اگر رمانی بنویسید که برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات شود، آیا درجای خودتان بند میشوید؟ احتمالاً از هیجان تا زمان دریافت جایزه حتی خواب به چشمانتان نخواهد آمد! بااینحال، در سال 1958، بوریس پاسترناک دومین نویسنده پس از «ژان پل سارتر بود» که جایزهٔ نوبل ادبیات را رد کرد. درحالیکه سارتر به دلایل فلسفی جایزه را رد کرد، پاسترناک جرئت پذیرش آن را نداشت چون دولت شوروی او را تهدید کرده بود درصورت پذیرفتن این جایزه، حسابی به دردسر خواهد افتاد. اما سؤال این است که چرا؟
ماجرا از این قرار بود؛ درست یک سال قبل از آن، یعنی در سال 1957 بود که پاسترناک شاهکار خود دکتر ژیواگو را منتشر کرد. او این کتاب را به زبان روسی نوشت اما از آنجایی که در این کتاب به انتقاد از کمونیسم پرداخت، انتشار آن در شوروی ممنوع شد. تنها پس از اینکه پاسترناک نسخهای از آن را به خارج از کشور قاچاق کرد، توانست کتاب را به زبان ایتالیایی منتشر کند و هنگامی که سال بعد جایزهٔ نوبل را برای این شاهکار دریافت کرد، حاکمان کشور احساس حقارت کردند و بسیار هم خشمگین شدند.
در ادامه با ما همراه شوید تا بیشتر با این کتاب جنجالبرانگیز، داستان و نویسندهٔ آن آشنا شویم.
کتاب دکتر ژیواگو شاهکارِ بوریس پاسترناک، نویسندهٔ روسی است که در سال 1957 منتشر و برندهٔ جایزهٔ ادبی نوبل شد. داستان این کتاب در اوایل قرن بیستم اتفاق میافتد و ماجرای زندگی یوری ژیواگو را دنبال میکند و به انقلاب و تحولات اجتماعی روسیه میرسد. این کتاب یکی از مهمترین بیانیهها علیه حکومتهای توتالیتر، تمامیت خواه و ایدئولوژیک است.
نام کتاب برگرفته از شخصیت اول آن است، دکتری شاعر. دکتر ژیواگو عاشق دو زن است و این موضوع همزمان با انقلاب ۱۹۱۷ روسیه و سپس جنگ داخلی ۱۹۱۸ -۱۹۲۰ این کشور رخ میدهد. حوادث غیر قابل کنترل مسیر زندگی ژیواگو را تغییر میدهند.
تحلیلی بر کتاب دکتر ژیواگو
اما واقعیت این است که رمان دکتر ژیواگو چیزهای بیشتری از نقد کمونیسم در چنته دارد. مانند مزرعهٔ حیواناتِ جورج اورول، پاسترناک در این رمان اذعان میکند که سیستم سرمایهداری که قبل از کمونیسم هم وجود داشت کاملاً افتضاح بود و تقریباً کمونیسم هم به همان افتضاحی خواهد شد. اما دیدگاه اصلی پاسترناک در این کتاب، اشاره به روشی است که حکومت از طریق آن طرز تفکر انسانها را به طور کامل نادیده میگیرد و محکوم میکند و برای نویسندهٔ بزرگی همچون پاسترناک، هر چیزی که میتوانست قدرت ذهن فردی را کنترل کند، دشمن همهٔ چیزهای خوب و زیبا در جهان بود.
برای بسیاری از مردم نیز دکتر ژیواگو داستانی عاشقانه است. اما این کتاب بسیار طولانیتر و حماسیتر از آن است که نتواند مضامین دیگری را نیز در دلِ خود جای بدهد. این کتاب در قلب خود دربارهٔ تاریخ روسیه است و از دیدگاه مردی روایت میشود که حتی با وجودِ قرار گرفتن در یک سیستم سیاسی بیرحم، حاضر نیست ذهن مستقل خود را به خطر بیندازد.
5,850,000
خلاصهٔ رمان دکتر ژیواگو
وقتی برای اولینبار با دکتر یوری ژیواگو آشنا میشوید، او هنوز یک پزشک نیست. او درواقع یک پسر کوچک ده ساله در مراسم خاکسپاری مادرش است. یوری مادرش را بر اثر بیماری سِل از دست میدهد. پس از آن پدرش او را ترک میکند و با رفتن مادرش احساس میکند چیزی برایش باقی نمانده است. دو سال بعد پدرش در اثر خودکشی جان میسپارد. دوستان و اعضای دیگر خانواده یوریِ یتیمشده را بزرگ میکنند و او در نهایت نزد خانوادهای نسبتاً ثروتمند مستقر میشود. گرومکوها یوری را طوری بزرگ میکنند که انگار فرزند خودشان است و یوری با تنها دخترشان تونیا رابطهٔ بسیار صمیمیای برقرار میکند. او به تحصیلاتش ادامه میدهد تا دکتر شود و قصد دارد تا سال 1912 فارغالتحصیل شود.
او با تونیا ازدواج میکند و آنها صاحب یک پسر میشوند. بااینحال درست پس از تولد پسرش، یوری بهعنوان پزشک به ارتش روسیه در جنگ جهانی اول فراخوانده میشود. ژیواگو در حین خدمت در جنگ با پرستاری به نام لارا آشنا شده و عاشق او میشود. شوهر لارا در جنگ مفقود شده و فرض بر این است که او مُرده. اما ژیواگو به جای رابطه داشتن با لارا، به همسرش تونیا وفادار میماند و پس از پایان جنگ به خانه باز میگردد. در همین حال، انقلاب بلشویکی روسیه را فراگرفته و کل کشور زیرورو شده است.
مضامینی اساسی کتاب دکتر ژیواگو
انقلاب
انقلاب باعث تغییر خشونتآمیز و ناگهانی نظم سیاسی میشود و رمانِ دکتر ژیواگو تأثیرات فراگیر آن را نشان میدهد. قیامهای مختلف و جنگهای داخلی و جهانی باعث تغییر و تحولات فراوانی میشوند. زندگی شخصیتهای دکتر ژیواگو نیز با تحولات سیاسی گره خورده است. انقلاب باعث ویرانی و رنج میشود و پاسترناک در این رمان به زیبایی رقابت بین گروهها و افراد قدرتمند را به تصویر کشیده است. پاسترناک با انقلاب نشان میدهد که چگونه یک فردی عادی به دست اقدامات گروهی از بین میرود.
همین پرترۀ پاسترناک از انقلاب و ویرانیهای ناشی از آن، مانع انتشار این رمان در کشورش شد. آنها او را خائن نامیدند چون دیدگاهی انتقادی از این دوران آشفته در تاریخ روسیه ارائه کرد. اما پاسترناک در پس تصویر و بازخوردهای منفی، نکات مثبت را نیز به تصویر کشید. او در خلال این رمان نشان میدهد که مردم چقدر به ایجاد تغییر اعتقاد داشتند و چقدر مایل به فداکاری بودند. گرچه او قتلعامها را نیز در این کتاب توصیف کرده است اما امیدی را نیز به تصویر میکشد که برخی از افراد درگیر در انقلاب بهرغم درگیریهای مدام آن را حفظ کردند.
تأثیر انقلاب بر فرد
داستان دکتر ژیواگو در پسزمینهٔ رویداد تاریخیای بزرگ یعنی انقلاب روسیه رخ میدهد. انقلاب ملتها را تغییر میدهد، اتحادهای سیاسی را اصلاح میکند و حتی میتواند مرزهای جعرافیایی را نیز تغییر دهد. جهان ناگزیر در نتیجهٔ فروپاشی یک مرجع حاکم و جایگزینی آن با دیگری، برای همیشه تغییر میکند.
اما چیزی که بهندرت در کتابهای عظیم تاریخ دربارهٔ آن نوشته میشود این است که چگونه این تغییرات عظیم بر کسانی تأثیر میگذارد که زندگیشان تحت حاکمیت هر دو دولت پیش رفته است. زندگی چنین افرادی بسیار پرفراز و نشیب خواهد شد چون مستقیماً میان انقلاب گرفتار میشوند. این موضوع پسزمینهٔ اصلی داستان است که بسیار بر شخصیت اصلی آن نیز تأثیر میگذارد و پاسترناک به زیبایی آن را به تصویر کشیده است.
طبقات اجتماعی و نابرابری
در قلب انقلاب بلشویکی، وعدهٔ نابودی یک نظام طبقاتی ناعادلانه جا خوش کرده بود. این واقعیت که دکتر ژیواگو قبل از انقلاب بهعنوان عضوی از طبقهٔ متوسط از امتیازاتی برخوردار است و به دلیل سوءظن نظام جدید نسبت به وضعیت طبقاتی سابق، به سمت طبقهٔ پایین جامعه کشیده میشود، نشان دهندهٔ این است که آرمانهای انقلابی در دولت جدید دستنخورده باقی نمانده و ناموفق بوده است.
تنهایی
همانطور که گفتیم، داستان این رمان در طول چندین سال و در دورهای پرفراز و نشیب در تاریخ روسیه میگذرد. انقلاب و جنگ همیشه باعث دردسر، از دستدادن و دلشکستگی میشود و همهٔ شخصیتهای دکتر ژیواگو تا حدی از این مسائل رنج میبرند. در طول این رمان جنگهای روسیه و ژاپن، جنگ جهانی اول، انقلاب روسیه، جنگ داخلی روسیه و جنگ جهانی دوم رخ میدهد و مسلماً تنهایی در هر جنگی فراگیر است؛ بهویژه جنگ داخلی که میتواند خانوادهها را از هم جدا کند و جوامع را هم از نظر سیاسی و هم از نظر فیزیکی از هم جدا کند.اقتباس سینمایی از کتاب دکتر ژیواگو
تاکنون فیلمها و سریالهای زیادی براساس کتاب دکتر ژیواگو ساخته شده است. قدیمیترین آنها فیلمی به کارگردانی دیوید لین است که در سال 1965 اکران شد. داستان فیلم نیز مانند رمان در طول جنگ جهانی اول و جنگ داخلی روسیه اتفاق میافتد. در این فیلم عمر شریف در نقش یوری ژیواگو یک پزشک و شاعر متأهل ظاهر میشود که زندگیاش به انقلاب روسیه و جنگ داخلی گره میخورد. از دیگر بازیگران این فیلم میتوان به جولی کریستی، جرالدین چاپلین، تام کورتنی و راد استایگر اشاره کرد.
اما معروفترین اقتباس از این رمان، سریال کوتاه و درام بریتانیایی است که در سال 2002 به کارگردانی جاکومو کامپیوتی و بازی هانس متسون، کایرا نایتلی و سم نیل پخش شد. هستهٔ اصلی این سریال لارا است، زن جوانی از مسکو که تأثیری عمیق بر سه مردی میگذارد که شیفتهٔ او شدهاند.
بریدههایی از کتاب دکتر ژیواگو:
«هنگام سفر، وقتی دکتر بیحرکت روی نیمکتت کوپهٔ تنگ نشسته بود، تصور میکرد فقط ترن حرکت میکند، و زمان متوقف شده است و همیشه هنگامی که درشکه، دکتر را با وسایلش میبرد و از میان جمعیت بیشماری که در بازار «اسمولنسک» گرد آمده بودند، راه را باز کرد و بیرون آمد، شب فرا رسیده بود. شاید بهراستی چنین بود، شاید احساسها و ادراکهای این هنگامش باتجربهٔ سالهای بعدی درهم آمیخته بود و همیشه بعداً چنین گمان میکرد و به یادش میآمد که از پاییز 1917 مردم بنا به عادت ساده در بازار جمع میشدند، و برای این کار خود کوچکترین بهانهای هم نداشتند: پیشخوانها را روی قفسهها خالی فرود آورده و حتی چفت و بست هم نزده بودند و در آنجا هیچچیز برای خرید وجود نداشت و از خاکروبه و کثافت پوشیده شده بود که آن را کسی نمیدزدید. و از این هنگام به نظرش آمد که پیرمردانی دیده میشوند که لباس و وضع درستی دارند و برای رهگذران سرکوفت و سرزنش گنگی هستند و در پیادهرو با شتاب در رفت و آمدند، آنها بیآنکه حرفی بزنند، اجناسی را میفروختند که هیچکس نمیخرید و به آن احتیاج نداشت: گلهای مصنوعی، ظرفهای گرم نگاهدارندهٔ غذا با سرپوشهای شیشهای، لباس شب از توری سیاه، لباسهای رسمی وزارتخانههای منحل شده.»«جاده سربالا میشد. افق بیش از پیش وسیع میگردید. به نظر میآمد که تا ابد جاده سربالا میرود و افق گسترش مییابد. اما هنگامی که اسبها و سواران خسته شده و توقف کردند تا نفس تازه کنند، آنها به قلهی تپه رسیده بودند. در برابرشان رود «کژما» در زیر پلی که جاده از روی آن میگذشت میغرید و ناپدید میشد. باز بالاتر، آن طرف رودخانه، دیوار آجری دیر «معراج» دیده میشد. جاده، تپهای را که بر فرازش دیر قد برافراشته بود، دور میزد و پس از چند پیچ و خم در میان حیاطهای حومه، وارد شهر میشد. جاده در میدان بزرگ به دیوارهای دیر منتهی میشد. دیر در بزرگ آهنی سبز داشت. تمثال حضرت مریم و دیگر اولیاء که بالای گنبد قرار گرفته بود و بر فراز آن یک نوشتهی طلایی که به نیم قرن پیش مربوط میشد، به چشم میخورد: «مقدس و پایدار باد صلیب جانبخش، جاودان و پیروز باد، ایمان.»
زمستان پایان مییافت. هفته مقدسی بود و انتهای «ایام بزرگ پرهیز». روی جادهها، برف کثیف سیاهی میزد و میخواست آب شود. برف هنوز روی سقفها، سفید رنگ بود، گویی کلاه خز ضخیم بود که سقفها بر سرگذاشته بودند.»
دربارهٔ بوریس پاسترناک؛ برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبی
بوریس لئونیدوویچ پاسترناک شاعر، رماننویس و مترجم ادبی روسی در سال 1890 به دنیا آمد و در سال 1960 از دنیا رفت. بوریس فرزند یک هنرمند و پیانیست بود. خانوادهاش در محافل ادبی ارتباط خوبی داشتند و با نویسندگان مشهوری همچون تولستوی معاشرت میکردند. پاسترناک ابتدا در رشتۀ موسیقی تحصیل کرد اما در سال 1912 شروع به تحصیل در رشتۀ فلسفه کرد. یک سال بعد فلسفه را رها کرد و خود را وقف شعر کرد. اولین کتاب شعر پاسترناک به نام «خواهر من، زندگی» سال 1922 در برلین منتشر شد و خیلی زود تبدیل به اثری مهم در زبان روس شد.
او یکی از هنرمندان تحت تعقیب رژیم استالین بود. انتشار آثارش محدود شد و بنابراین خود را وقف ترجمۀ ادبیات از زبانهای دیگر کرد. ترجمۀ پاسترناک از نمایشنامههای مهم مانند نمایشنامههای گوته، شیلر و شکسپیر همچنان در بین مخاطبان روسی محبوب است. پاسترناک در سال 1958 جایزۀ نوبل ادبیات را دریافت کرد، رویدادی که به شدت خشم حزب کمونیست اتحاد جماهیر شوروی را برانگیخت و او را مجبور به رد این جایزه کردند. سالها بعد پسرش به جای او و از طرف پدرش این جایزۀ نوبل ادبیات را پذیرفت. او از دولت تقاضای اجازۀ اقامت در روسیه کرد و تا زمان مرگش در تبعید و در مستعمرۀ هنرمندان خارج از مسکو زندگی کرد.
در انتها شاید بتوان گفت دکتر ژیواگو داستان مردی است که وقتی صحبت از فردیتش به میان میآید، به هیچوجه حاضر به سازش نیست. او نمیتواند روشی را که رژیم کمونیستی پیش گرفته و شستوشوی مغزی دوستانش را تحمل کند و خودش هم اعتراف میکند که هرگز اجازه نخواهد داد جامعه او و افکارش را از بین ببرد. تنها چیزی که او میخواهد این است که در مورد عشق، دین و طبیعت شعر بگوید.
یوری ژيواگو شخصیتی صلحطلب است اما صلحآمیزبودن در دنیایی که همنوایی کامل از همه میخواهد، امکانپذیر نیست. بنابراین اگر برای توانایی خود در آزاداندیشی و به چالش کشیدن جهان پیرامونتان، یا هر چیز دیگری ارزش قائل هستید، دکتر ژیواگو مثالی محکم و تکرارنشدنی از وفادار ماندن به خودتان خواهد بود.