به کتابخانهٔ نیمه‌شب خوش آمدید!

مهرناز بهروش
مهرناز بهروش
10 دقیقه
معرفی کتاب
به کتابخانهٔ نیمه‌شب خوش آمدید!
مهرناز بهروش
مهرناز بهروش
10 دقیقه
409
3
آنچه پس از خواندن این مقاله خواهید دانست :

پشیمانی و افسوس‌خوردن بخشی از زندگی انسان است و همه گمان می‌کنیم پشیمانی احساسی منفی است و شاید هیچ‌گاه به این دقت نکرده باشیم که همه مجبوریم در زندگی انتخاب کنیم و هیچ تضمینی نیست که از انتخاب‌‌هایمان پشیمان نشویم. پس از پشیمانی ما فکر می‌کنیم که می‌توانستیم بهتر عمل کنیم و این‌جاست که جمله‌هایمان را با ای‌کاش... شروع می‌کنیم و با یک آه و حسرت به پایان می‌رسانیم.

چه می‌شد اگر می‌توانستید زندگی‌های بسیار و راه‌های نرفته‌ را تجربه کنید؟ آیا آن‌وقت شادتر و راضی‌تر بودید و دیگر افسوس نمی‌خوردید؟ کتابخانۀ نیمه‌شب همان جایی است که این رویا ممکن می‌شود.

درمان افسردگی با کتابخانۀ نیمه شب

نیل گیمن یکی از نویسندگان موفق و مشهورِ انگلیسی در یکی از بخش‌های کتابِ «مرد شنی» شخصیتی را به تصویر کشیده که با رؤیا و مرگ معامله می‌کند. بدین ترتیب که او قرنی یک‌بار تجربیاتش را با مرگ و زندگی به اشتراک می‌گذارد و در ازایش هیچ‌گاه نمی‌میرد. در برخی از قرن‌ها او مانند یک فرد فقیر زندگی می‌کند و گاهی مانند یک پادشاه؛ اما مهم نیست چه زندگی‌ای را انتخاب و تجربه کند یا چه تصمیماتی بگیرد، در نهایت او هیچ‌گاه خوشحال نیست و هر بار در ملاقاتش با رویا و زندگی تقاضا می‌کند که بتواند ۱۰۰ سالِ دیگر نیز به زندگی ادامه دهد و در نهایت اعتراف می‌کند که می‌تواند این کار را تا ابد ادامه دهد و هیچ‌‌گاه زندگی‌ای رضایت‌بخش نخواهد داشت.

مت هیگ رمان‌نویس انگلیسی هم به سراغ موضوعاتی مانند پشیمانی و افسوس رفته و چندین کتاب داستانی و غیرداستانی در مورد همین موضوعات نوشته است. او که در 24 سالگی دچار افسردگی شده بود و قصد داشت خود را از پرتگاهی به پایین پرت کند، در لحظهٔ آخر از این کار منصرف شد و در کتاب دلایلی برای زنده ماندن نوشت: «یکی از نشانه‌های محرز افسردگی این است که سر سوزن امیدی به هیچ چیز ندارید و آینده‌ای را متصور نمی‌شوید. گویی داخل یک تونل مانده‌اید که دو سر آن مسدود است و به هیچ وجه قادر نیستید روزنهٔ نوری را که در انتهای آن سوسو می‌زند ببینید.»

مهم نیست که مت هیگ در چه ژانری بنویسد، او همیشه در کتاب‌هایش عناصر بسیاری را بررسی می‌کند که بر رضایت فرد از زندگی تأثیر می‌گذارد. او از طریق داستان یا تعریف کردن تجربیاتش خوانندگان را تشویق می‌کند تا گذشتهٔ خود را رها کنند و از زمان حال نهایت استفاده را ببرند و رمانِ پرفروش و محبوبِ او «کتابخانهٔ نیمه‌شب» نیز از این قائده مستنثی نیست.

 

معنای زندگی به تعبیر کتابخانۀ نیمه شب

مت هیگ کتابخانهٔ نیمه‌شب را بر اساس موضوعی اساسی یعنی کنجکاوی مشترک انسان‌ها استوار کرده است: هدف از زندگی چیست؟


درست است که مت هیگ و هیچ انسان دیگری هیچ‌گاه نمی‌تواند به این سؤال پاسخی بدهد و اما از طریق تصمیم و ماجراجویی شخصیت اصلیِ کتابخانهٔ نیمه‌شب، به شما نشان می‌دهد که زندگی چه چیزی نیست! او در این کتاب فریاد می‌زند که قرار نیست برای راضی نگه داشتن دیگران زندگی کنید، قرار نیست زندگی را تنهایی سپری کنید یا خود را مجبور به انجام کارهایی بکنید که دوست ندارید و پس از آن خود را بابت اشتباهات و تصمیماتی که در گذشته گرفته‌اید ملامت کنید و باقی زندگی‌تان را در ای‌کاش‌ها بگذرانید.

 

خلاصهٔ کتاب کتابخانهٔ نیمه‌شب

کتابخانهٔ نیمه‌شب داستان زندگی نورا است، زنی 30 ساله و افسرده که پس از تقلای بسیار دست به خودکشی می‌زند و خود را در کتابخانه‌ای پر از زندگی‌هایی می‌بیند که می‌توانسته انتخاب‌شان کند. حالا نورا فرصتی دارد که زندگی‌های نازیسته‌اش را زندگی کند، و در همین‌جا متوجهٔ معنای واقعی زندگی می‌شود.

مت هیگ و نسخهٔ اصلی کتاب کتابخانه نیمه شب

 

نورا سید، سرگردان بین مرگ و زندگی

اگر به سراغ کتابِ کتابخانهٔ نیمه‌شب بروید، در ابتدای کتاب اولین بار با نورا تقریباً دو دهه قبل از این‌که تلاش کند به زندگی‌اش پایان دهد، آشنا می‌شوید: او پس از پایان کلاس در کتابخانهٔ مدرسه نشسته و با خانم «اِلم» کتابدار مدرسه‌اش شطرنج بازی می‌کند. 

در همین صفحات اولیهٔ کتاب با سه موضوعی که در صفحه‌صفحهٔ این کتاب رسوخ کرده، آشنا می‌‌شوید: امکان، تنهایی و پشیمانی.


پس از آن با نورای 35 ساله آشنا می‌شوید، نورای افسرده، ناراضی و از نظر خودش ناموفق که با اندوه، ناامیدی و پشیمانی دست‌وپنجه نرم می‌کند. در همان شروع رمان نورا گربهٔ محبوبش «ولتر»، شغل و شاگردش را از دست می‌دهد و همین حوادث او را بیشتر به ورطهٔ ناامیدی می‌کشاند.

او شروع به سرزنش خودش بابت تمام اتفاقات منفی زندگی‌اش می‌کند و حس می‌کند با ترک نامزدش دو روز پیش از ازدواج، تنها گذاشتن برادرش در گروه موسیقی، از دست‌دادن شغلش و ناامید کردن پدرش با کنار گذاشتن شنا شکست خورده است.

«نورا در شبکه‌های اجتماعی‌اش چرخی زد، نه پیغامی، نه نظری، نه دنبال‌کنندهٔ جدیدی، نه درخواست دوستی جدیدی. نورا مثل پادماده بود، با اندکی چاشنی بیچارگی. وارد اینستاگرام شد و دید که همه زندگی‌شان را ساخته‌اند، جز او.»

بله، ظاهراً نورا یک شکست‌خورده است و به این باور می‌رسد که در زندگی هیچ فایده‌ای برای کسی ندارد و هیچ‌کسی به او نیازی ندارد و درد زندگی بیشتر از دردی است که مرگ او برای دیگران ایجاد خواهد کرد، پس نورا دست به خودکشی می‌زند اما مصرف بیش‌از‌حد قرص‌های خواب او را به جایی بین مرگ و زندگی می‌کشاند.

 

کتابخانهٔ نیمه‌شب؛ برزخ یا مکانی جادویی

جایی میان مرگ و زندگی، نورا سیدِ 35 ساله و افسرده، در راهروهای مرمرین یک کتابخانهٔ بی‌پایان سرگردان است... اما چه اتفاقی افتاد؟ نورا می‌خواست بمیرد اما حالا در این کتابخانهٔ بی‌پایان چه می‌کند؟

نورا به فکر فرو می‌رود... حسرت‌های زیادی که داشت در سرش تکرار می‌شود. «المپیک شنا نکردم. یخچال‌شناس نشدم. همسر دَن نشدم. مادر نشدم. خوانندهٔ اصلی گروه هزار تو نشدم. موفق نشدم آدم واقعاً خوب یا شادی بشم. نتونستم از گربه‌ام مراقبت کنم و حالا...» بله، و حالا بعد از تمام این‌ها ظاهراً حتی نتوانسته بود بمیرد!

«بین مرگ و زندگی یه کتابخونه‌ست. توی اون کتابخونه هم قفسه‌های کتاب تا ابد ادامه دارن. هر کتاب شانس امتحان کردن یکی از زندگی‌هایی رو بهت می‌ده که می‌تونستی تجربه‌شون کنی. تا ببینی اگه انتخاب دیگه‌ای کرده بودی، چی می‌شد... اگه شانس این رو داشتی که حسرت‌هات رو از بین ببری، کاری متفاوت از اونچه کرده‌ای، انجام می‌دادی؟»

نورا نگاهی به اطراف انداخت... دسته‌های بی‌پایان کتاب در اطرافش چیده شده بود، دست می‌اندازد تا کتابی را بردارد و صدائی او را از جا می‌پراند. خانم «اِلم» که زمانی در بدترین روزهای زندگی به دادش رسیده بود، حالا راهنمای او در این کتابخانه است و ظاهراً کتابخانه‌ای که زمانی در دوران نوجوانی در بدترین روزهایش به او آرامش داده بود، حالا قرار است سرنوشت او را مشخص کند.

«چهره‌‌اش مهربان، اما جدی و خردمند بود. همان موی خاکستری به‌دقت پیرایش‌شدهٔ همیشگی‌اش را داشت و صورتش دقیقاً همان شکلی بود که نورا به‌یاد می‌آورد. چرا که زن پیشِ‌رویش همان کتابدار پیر مدرسه‌اش بود.»

نورا از خانم «اِلم» می‌خواهد که جریان کتابخانه را برایش توضیح بدهد و از او می‌پرسد که آیا مُرده است؟ نه... نورا هنوز نمُرده است...

«نمی‌تونی بری سراغ مرگ. مرگ می‌آد سراغ تو.»

و حالا نورا می‌تواند با خواندن کتاب‌های این کتابخانه سرنوشتش را تغییر دهد.

کتابخانه نیمه‌شب و هزاران انتخاب

 

کتاب حسرت‌ها؛ هیچ زندگی‌ای کامل نیست

هر کتابی که طیف سبز رنگی دارد، نورا را به جهانی موازی می‌برد که در آن نسخهٔ دیگری از خودش زندگی کاملاً متفاوت یا کمی متفاوت با زندگی‌اش خواهد داشت. اما کتاب خاکستریِ این کتابخانه، با بقیه متفاوت است. کتاب خاکستری، کتاب حسرت‌هاست. این کتاب مملو از پشیمانی‌هایی است که نورا طی 35 سال زندگی داشته و به نورا اجازه می‌دهد تا انتخاب‌هایی را که آرزو دارد تغییر دهد مشخص کند. 

«همه‌جا پر از کتاب بود. خود طبقات آن‌قدر باریک بودند که انگار اصلاً دیده نمی‌شدند و نامرئی بودند. کتاب‌ها همه سبزر‌نگ بودند، اما سایه‌های مختلف و متفاوت سبز. برخی‌شان مثل آبِ مرداب سبز مات، برخی دیگر سبز روشن مغزپسته‌ای، برخی سبز زمردی تیره و برخی دیگر هم به‌ روشنی و شادی چمن‌های تابستان.»

نورا از کتابی به کتاب دیگر و از جهانی به جهان دیگر می‌رود تا زندگی‌هایی را تجربه کند که حسرت داشتن‌‌شان را می‌خورده است اما هر زندگی‌ای که نورا تجربه می‌کند نقص و مشکلی دارد. 

زندگی‌های بسیار نورا سید

در یک زندگی او گروه موسیقی را ترک نکرده و ستارهٔ راک شده اما مادرش را از دست داده و برادرش معتاد است. در زندگی‌ای دیگر او یخچال‌شناس است و با گروهی به قطب سفر می‌کند و مجبور می‌شود برای زندگی‌اش مبارزه کند. زمانی که با یک خرس قطبی گرسنه روبه‌رو می‌شود، متوجه می‌شود که به‌شدت می‌خواهد به زندگی کردن ادامه بدهد. او با تمام توانش با خرس می‌جنگد و او را فراری می‌دهد، در این‌جا نورا درواقع با ترس خود می‌جنگد و در اعمال قلبش هنوز می‌خواهد زنده بماند پس به گشتن و تجربه‌کردن ادامه می‌دهد. او در زندگی‌ای دیگر با همسایهٔ جذابش «اَش» که جراح است ازدواج کرده، آن دو صاحب یک دختر شده‌اند، یک سگ دارند و در کمبریج زندگی‌ می‌کنند و نورا استاد فلسفه است. او هفته‌ها در این زندگی می‌‌ماند اما در نهایت متوجه می‌شود باید این زندگی را هم ترک کند چون این زندگی را خودش به‌دست نیاورده و تا زمانی که خودش به چنین زندگی‌ای نرسد هرگز از‌ آن لذت نخواهد بُرد و هم این‌که این زندگی هم کامل و بی‌نقص نیست و نورا بابت آن بهایی پرداخت کرده است.

در زندگی‌ای دیگر مراسم ازدواجش را برهم نزده و با دَن ازدواج کرده اما دَن به او خیانت می‌کند. جایی دیگر با دوست صمیمی‌اش به استرالیا می‌رود اما او را بر اثر تصادف از دست می‌دهد. در یک زندگی مادر است و در زندگی‌ای دیگر هیچ‌کس را به جز گربه‌اش ولتر ندارد. حتی در یک زندگی گربه‌اش را از مرگ نجات می‌دهد، اما فرقی نمی‌کند در هر صورت گربه‌اش سه ساعت بعد می‌میرد.

با هر بار ناامیدی و شکست، نورا به کتابخانهٔ نیمه‌شب برمی‌گردد و می‌بیند که اگر میلیون‌ها بار زندگی کند باز هم راضی و خوشحال نخواهد بود. او سپس متوجه می‌شود زندگی‌ با تمام مشکلاتش هنوز هم می‌تواند خوب و کافی باشد و حتی بهترین و کامل‌ترین زندگی مملو از مشکلات است. 

 

بخشی از کتابِ کتابخانهٔ نیمه‌شب

«نورا خیلی زود متوجه شد که حسرت‌هایش از چیزهای کوچک و روزمره (پشیمونم که امروز ورزش نکردم) تا موضوعات مهم (پشیمونم که قبل از مرگ پدرم بهش نگفتم دوستش دارم) را شامل می‌شدند. حسرت‌ها ادامه‌دار بودند و پیش‌زمینه داشتند و در صفحات متعدد تکرار می‌شدند. «پشیمونم که توی گروه هزارتو نموندم، چون برادرم رو ناامید کردم»، «پشیمونم که توی گروه هزارتو نموندم، چون از خودم ناامید شدم»، «پشیمونم که تلاش بیشتری برای نجات محیط‌زیست نکردم»، «پشیمونم که وقتم رو صرف شبکه‌های اجتماعی مجازی کردم»، «پشیمونم که با ایزی نرفتم استرالیا»، «پشیمونم که وقتی جوون‌تر بودم، بیشتر خوش نگذروندم»، «پشیمونم که اون‌قدر با بابا بحث و دعوا می‌کردم»، «پشیمونم که شغلی مرتبط با حیوانان نداشتم»، «پشیمونم که توی دانشگاه به‌جای فلسفه، زمین‌شناسی نخوندم»، «پشیمونم که یاد نگرفتم چطور آدم شادتری باشم»، «پشیمونم که این‌قدر احساس گناهکاری کردم»، «پشیمونم که یاد گرفتن اسپانیایی رو ادامه ندادم»، «پشیمونم که توی آزمون دروس پیشرفته، رشته‌های علمی رو انتخاب نکردم.»»

کتابخانه‌ای جادویی در کتابخانه نیمه شب

 

نورا چه درسی از کتابخانۀ نیمه‌شب می‌گیرد؟

نورا با دیدن زندگی‌ احتمالی‌اش با دَن از این توهم که می‌توانستند با هم خوشبخت باشند خلاص می‌شود. زندگی با گربه‌اش به او نشان می‌دهد که نمی‌توانسته جلوی مرگش را بگیرد. شناگری موفق و برنده‌شدن جایزهٔ المپیک به او نشان می‌دهد که پدرش با هیچ‌کدام از کارهایش و حتی رسیدنش به موفقیت خوشحال نمی‌شد. نورا می‌فهمد که حتی موفقیت هم برایش خوشبختی نمی‌آورد یا او را از افسردگی و تنهایی خلاص نمی‌کند و بنابراین احساس پشیمانی او بر اساس فرضیات نادرستی بوده است. او همچنین متوجه می‌شود که بیشتر عمرش را صرف تعقیب رؤیاهای دیگران و پیروی از خواسته‌های آنان کرده است. ولی آیا نورا می‌تواند دوباره به زندگی برگردد و زندگی‌ای را که دوست دارد بسازد و یا برای همیشه فرصت زندگی‌کردن را از دست داده است؟

نورا شخصیت اصلی کتابخانهٔ نیمه‌شب به فرصتی دست یافته است که بسیاری از ما آرزوی آن را داریم... تجربهٔ حسرت‌‌هایمان، تجربهٔ انتخاب‌هایی که از دست داده‌ایم.

نورا پس از تجربهٔ تمام زندگی‌های جایگزین، حالا دوست دارد به زندگی کردن ادامه دهد و ارادهٔ شخصی خود را برای زندگی دوباره کشف می‌کند. او حالا می‌تواند افکار قدیمی و منسوخش در مورد موفقیت و خوشبختی را رها کند.
ما نمی‌دانیم که نورا چگونه زندگی‌اش را پیش خواهد بُرد. نمی‌دانیم او پنج سال یا پنج دقیقهٔ بعد کجاست؟ آیا زنده می‌ماند؟ آیا می‌میرد؟ آیا می‌تواند شادی را تجربه کند یا افسرده می‌ماند؟ تنها چیزی که می‌دانیم این است که نورا تمام تلاشش را می‌کند تا در زندگی واقعی نیز به زندگی‌ مناسبی دست یابد. 

«نورا لبخند زد. به تمام مهره‌هایی که برایش باقی مانده بود نگاهی انداخت و به حرکت بعدی‌اش فکر کرد.»

 

مفاهیم کتابِ کتابخانهٔ نیمه‌شب

کتابخانۀ نیمه‌شب در پس داستانش مفاهیم عمیق و مهمی در خود جا داده است:

 

قدرت ناامیدی و تحریف واقعیت

در تمام رمان نورا اغلب غرق در ناامیدی است و بنابراین نمی‌تواند واقعیت را درک کند. زندگی نورا قبل از بازدید از کتابخانهٔ نیمه‌شب با غم‌واندوه درهم‌آمیخته و بنابراین نمی‌تواند رویدادهای زندگی‌اش را درک کند. این دورهٔ تاریک از زندگی نورا با مرگ گربه‌اش آغاز می‌شود که روند سوگواری دردناک او برای از دست‌دادن مادرش را هم پیچیده می‌کند. نورا همچنین خود را مقصر مرگِ گربه‌اش می‌داند و در نتیجه، به قضاوت وقایع گذشتهٔ زندگی‌اش نیز می‌نشیند. او به‌خاطر افسردگی و مرور وقایع گذشته به این نتیجه می‌رسد که بی‌ارزش است و دنیا هیچ‌چیز خوبی برایش ندارد.

 

ماهیت غیرقابل پیش‌بینیِ انتخاب

نورا در طول رمانِ کتابخانهٔ نیمه‌شب با ماهیت انتخاب مواجه می‌شود. نورا قبل از رسیدن به این کتابخانه چندان به عواقب انتخاب‌هایش فکر نکرده اما مطمئن است که انتخاب‌هایش اشتباه بوده‌اند! او به‌ویژه بر روی دردی که برای نزدیکانش به‌وجود آورده تمرکز می‌کند و به این نتیجه می‌رسد که انتخاب‌هایش اشتباه بوده چون دیگر افراد زندگی‌اش هم با آن‌ها موافق نبوده‌اند. پشتوانهٔ تمام پشیمانی‌ها او این باور است که می‌دانسته چه انتخاب‌هایی درست و نادرست هستند اما در هر صورت دست به انتخاب اشتباه زده است.

 

موفقیت توهم‌آمیز

نورا باور دارد که یک شکست‌خورده است و هیچ‌گاه موفق نخواهد بود. قبل از این‌که دست به خودکشی بزند، شروع به سرزنش خود می‌کند و به یک ذهنیت تاریک می‌رسد و ذهنش به او می‌گوید تمام پتانسیل‌هایی را که برای ساختن زندگی‌اش داشته، هدر داده است. اما واقعیت این است که این دیدگاه به تعریف ثابت مردم از موفقیت برمی‌گردد. او فکر می‌کند اگر در زندگی به موفقیت می‌رسید حتماً زندگی بهتر، پربارتر و شاد‌تری می‌داشت. 

آیا شما هم دوست دارید به کتابخانۀ نیمه‌شب سر بزنید؟

شاید همۀ ما حسرت‌هایی در زندگی داشته‌ایم. شاید بدمان نمی‌آید که می‌توانستیم مثل نورا در یک کتابخانۀ جادویی، انتخاب‌های دیگرمان را زندگی کنیم و با سرنوشت‌های بسیارمان روبرو شویم.

نورا در کتابخانۀ نیمه‌شب با تجربۀ زندگی‌های بسیار به این نتیجه رسید که زندگی کامل و بی‌نقص وجود ندارد. اگر در این کتاب با نورا همراه شوید شاید شما هم در پایان از دست حسرت‌های زندگی‌تان خلاص شوید. و سؤالی که پس از خواندن کتابخانهٔ نیمه‌شب شاید ذهن شما را به خود درگیر کند این است: اگر من به‌جای نورا بودم آیا پس از تجربهٔ زندگی‌های مختلفی که می‌خواستم، باز هم همین زندگی کنونی‌‌ام را انتخاب می‌کردم؟ یا به این نتیجه می‌رسیدید که زندگی‌تان نیاز به تغییری بزرگ دارد؟ نظرتان را با ما در قسمت دیدگاه‌ها در میان بگذارید.

معرفی کتاب کتاب بربادرفته؛ داستانی واقعی از جنگ و عشق
مهرناز بهروش
27 دقیقه

شاید بتوان گفت که بربادرفته برای افراد زیادی در سراسر جهان شناخته شده است. حتی اگر کتاب بربادرفته را نخوانده باشید، حتماً اقتباس سینمایی جذابِ آن را تماشا کرده‌اید و شخصیت‌های آن تقریباً برایتان آشنا هستند.

خواندن مقاله Left Arrow
معرفی کتاب کتاب ارباب حلقه‌ها؛ شاهکار دنیای ادبیات فانتزی
مهرناز بهروش
23 دقیقه

«ارباب حلقه‌ها» یک سه‌گانهٔ حماسی و فانتزی اثر جی آر.آر. تالکین، نویسندهٔ بریتانیایی است؛

خواندن مقاله Left Arrow
معرفی کتاب کتاب سخت‌پوست؛ یک نوولای متفاوت
بامداد برزویه
15 دقیقه

داستان بلند یا «نوولا» در ادبیات داستانی ایرانی همیشه جایگاه متمایزی داشته است. گاهی آن را رمان خوانده‌اند و گاهی داستان کوتاه، در حالی‌که نوولا در طبقه‌بندی شکل‌های ادبی همواره جایگاهی مستقل داشته است.

خواندن مقاله Left Arrow
معرفی کتاب معرفی کتاب سایه‌های میان ما
مهرناز بهروش
15 دقیقه

نسل امروز مخاطبان ادبیات فانتزی، خوانندگانی هستند که کتاب خواندن را معمولاً با هری پاتر شروع کرده‌اند و با ارباب حلقه‌ها به اوج لذت رسیده‌اند.

خواندن مقاله Left Arrow
معرفی کتاب کتاب بی‌حدومرز؛ کشف قدرت‌های واقعی مغز
بامداد برزویه
20 دقیقه

ما معتقدیم که با دیگر موجودات فرق داریم و توانایی‌ها و قابلیت‌های متفاوتی داریم و مغزمان در صدر این فهرست قرار دارد.

خواندن مقاله Left Arrow
معرفی کتاب کتاب دلایلی برای زنده ماندن؛ روایتی براساس واقعیت
مهرناز بهروش
22 دقیقه

همهٔ مردم ممکن است مجبور شوند در زندگی‌شان با یک بیماری روانی دست‌وپنجه نرم کنند. حتی اگر خودمان آن‌قدر خوش‌شانس باشیم که دچار چنین مشکلاتی نشویم، دوست یا عزیزی داریم که مجبور است با این بیماری کنار بیاید.

خواندن مقاله Left Arrow
معرفی کتاب کتاب سایکوسایبرنتیک جدید؛ علم اصلی اصلاح خود
مهرناز بهروش
19 دقیقه

شخصیت خود را چگونه توصیف می‌کنید؟ آیا اغلب عصبانی یا بیش از حد سختگیر هستید و در جنبه‌های مختلف زندگی‌تان به مشکل برمی‌خورید؟ آیا فکر می‌کنید تصوراتی که از خودتان دارید از درون‌تان نشأت گرفته یا القایی از یک رئیس سخت‌گیر یا گروهی از دوستان است که به شما برچسب زده‌اند؟

خواندن مقاله Left Arrow
معرفی کتاب کتاب تکه‌هایی از یک کل منسجم؛ ارکسترِ کلمات
مهرناز بهروش
20 دقیقه

خودتان را شکست خورده می‌دانید؟ حس می‌کنید هر چقدر هم تلاش ‌کنید باز هم در رابطه یا کار شکست می‌خورید و گاهی حتی ادامهٔ زندگی هم برای‌تان دشوار است؟ این احساسی است که بسیاری از مردم در مقاطعی از زندگی یا حتی در کل زندگی‌شان با آن دست به گریبان هستند و گاهی راهی برای تغییر آن نمی‌یابند.

خواندن مقاله Left Arrow
معرفی کتاب کتاب دیزی دارکر؛ داستان جنایتی هولناک
بامداد برزویه
20 دقیقه

آلیس فینی یکی از نویسندگان پُرخوانندهٔ ژانر تریلر روانشناختی و معمایی است که تا امروز توانسته با رمان‌هایش بسیاری از خوانندگان را میخکوب کند.

خواندن مقاله Left Arrow
معرفی کتاب مغازه‌ی جادویی؛ مأموریت یک جراح مغز و اعصاب
مهرناز بهروش
25 دقیقه

کتاب مغازه‌ی جادویی شرحی بر خاطرات متحول‌کنندهٔ دکتر جیمز آر. دوتی جراح مغز و اعصاب است. او در این کتاب از قدرت ذهن‌آگاهی می‌گوید و این‌که چگونه به پسری بدون امید برای یافتن آینده‌ای جدید کمک کرد.

خواندن مقاله Left Arrow
معرفی کتاب شبهای روشن؛ داستانی عاشقانه از خاطرات یک رؤیاپرداز
الناز آذری
20 دقیقه

داستان کوتاه شب‌های روشن اثر فئودور داستایوفسکی نویسندهٔ نامدار و شهیر روسی اولین‌بار در سال 1848 منتشر شد. داستایوفسکی استاد نوشتن داستان‌هایی با مضامین روان‌شناسانه است و شاید عالی‌ترین نمونۀ آن را در کتاب «جنایت و مکافات» خوانده باشید.

خواندن مقاله Left Arrow
معرفی کتاب آشنایی با بهترین‌های ادبیات روسیه
الناز آذری
23 دقیقه

‌ریشۀ ادبیات روس به قرون وسطی برمی‌گردد، زمانی که حماسه‌ها و وقایع‌نگاری به زبان اسلاوی شرقی ثبت می‌شدند. بی‌شک اثرگذارترین دورۀ ادبیات روسیه قرن‌های نوزدهم و بیستم بوده است.

خواندن مقاله Left Arrow
معرفی کتاب معرفی کتاب افسانه کاریزما
بامداد برزویه
14 دقیقه

آیا تابه‌حال با یک فرد کاریزماتیک برخورد داشته‌اید؟ معمولاً زمانی که با فردی کاریزماتیک روبه‌رو می‌شوید، بدون این‌که واقعاً شناخت خاصی از او داشته باشید، ناخودآگاه شیفتهٔ او می‌شوید و احساس امنیت و شوق خاصی می‌کنید و درواقع تحت‌تأثیر قدرتِ شخصیت چنین فردی قرار می‌گیرید.

خواندن مقاله Left Arrow
معرفی کتاب معرفی کتاب سفر به انتهای شب | سرگردانی در زندگی نابسامان
بامداد برزویه
20 دقیقه

بسیاری معتقدند انسان‌ها ذاتاً شرور هستند و از مهربانی عاجز. شاید تعجب کنید اما مردم از زمان دوران باستان هم چنین دیدگاهی نسبت به انسان‌ها داشتند.

خواندن مقاله Left Arrow
معرفی کتاب کتاب حیوانات شب‌رو؛ رمانی قدرتمند
مهرناز بهروش
15 دقیقه

کتاب حیوانات شب‌رو که ابتدا در سال 1993 با نام «تونی و سوزان» منتشر شده بود یک تریلر ادبی خارق‌العاده و متفاوت، اثر آستین رایت نویسنده و منتقد آمریکایی است.

خواندن مقاله Left Arrow
معرفی کتاب معرفی کتاب‌های طاهره مافی
مهرناز بهروش
30 دقیقه

خُردم کن عنوان اولین مجموعه داستان‌های دیستوپیایی و آخرالزمانی اثر طاهره مافی نویسندهٔ ایرانی – آمریکایی است که با نوشتن همین مجموعه داستان‌ها به شهرت رسید.

خواندن مقاله Left Arrow
معرفی کتاب معرفی کتاب تصمیم گرفتم بی‌خیال باشم
شادی صارمی
12 دقیقه

چشمان خود را ببندید و تصور کنید نوشیدنی موردعلاقه‌تان را می‌نوشید، شمع موردِ علاقه‌تان را می‌بویید، جلوی آتش و در میان پتویی نرم نشسته‌اید و بوی شیرینی‌های تازه‌پخته شده به مشام‌تان می‌رسد.

خواندن مقاله Left Arrow
معرفی کتاب به دنیای بهترین داستان‌های علمی تخیلی قدم بگذارید
الناز آذری
18 دقیقه

ادبیات علمی تخیلی، شکلی از داستان‌نویسی است که نویسنده در آن علم امروزی یا علمی خیالی مربوط به آینده را دستمایۀ خلق اثر قرار می‌دهد.

خواندن مقاله Left Arrow
معرفی کتاب وابی‌‌سابی: بینشِ ژاپنی درمورد زندگیِ نه‌چندان بی‌نقص ولی کامل
مهرناز بهروش
23 دقیقه

ما در دنیایی مملو از استرس زندگی می‌کنیم؛ زندگی‌ای سریع داریم و هدف‌هایی غیرواقعی برای خود تجسم کرده‌ایم که همگی می‌توانند زندگی را پُراسترس‌تر کنند. ژاپنی‌ها یک شیوهٔ زندگی باستانی دارند که به آن وابی‌سابی می‌گویند و شاید این همان چیزی است که برای فاصله‌گرفتن از این زندگی به آن نیاز داریم.

خواندن مقاله Left Arrow
معرفی کتاب با این کتاب‌ها موسیقی را بشناسید
شادی صارمی
15 دقیقه

موسیقی نقش مهمی در فرهنگ‌ کشورهای سراسر دنیا ایفا می‌کند. موسیقی زبانی است که مردم سراسر جهان را به هم متصل می‌کند.

خواندن مقاله Left Arrow
بعدی
قبلی
نظرت رو باهامون به اشتراک بذار.
نظرت راجع به این مقاله چیه؟
0/200
اولین نفری باشید که نظر خود را ثبت می کنید.