جنبش ضد کمونیسم، سخنرانیهای پر جاذبه و تبلیغات حمایت مردمی را به دست آورد. او اغلب سرمایهداری بینالمللی و کمونیسم را به عنوان بخشی از یک توطئۀ یهودی محکوم میکرد. در سال 1933 او صدر اعظم آلمان شد. در سال 1934 رئیسجمهور آلمان پاول فون هیندنبورگ درگذشت و هیتلر جای او را به عنوان رئیس دولت گرفت. هدف هیتلر حذف یهودیان از آلمان بود و همچنین میخواست یک نظام جدید برای مقابله با آنچه خودش بیعدالتی نظم بینالمللی پس از جنگ جهانی اول تحت سلطۀ بریتانیا و فرانسه میدانست، به وجود آورد.
هیتلر در کتاب نبرد من از ایدئولوژی خود صحبت کرد و خود را رهبر حزب راست افراطی خواند. او دربارۀ زندگی و جوانیاش، احساسش نسبت به یهودیان (یهودستیزی) و دوران سربازیاش در جنگ جهانی اول نوشت و همچنین در این کتاب دربارهٔ آیندهٔ آرمانی آلمان مطالب زیادی پیدا میشود. او میخواست قلمرو آلمان را در اروپای شرقی گسترش دهد و یهودیان را از آلمان بیرون کند چون معتقد بود بقای مردم آلمان را تهدید میکنند.
گرچه هیتلر در کتاب نبرد من به کشتار جمعی یهودیان در طول جنگ جهانی دوم (هولوکاست) اشاره نمیکند، اما نشان میدهد که چقدر در آن زمان از یهودیان نفرت داشته است.
این کتاب شما را بهشدت به فکر وامیدارد و مجبورتان میکند از خودتان بپرسید، چه چیزی ممکن است چنان تاثیری بر ذهن یک انسان داشته باشد که بتواند دست به نسلکشی بزند و تبدیل به یکی از بزرگترین دیکتاتورهای تاریخ بشود؟ آیا اگر هیتلر علاقه و استعداد خود در زمینهٔ نقاشی را دنبال میکرد و موفق میشد باز هم تاریخ و روزگار به چنین جایی میرسید؟