کتاب مجمعالجزایر گولاگ در سال 1973 منتشر شد. این کتاب وقایعنگاریِ الکساندر سولژنیتسین از اردوگاههای کار شوروی معروف به «گولاگ» است و گزارشی خام و هشیارکننده از زندگی در گولاگهای شوروی محسوب میشود. الکساندر سولژنیتسین این کتاب را بر اساس تجربۀ زیستۀ خود بهعنوان یک زندانی و همچنین گزارشها، خاطرات و نامههای صدها زندانی دیگر نوشت. او در این کتاب بیرحمی، قصاوت قلب انسانها و فراگیر بودن نظام کیفری شوروی را به تصویر کشیده است و تلفات وحشتناکی که بر میلیونها نفر وارد کرد را آشکار میکند.
معرفی کامل مجموعۀ سه جلدی مجمعالجزایر گولاگ را در ادامه بخوانید.
دربارهٔ گولاگهای شوروی
اسارتگاههای گولاگ با انقلاب اکتبر ظهور کرد، مدتی بعد گسترش یافت و پس از جنگ جهانی دوم در سراسر روسیه ریشه دواند.
گولاگها یا همان اردوگاههای کار اجباری اتحاد جماهیر شوروی بیشباهت به یک مجمعالجزایر نبودند؛ درواقع آنها مجموعهای از جزایر بودند که بهتنهایی در سراسر کشور پراکنده شدند. این جزایر برای بسیاری از نقاط جهان نامرئی بودند اما هر فردی که به آنها قدم میگذاشت، متوجه میشد که تمام کابوسهای گولاگها واقعی هستند. هزاران جزیره در مجمعالجزایر گولاگ وجود داشت که اینجا و آنجا در سرتاسر سرزمین مادری روسیه پراکنده بودند؛ از تنگهٔ برینگ در شرق گرفته تا بسفر در غرب. اما در هیچ دفتر مسافرتی بلیطی برای رسیدن به این جزایر پیدا نمیکردید.
سولژنیتسین در بخشی از جلد اول کتاب مجمعالجزایر گولاگ نوشته است:
«چطور باید به این مجمعالجزایر سربهمُهر رسید؟ ساعتبهساعت پرواز و کشتی و قطار دارد ـ اما دریغ از یک نشان و علامت که بگوید به کدام مقصد. منتها اگر بلیطش را بخواهی، تحویلداران باجه یا دفاتر مسافرتی در جوابت هاج و واج میمانند. از کلیت این مجمعالجزایر، یا هر یک از جزایر بیشمار آن، نه چیزی میدانند و نه اصلاً شنیدهاند. کسانی که برای رتقوفتق امور عازم مجمعالجزایرند از طریق دوایر آموزش وزارت کشور به آنجا میرسند. کسانی که برای نگهبانی عازماند هم از طریق مراکز نظاموظیفه احضار میشوند. و کسانی هم مثل من و شما، خوانندهٔ عزیز، به آنجا عازماند تا که بمیرند، صرفاً و اجباراً از طریق بازداشت به آنجا میرسند.»
با اینکه اولینبار در سال 1918 و یک سال پس از انقلاب سوسیالیستی اکتبر بزرگ به رهبری ولادیمیر لنین، اولین گولاگ بنا نهاده شد اما واقعیت این جزایر طلسمشده برای همه مانند یک راز باقی میماند اگر الکساندر سولژنیتسین در مجموعهٔ سهگانهٔ مجمعالجزایر گولاگ در مورد آنها نمینوشت. لنین تنها چند ماه پس از انقلاب به منظور تشدید نظم و انضباط، خواستار «اقدامات قاطع و سختگیرانه» شد و بدین ترتیب گولاگها یکییکی ساخته شدند.
در 5 سپتامبر سال 1918، مجمعالجزایر گولاگ با صدور فرمان زیر صادر شد: «جمهوری شوروی قصد دارد در برابر دشمنان طبقاتی خود با منزویکردن آنها در اردوگاههای کار اجباری بایستد.»
اولین گولاگ در مجمعالجزایر سولووتسکی در دریای سفید ساخته شد و یک صومعهٔ قدیمی به اردوگاه زندان تبدیل شد. این اولین اردوگاه بود و باقی اردوگاهها نیز با الگو گرفتن از همین اردوگاه ساخته شدند. دیگر گولاگها در میان جنگلهای انبوه تایگا و زمینهای بایر تندرا رشد کردند که تنها خرگوشها، آهوها، روباهها و گرگها آن را خانه میخواندند و به زودی این حیوانات همسایگان کنجکاو ساکنین گرفتار در این جزایر شدند.
گولاگها و کار اجباری
گولاگها ابتدا زندان بودند، زندانی برای حبسکردن زندانیان سیاسی و البته بسیاری از مردم عادی. با اینکه میتوان گفت که ساخت مجمعالجزایر گولاگ از قبل جنگ جهانی دوم کلید خورد، اما پس از جنگ جهانی دوم بود که زندانیان این جزایر تبدیل به یک نیروی کار عظیم شدند.
پس از جنگ جهانی دوم اتحاد جماهیر شوروی با نگرانی اقتصادی مبرم برای رشد و ساخت مواجه شد و چه نیروی کاری بهتری از تمام انسانهایی که در گولاگها گرفتارند؟ نهتنها مجبور نمیشدند به آنها پول بدهند بلکه آنها حتی خانوادهای نداشتند که مراقبشان باشند و بنابراین میتوانستند آنها را بهراحتی از جایی به جای دیگر منتقل کنند. همچنین لازم نبود نگران مسکن، مدرسه، بیمارستان یا حتی غذا و بهداشت آنها باشند. مرگ و زندگی این زندانیان برای هیچکس مهم نبود.
داستان سولژنیستین
در فوریه 1945، سولژنیتسین درحالیکه در پروس شرقی خدمت میکرد به دلیل نوشتن نظرات تحقیرآمیز و انتقاد از هدایت جنگ بهدست ژوزف استالین در نامههای خصوصی به یکی از دوستانش بهنام نیکولای ویتکویچ، دستگیر شد. او همچنین در این نامهها با دوست خود در مورد لزوم تشکیل یک سازمان جدید برای جایگزینی رژیم شوروی صحبتهایی کرده بود که البته منبع آن مشخص نیست و این شاید تنها تهمتی برای مجازات کردن او بود. سولژنیتسین طبق بند 10 ماده 58 قانون جنایی شوروی به تبلیغات ضد نظام شوروی و طبق بند 11 به قصد «تأسیس یک سازمان متخاصم» متهم شد و به زندان لوبیانکا در مسکو منتقل شد و در آنجا مورد بازجویی قرار گرفت.در 9 می 1945 اعلام شد که آلمان تسلیم شده است و مسکو با آتشبازی و نورافکنهایی که آسمان را برای جشن پیروزی در جنگ بزرگ میهنی روشن میکرد، جشن گرفت. اما سولژنیتسین از پنجرههای سلول خود در زندان آسمان مسکو را تماشا میکرد. در این میان شورای ویژهٔ «کمیساری خلق در امور داخلی» که یک سازمان امنیت داخلی تحت رهبری ژوزف استالین بود، او را غیابی به هشت سال زندان در اردوگاه کار و پس از آن تبعید داخلی محکوم کرد. این یک حکم معمول برای اکثر جرایم آن زمان طبق مادهٔ 58 بود.
بخش اول محکومیت او در چندین اردوگاه کار اجرا شد. «مرحلهٔ میانی» همانطور که بعداً خودش به آنها اشاره میکند در یک مرکز تحقیقات علمی ویژه سپری شد. در سال 1950 سولژنیتسین را به «اردوگاه ویژهٔ» زندانیان سیاسی فرستادند. او در دوران حبس در اردوگاه شهر اکیباستوز قزاقستان بهعنوان معدنچی و سرکارگر ریختهگری مشغول به کار شد و تجربیات او در این اردوگاه اساس کتاب «یک روز از زندگی ایوان دنسویج» را شکل داد. در همین اردوگاه بود که سرطان او نیز تشخیص داده شد.
در مارس 1953 پس از پایان دوران محکومیتش، سولژنیتسین تبعید شد و برای گذراندن این دوران به روستایی در ناحیهٔ بایدیبک قزاقستان فرستاده شد. سرطان ناشناختهاش گسترش یافت تا اینکه در پایان سال او به مرگ نزدیک شد. در سال 1954 به او اجازه دادند در بیمارستانی در تاشکند تحت درمان قرار بگیرد و سرطان او بهبود یافت. تجربیات او در آنجا اساس رمان «بخش سرطان» شد.
در همین دهه از زندان و تبعید بود که سولژنیتسین مواضع فلسفی و مذهبی زندگی خود را توسعه داد و به تدریج در نتیجهٔ تجربیاتش در زندان و اردوگاهها یک مسیحی ارتدوکس شرقی با تفکرات فلسفی شد. او که مدتی کاپیتان ارتش سرخ بود، از برخی اعمال خود اظهار پشیمانی کرد و در زندان خود را با عاملان گولاگ مقایسه میکرد. او این تغییر و تحولات روحیاش را بهطور مفصل در جلد آخر مجمعالجزایر گولاگ شرح داده است.
پس از گزارش محرمانۀ خروشچف در سال 1956، سولژنیتسین از تبعید آزاد و تبرئه شد. او پس از بازگشت از تبعید، درحالیکه روزها در مدرسهٔ راهنمایی تدریس میکرد، شبهایش را مخفیانه به نوشتن میگذراند. او سعی کرد با کمک تواردوفسکی کتاب «بخش سرطان» را بهطور غیرقانونی در اتحاد جماهیر شوروی منتشر کند و گرچه اتحادیهٔ نویسندگان بسیار این کتاب را ستودند اما در نهایت از انتشار آن خودداری کردند.
ماجرای انتشار کتاب مجمعالجزایر گولاگ
پس از برکناری خروشچف در سال 1964 فضای فرهنگی محدودتر و انتشار آثار سولژنیتسین متوقف شد و تا سال 1965 سازمان «کگب» برخی از مقالات او را توقیف کرد. در همین حین، سولژنیستین مخفیانه و با تبوتاب به کار بر روی شناختهشدهترین اثرش «مجمعالجزایر گولاگ» ادامه داد. توقیف نسخهٔ خطی این رمان ابتدا او را ناامید کرد و ترساند اما بهتدریج متوجه شد که حالا میتواند دست از تظاهر بردارد. سازمان «کگب» وسایل سولژنیستین را در مسکو توقیف کرد، اما او پیش از آن، بین سالهای 1965 تا 1967، پیشنویسهای اولیهٔ این کتاب را به خانههای دوستانش فرستاده بود.
سولژنیستین با آرنولد سوزی در سلولهای زندان ساختمان لوبیانکا دوست شده بود. آرنولد سوزی که وکیل و وزیر سابق آموزش استونی بود، دستنویس اصلی کتاب را نزد دخترش در استونی فرستاد و این دستنویس تا زمان فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی از «کگب» مخفی ماند.
بر اساس اظهارات سولژنتیسین به خبرنگاران غربی در سال 1973 «کگب» دستنویس دیگری از «مجمعالجزایر گولاگ» سولژنیتسین را که نزد تایپیست مورد اعتمادش الیزاوتا ورونیانسکایا بود، پس از پنج روز بازجویی بیوقفه از او پیدا و مصادره کرد. چند روز بعد از آزادی، پیکر حلقآویز شدۀ الیزاوتا در خانهاش پیدا شد که آشکارا یا خودکشی کرده یا کشته شده بود.
جایزهٔ نوبل ادبیات برای مجمعالجزایر گولاگ
مجمعالجزایر گولاگ بین سالهای 1958 تا 1967 نوشته شد و پس از آن مخفیانه در یک نشریهٔ زیرزمینی در اتحاد جماهیر شوروی منتشر شد و پس از انتشار بیش از سی میلیون نسخه از آن به سیوپنج زبان زندهٔ دنیا ترجمه شد و به فروش رفت. این اثر سه جلدی و هفت قسمتی در مورد سیستمهای اردوگاههای کار اجباری و زندانهای شوروی است. او در این مجموعه ریشههای سیستم کمونیستی شوروی را از تأسیس رژیم توسط ولادیمیر لنین آشکار کرد و از روشهای مخوف بازجویی، انتقال زندانیان، فرهنگ و جو حاکم بر اردوگاه، قیامها و شورشهای زندانیان و تبعید داخلی گفت.
مجمعالجزایر گولاگ را یکی از تأثیرگذارترین کتابهای قرن بیستم میدانند.
پس از انتشار این کتاب، در سال 1969 سولژنیتسین از اتحادیهٔ نویسندگان اخراج شد، اما سال بعد در 1970 جایزهٔ نوبل ادبیات بهخاطر نوشتن کتاب مجمعالجزایر گولاگ به او تعلق گرفت. سولژنیتسین در آن زمان نتوانست شخصاً برای گرفتن جایزه به استکهلم برود چون میترسید دیگر نگذارند به اتحاد جماهیر شوروی بازگردد. در عوض او جایزهٔ خود را طی مراسمی در سال 1974 پس از اخراج از اتحاد جماهیر شوروی دریافت کرد.
معرفی کتاب مجمعالجزایر گولاک؛ جلد اول
در جلد اول این کتاب، سولژنیتسین به تاریخچهٔ سیستم اردوگاههای گولاگ که زندانیان سیاسی و مجرمان عادی را به آنها میفرستادند و به کار اجباری وامیداشتند نوشته است. نویسنده به موج پاکسازی و محاکمههای نمایشی در زمینهٔ توسعهٔ سیستم بزرگ گولاگ میپردازد که در سال 1956 و با گزارش مخفی نیکیتا خروشچف به پایان خود رسید. این سخنرانی شروع شکست فجیعترین شیوههای سیستم گولاگ بود. نویسنده در این جلد شما را با عملیات پلیس مخفی، اردوگاههای کار اجباری و زندانهای اتحاد جماهیر شوروی آشنا میکند.
5,900,000
معرفی کتاب مجمعالجزایر گولاگ؛ جلد دوم
کتاب مجمعالجزایر گولاگ جلد دوم، با یاد میلیونها قربانی استبداد اتحادِ جماهیر شوروی شروع میشود. سولژنیتسین گرچه به اسناد بایگانیشده یا آمار حکومتی دسترسی نداشت، پیرنگ کلیاش از تاریخچهٔ گولاگ، تا زمان مرگ استالین و شورشهای متعاقبش در اردوگاه کاملا صحیح و درست از آب درآمد. او در جلد دوم این کتاب به تشریح شکنجۀ زندانیان در اردوگاهها میپردازد و از وضعیتِ فجیعِ زندانیان در اردوگاههای کار اجباری میگوید.6,200,000
معرفی کتاب مجمعالجزایر گولاگ؛ جلد سوم و آخر
سولژنیتسین در کتاب مجمع الجزایر گولاگ جلد سوم، از امواج پاکسازی و محاکمات نمایشیای میگوید که به توسعهٔ سیستم بزرگ گولاگ منجر شد و سپس به بازداشت زندانیان، انتقال به گولاگ، بدرفتاری با زندانیان و شرایط عمومی آنها در اردوگاههای کار اجباری میپردازد و از رویدادهای خاص و قابلتوجه در طول تاریخ نظام گولاگ از جمله شورشها و قیامهای زندانیان مینویسد. سولژنیستین در این جلد به بررسی واپسین دورهٔ فرمانروایی استالین و جانشینان او نیز میپردازد. او در جلد سوم کتاب توضیح میدهد که این بازداشتگاهها، زندانها و اردوگاههای کار اجباری چطور پدید آمد و فرصت را غنیمت میشمارد و با شرح تاریخچهٔ فرارها، اعتصابها، شورشها و عصیانهای سرشار از حماسه به این سؤال پاسخ میدهد که چرا در مواجهه با ربع قرن ظلم و ستم هیچکس مقاومتی نشان نداد. او در این جلد به مسئلهٔ دیگری نیز میپردازد؛ اینکه آیا مرگ استالین پایان عمر گولاگ بود؟
6,000,000
مجمعالجزایر گولاگ در واقع یک کیفرخواست وحشتناک از یک رژیم است که تبدیل به یک معجزۀ ادبی شده است. این کتاب گزارشی جامع و قانعکننده بر اساس هشت سال حضور سولژنیتسین در اردوگاههای کار اجباری شوروی، داستان زندانیان دیگر، نامهها و منابع تاریخی است. مجمعالجزایر گولاگ در واقع گواهی بر جنایات حکومت استالینیستی است که نویسنده در آن تلاش کرده است با توصیفات خود خوانندگان خارج از اتحاد جماهیر شوروی را با وحشیگری رژیم شوروی آشنا کند.
حالا این سوال مطرح است که آیا وحشت و توحش استالینیستی با مرگ استالین به پایان رسیده است؟ بسیاری از صاحب نظران بر این عقیدهاند که روح استالین همچنان در شوروی زنده است.