آیا کتابهای کودکیتان را بهخاطر میآورید؟ کتابهایی آرامشبخش با داستانهایی زیبا و آموزنده که تصاویری زیبا با متنهایی کوتاه داشتند تا شما را به مطالعه ترغیب کنند و در یک نشست بتوانید آنها را بخوانید، یا کسِ دیگری آن را برایتان بخواند، یا حتی اگر هنوز خواندن بلد نبودید، تنها از تماشای تصاویرشان لذت میبردید و برای خودتان داستانی جذاب میساختید.
چارلی مکسی هنرمند، نویسنده و تصویرگر بریتانیایی تصمیم گرفت همین کار را انجام بدهد، او کتابی متفاوت نوشت، کتابی که هم مناسب کودکان و نوجوانان باشد و هم مناسب بزرگسالانی که دوست دارند دوباره از خواندن کتابی کوتاه و تماشای تصاویر دلنشین آن لذت ببرند و حسی متفاوت را تجربه کنند.
«راستش من در کتابها احتیاج به عکس دارم. مثل جزیرهای که وسط دریایی از کلمهها میتوان در آن توقف کرد.»
دربارهٔ کتاب پسرک، موش کور، روباه و اسب
بنابراین در سال 2019 چارلی مکسی، کتابی مصور براساس طرحهای خود در شبکهٔ اجتماعی اینستاگرام دربارهٔ مکالمات یک پسر، یک موش کور، یک روباه و یک اسب منتشر کرد. در اوایل سال 2020 این کتاب با فروش بیش از دویستوپنجاههزار نسخه تبدیل به پرفروشترین کتاب سال شد.
این کتاب شاید شما را به یاد کتاب شازده کوچولو، اثر ماندگار آنتوان دو سنت اگزوپری، بیندازد. در اینجا میتوانید معرفی کتاب شازده کوچولو را بخوانید.
این کتاب همچنین کتاب سال کتابفروشی بارنز و نوبل و برندهٔ جایزۀ کتابهای پرفروش نیلسن شد و اولین کتابی بود که هر دو جایزه را در یک سال دریافت کرد و به فهرست نهایی جوایز کتاب بریتانیا در سال 2020 راه یافت و همچنین بیش از 100 هفته در فهرست 10 کتاب پرفروش ساندیتایمز باقی ماند.
این کتاب مصور داستان دوستیای غیرمعمول بین یک پسر، یک موش کور، یک روباه و یک اسب است که در جستوجوی خانهٔ پسرک، حقایق زندگی را با هم به اشترک میگذارند. بااینکه در انتهای داستان پسرک متوجه میشود که خانه هیچ جای ثابتی ندارد، اما در خلال جستوجو و آشنایی با دوستان جدیدش چیزهای زیادی را میآموزد.
بیشتر تصاویر این کتاب، یک پسر کوچک، یک موش کور، یک روباه و یک اسب را نشان میدهند. وقتی بار اول سروکلهٔ موش کور پیدا میشود، پسرک تنهاست. آن دو کنار هم مینشینند و خیره میشوند به طبیعت. چارلی مکسی میگوید که به نظرش طبیعت قدری شبیه زندگی است: گاهی ترسناک، اما همیشه قشنگ.
آنها در گشتوگذارهایشان با روباه آشنا میشوند اما برای یک موش کور دیدن یک روباه اصلاً خوشایند نیست چون آنها دشمن هم هستند. سر پسرک پُر از سؤال است، موش کور هم عاشق کیک. روباه اما ساکت و خسته است و در زندگی لطمهخورده.
اسب بزرگترین چیزی است که شخصیتهای این کتاب با آن برخورد میکنند و در عینحال آرامترین چیز.
ماجراهایشان در بهار شروع میشود، وقتی دارد برف میبارد و ثانیهای بعد هوا آفتابی میشود. درست مانند زندگی، که ممکن است در یک لحظه رنگِ خود را تغییر دهد.
2,790,000
خلاصهٔ داستان پسرک، موش کور، روباه و اسب
پسرکی در بیابانی زمستانی گم میشود، او آنجا با موشکور آشنا میشود که پیشنهاد میکند به او کمک کند تا راهش را پیدا کنید. پسر در جستوجوی خانهای است که قبلاً هرگز نداشته. در حین جستوجو، آنها به رودخانهای برمیخورند و تصمیم میگیرند آن را دنبال کنند تا روستایی را پیدا کنند.
موش کور گفت: «من خیلی کوچیکم.»
پسرک گفت: «آره، ولی با بودنت تغییر بزرگی ایجاد میکنی.»
پس از مدتی روباهی گرسنه به دنبالشان میافتد ولی آنها موفق میشوند تا زمان رفتن روباه در درختی پنهان شوند. کمی بعد صدای نالهٔ روباه را میشنوند و روباه را مییابند که در تلهای گیر افتاده است. روباه موش کور را تهدید میکند، اما موش کور با مهربانی روباه را آزاد میکند و روباه شرمگین از تهدید خود، آنجا را ترک میکند.
روباه گفت: «اگه توی این تله گیر نیفتاده بودم، میکشتمت.»
موش کور گفت: «اگه همینجوری توی این تله بمونی خودت میمیری.»
بهخاطر همین، موش کور با دندانهای کوچکش طنابها را جوید و پاره کرد.
صبح روز بعد، پسرک و موش کور به سمت رودخانه برمیگردند، اما موش کور اتفاقی در رودخانه میافتد و آب او را با خود میبرد. روباه به دنبال موش کور میدود و پسرک که بسیار نگران جانِ دوستش است بهدنبال آنها، اما روباه موفق میشود جانِ موش کور را نجات بدهد. حالا پسرک و موش کور همراه با روباه که از فاصلهٔ دور آنها را تعقیب میکند به سفر خود ادامه میدهند.
پسرک گفت: «بعضی وقتها احساس میکنم گم شدهم.»
موش کور گفت: «من هم همینطور. ولی ما دوستت داریم. و این دوستداشتن میتونه راه خونه رو نشونت بده.»
درنهایت، آنها با اسبی روبهرو میشوند که بقیهٔ همنوعانش او را طرد کردهاند. پس از مدتی اسب به آنها میگوید که من بلدم پرواز کنم ولی باقی اسبها این تفاوت من با خودشون رو نپذیرفتن و این حسادت باقی اسبها رو برانگیخته. پسرک، موش کور و روباه اسب را همانطور که هست میپذیرند و این گروه با هم دوست میشوند و طی سفر خود دربارهٔ موضوعاتی مانند انسانیت، همدلی و مهربانی با هم صحبت میکنند.
روباه گفت: «راستش رو بگم، اغلب فکر میکنم چیز جالبی برای گفتن ندارم.»
اسب گفت: «راستش رو گفتن همیشه کار جالبیه.»
صحبتهای نویسنده دربارهٔ کتاب پسرک، موشکور، روباه و اسب
«کتاب را از اولِ آن شروع کردی، و این عالی است. من معمولاً از وسط شروع میکنم و قسمت مقدمهٔ کتاب را هیچوقت نمیخوانم. عجیب است که توانستم خودم کتاب بنویسم؛ چون خوب بلد نیستم کتاب بخوانم. راستش من در کتابها احتیاج به عکس دارم. مثل جزیرهای که وسط دریایی از کلمهها میتوان در آن توقف کرد. این کتاب برای همه است. چه هشتاد سالتان باشد، چه هشت سال. گاهی فکر میکنم خودم هر دوی اینها هستم. دوست دارم این کتابی باشد که هرجا و هروقت خواستی بتوانی بروی سراغش. اگر دوست داشتی از وسطش شروع کنی. داخلش نقاشی بکشی، گوشههایش را تا کنی و جای انگشتت روی ورقهایش بماند. بیشترِ نقاشیها از یک پسرک، یک موش کور، یک روباه و یک اسب هستند. کمی در موردشان برایتان توضیح میدهم. البته مطمئنم شما چیزهایی میبیند که من نمیبینم. برای همین مختصرش میکنم. وقتی بار اول سروکلهٔ موش کور پیدا میشود، پسرک تنهاست. آنها کنارِ هم مینشینند و خیره میشوند به طبیعت. به نظر من طبیعت قدری شبیه زندگی است: گاهی ترسناک، اما همیشه قشنگ.
آنها در گشتوگذارهایشان با روباه آشنا میشوند. برای یه موش کور، دیدن یه روباه هیچوقت خوشایند نیست. پسربچه پر از سؤال است. موش کور هم میمیرد برای کیک. روباه اما ساکت و خسته است، چون در زندگی لطمه خورده. اسب بزرگترین چیزی است که با آن برخورد میکنند، و درعینحال آرامترین چیز. مثل خود ما، هر کدامشان یک جورند و نقطهضعفهای خود را دارند. من میتوانم خودم را در هر چهارتایشان ببینم. شاید شما هم همینطور باشید. ماجراهایشان در بهار شروع میشود، وقتی دارد برف میبارد و ثانیهای بعد هوا آفتابی میشود. زندگی هم یک جورهایی همینجوری است، چشم به هم بزنی همهچیز برعکس میشود.»
از کتاب پسرک، موش کور، روباه و اسب چه میآموزیم؟
شخصیتهای این کتاب مانند خود ما هستند و هر کدام یک جورند و نقطهضعفها و البته نقاط قوت خودشان را دارند. شاید بتوانید خودتان را در هر چهار شخصیت این کتاب بیابید و یا شاید هم یکی از آنها و ممکن است مانند آنها گاهی از زندگی دلسرد شوید و احساس تنهایی کنید و حس کنید کسی شما را دوست ندارد اما در واقع تنها چیزی که نیاز دارید این است که مانند شخصیتهای این داستان، کسی به شما یادآوری کند چقدر خاص هستید و به هیچوجه تنها نیستید. کتاب پسرک، موش کور، روباه و اسب دقیقاً همین کار را برای شما میکند و تبدیل به دوست شما میشود.
این کتاب برای همه است. چه هشتاد ساله باشید، چه هشت ساله، از خواندن این کتاب بسیار لذت خواهید بُرد و هر از گاهی دوست دارید دوباره به این کتاب سری بزنید. امیدواریم این کتاب را مطالعه کنید و از آن انگیزه بگیرید تا شاید شجاعانهتر زندگی کنید، با خود و اطرافیان خود مهربانتر باشید و موقع نیاز درخواست کمک کنید، چون کمک خواستن بسیار شجاعانه است.