ما همیشه با خودمان فکر میکنیم که صلح بهتر است و اینکه بتوانیم کارها را بهطور شایسته در صلح پیش ببریم به نفعمان است. اما آیا افراد مقابلمان نیز چنین تصوری دارند؟ زمانی که لازم بشود برای پیشبُردن اهداف و زندگیمان بجنگیم باید چه بکنیم؟ ما تحت هر شرایطی حتماً رقبایی مقابل خود داریم و دنیا به طرز شگفتانگیزی رقابتی شده است. در هر مسیری که قدم بگذارید، چه سیاست باشد یا حتی هنر حتماً با مخالفانی روبهرو خواهید شد که حاضرند دست به هر کاری بزنند تا گوی سبقت را از شما بربایند و شاید از همه سختتر و پیچیدهتر نبرد با کسانی باشد که در ظاهر با ما موافق هستند و رفتاری دوستانه دارند؛ اما در باطن به دنبال زمین زدنمان هستند و در پشت صحنه ما را سرکوب میکنند.
در روزگار کنونی همهچیز فقط ظاهری آرام و صلحجویانه دارد، پس راهحل چیست؟ ما چطور باید در این جنگ پیروز شویم و چه استراتژیهایی باید به کار ببریم تا در این زمینه موفق باشیم؟ در ادامه با ما همراه باشید تا با رابرت گرین و کتاب متفاوتش: 33 استراتژی جنگ آشنا شویم که به شما نشان میدهد چطور میتوانید در مبارزههای زندگی پیروز شوید.
کتاب 33 استراتژی جنگ سومین اثر رابرت گرین نویسندهٔ آمریکایی است که در سال 2007 منتشر شد. این کتاب رسالهای در مورد تمام استراتژیها و تکنیکهایی است که در طول اعصار در جنگ به کار گرفته شدهاند و به پنج بخشِ جنگ خود هدایتشده، جنگ چریکی ذهن، جنگ دفاعی، جنگافروزی سازمانی، جنگ افروزی غیرمتعارف (کثیف) تقسیم شده است. این کتاب نوعی راهنما برای پیشبردن زندگی روزمره محسوب میشود و نویسنده از حکمتهای نظامی شخصیتهای تاریخی مانند ناپلئون بناپارت، سان تزو، آلفرد هیچکاک، اسکندر مقدونی و مارگارت تاچر برای نوشتن این کتاب استفاده کرده است.
ساندیتایمز این کتاب را «یک ابزار عالی برای برخورد با تجارت و روابط» نامید و ایندیپندیت ادعا کرد که گرین «خود را ماکیاولی مدرن میداند».
معرفی کتاب 33 استراتژی جنگ
ما در فرهنگی زندگی میکنیم که بر ارزشهای دموکراتیک رفتار عادلانه با افراد، اهمیت تناسب و هماهنگی با یک گروه و همکاری با دیگران تأکید دارد و مدام این عوامل ر ا تبلیغ میکند. از زمانی که به دنیا میآییم به ما یاد میدهند که افراد متخاصم و پرخاشگر تاوان اجتماعی بزرگی خواهند داد و ارزشهای هماهنگی و همکاری به روشهای محسوس و نامحسوس در ذهن ما کاشته شدهاند. مشکل این است که همهٔ ما برای صلح تربیت و آماده شدهایم درحالیکه زندگی واقعی همیشه در صلح و هماهنگی پیش نمیرود و زمانی که پای جنگیدن به میان میآید و مجبوریم با دنیای واقعی روبهرو شویم و بجنگیم، کم میآوریم و آمادگی لازم را نداریم. حال باید چه کنیم؟
رابرت گرین در کتاب 33 استراتژی جنگ ادعا میکند که زندگی جنگی است بین شما و نیروها یا نهادهایی که به دنبال کنترل شما هستند، شما را عقب نگه میدارند یا نابودتان میکنند. برای موفقیت ـ چه در زندگی شخصی، چه عاطفی و چه تجارت ـ باید در جنگ پیروز شوید و برای پیروزی در جنگ نیاز به یک استراتژی برنده دارید. برای کمک به پیروزی شما در این نبردها، گرین بینشهای استراتژیکی را براساس ترکیب تاریخ نظامی، نوشتههای تاریخی در مورد استراتژی و معاملات تجاری ارائه میدهد.
در این کتاب رابرت گرین استراتژیهای روانی و تاکتیکی مورد استفاده در جنگ و درگیریها را بررسی کرده است و در هر بخش جنبههای متفاوتی از جنگ را پوشش میدهد. در بخش اول کتاب با عنوان «چشمانداز استراتژیک»، گرین اهمیت درک زمینه و منطقهای که در آن درگیری رخ میدهد را مورد بحث قرار داده است. او بر اهمیت مطالعهٔ تاریخ و درک انگیزهها و خواستههای مخالفان نیز تأکید کرده است.
5,999,000
گرین در این کتاب به شما توصیه میکند که بهتر است همیشه همهٔ احتمالات را در نظر بگیرید و وقت، انرژی یا سرمایهٔ خود را روی کارهای مختلف سرمایهگذاری کنید. از نظر گرین هر چه اقدامات بیشتری انجام دهید، پیشبینی کاری که میخواهید انجام بدهید برای دیگران دشوارتر خواهد شد. او همچنین پیشنهاد میکند که ارتش خود را به تیمهای کوچکی تقسیم کنند که هر کدام بتوانند بهطور مستقل عمل کنند اما همچنین بتوانید برای نبردهای بزرگتر، آنها را با هم یکی کنید. در ادامه چند استراتژی رابرت گرین را با هم بررسی میکنیم.
استراتژی تقسیم
گرین با این استراتژی به شما نشان میدهد که چطور باید نیروهایتان را به تیمهای مستقل در زمینهٔ عملیات نظامی تقسیم کنید و چطور باید این استراتژیها را به زندگی خود تعمیم دهید. شما در اصل میتوانید استراتژیهای جنگی گرین را در سایر بخشهای زندگی مانند امور شخصی اعمال کنید.
به موضوع اینگونه نگاه کنید: دشمن شما فقر است. حملات آن به شکل صورتحساب، هزینهها و سایر مشکلات مالی در زندگیتان ظاهر میشود. درآمد شما ارتشی است که برای شکستدادن حملات از آنها استفاده میکنید و هر یک از جریانهای درآمد مستقل شما، مانند یک تیم رزمی مستقل است.
اگر تنها منبع درآمدتان کار روزانهتان است، دقیقاً مانند این است که کل ارتش خود را برای جنگ در یک واحد مستقر کنید: گزینههای شما محدود است و اگر شغل خود را از دست بدهید، مجبورید از جیبتان خرج کنید. اما اگر یک شغل پارهوقت داشته باشید، گزینههایتان افزایش مییابد و ریسک را کاهش میدهد. اگر جایی نیز سرمایهگذاری کنید یا سهام بخرید، منبع درآمد مستقل دیگری خواهید داشت. شاید هم مثلاً یک کتاب منتشر کنید، یک برنامه بسازید و یا صفحهای در شبکههای اجتماعی باز کنید. نکته این است که هر چه جریانهای درآمد بیشتری ایجاد کنید، گزینههایتان نیز بیشتر خواهد شد. این جریانهای درآمدی متنوع یک ارتش مالی قوی ایجاد میکنند.
مانورهای جسورانه
گرین در کتاب 33 استراتژی جنگ توصیه میکند وقتی یک حمله را آغاز میکنید، نیروهای خود را به اندازهٔ کافی در حرکت نگه دارید تا دشمن زمانی برای واکنش نداشته باشد. زمانی که دشمن متوجه شود چگونه اصلاً باید با اولین حرکت شما مقابله کند، شما وارد مرحلهٔ دوم یا سوم شدهاید و واکنشهایش نامربوط خواهد بود. او همچنین پیشنهاد میکند که گهگاهی حرکتی انجام دهید که جسورانه یا غیرمتعارف بهنظر برسد.
اگر دشمنان شما به اشتباه تصور میکنند که شما بدون احتیاط دست به هیچ کاری نمیزنید، این مانور جسورانهتان، بهعنوان نشانهای از قدرت تعبیر خواهد شد. محاسبهٔ اشتباه قدرت شما، باعث میشود هیچکس نتواند حرکات شما را پیشبینی کند. اگر آنها حتی حواسشان بسیار جمع باشد و اشتباهی مرتکب نشوند، باز هم خواندن دستِ شما سختتر خواهد شد چون حریف غیرمنطقی، طبق تعریف غیرقابل پیشبینی خواهد بود.
جنگ برقآسا
گرین توصیه میکند که برای جلو افتادن از دشمنان یا رقیبان خود باید سریع و جسورانه پیش بروید. استراتژیهای کسبوکار مشابه این روش «بلیتز اسکیلینگ» یا «رشد رعدآسا» است؛ که در آن شرکت خود را بهسرعت رشد میدهید که رقبای شما نتوانند به آن برسند و با یک استراتژی قدرتمند، به جایی میروید که رقبایتان هنوز به آن نرسیدهاید.
پیشفرض «رشد رعدآسا» این است که باید کاربران خود را در سریعترین زمان ممکن افزایش دهید تا بتوانید با موفقیت محصول خود را به فروش برسانید. کاربرد این استراتژی بیشتر زمانی است که بتوانید با هزینهٔ ناچیزی محصول نهاییتان را به فروش برسانید و همچنین این استراتژی در شبکههای اجتماعی بسیار کاربردی است چون هر چه افراد بیشتری از برنامه استفاده کنند، آن برنامه مفیدتر میشود.
فضا بدهید، زمان بخرید
زمانی که برای اولینبار شروع به فتح میکنید، این احتمال وجود دارد که دشمنان شما منابع بیشتری داشته باشند. با اینحال، این لزوماً یک مشکل نیست. گرین اشاره میکند که ارتشهای کوچکتر، راحتتر جابهجا میشوند و همچنین راحتتر میتوانید آنها را پنهان کنید. و اگر ارتشتان آنقدر بزرگ بهنظر نرسد رقیبتان آن را تهدیدی به حساب نمیآورد و بهسادگی شما را نادیده میگیرد.
گرین پیشنهاد میکند که با ساختن امپراتوری خود با فتوحات کوچک، میتوانید ورق را به نفع خودتان برگردانید. شما چیزی را تصاحب کردهاید که رقیب فکر میکند ارزش زمان یا انرژی برای مبارزه بر سر آن را ندارد. سپس شما وقت میگذارید، قدرت خود را افزایش میدهید تا دیگران فتح اخیرتان را فراموش کنند. هنگامی که آنها فراموش کردند، میتوانید این روند را تکرار کنید. گرین ادعا میکند که با گذشت زمان میتوانید بیسروصدا یک قلمرو بزرگ را تصرف کنید بدون اینکه کسی بفهمد در حال انجام چه کاری هستید تا زمانی که دیگر برای متوقفکردن شما خیلی دیر شده باشد.
بریدههایی از کتاب 33 استراتژی جنگ
«هیچکس سریعتر از ناپلئون بناپارت در قدرت پیشرفت نکرد. سال 1793 او از درجه سروانی در ارتش انقلابی فرانسه به درجه سرتیپی رسید. سال 1796 سرپرست نیروهای فرانسه برای جنگیدن با اتریشیها در ایتالیا شد. همان سال ارتش را درهم شکست و دوباره سه سال بعد آنها را در هم کوبید. او سال 1801 عنوان کنسول اول و سال 1804 عنوان امپراتور فرانسه را از آنِ خود کرد. دوم دسامبر 1805 میلادی ارتش فرانسه به فرماندهی ناپلئون بناپارت موفق شد در نبرد استرلیتز، ارتش مشترک روسیه و اتریش را به فرماندهی امپراتوران الکساندر اول و فرانتس دوم پس از نُه ساعت جنگ سخت درهم بشکند.
ناپلئون از نظر بسیاری فراتر از یک ژنرال بود؛ او نابغه و خدای جنگ بود. البته همگان اینطور فکر نمیکردند. بسیاری از ژنرالهای پروس موفقیتهای او را به خوششانسیاش ربط میدادند. آنها بر این باور بودند برعکس ناپلئون که بسیار خشن و بیپروا بود، دشمنان او بسیار ضعیف و آرام بودند. آنها میگفتند اگر ناپلئون در مقابل پروسها قرار بگیرد، قطعاً شکستی سخت خواهد خورد. بین ژنرالهای پروس، فردریک لودیگ، شاهزاده هوهنلوهه ـ اینگل فینگن نیز بود. هوهنلوهه یکی از قدیمیترین خانوادههای اشرافی آلمان بود که سابقه نظامی درخشان داشتند. او از جوانی زیر نظر فردریک بزرگ خدمت میکرد. فردریک بزرگ همان مردی بود که بهتنهایی قدرت عظیمی به پروس داد. هوهنلوهه از طریق سلسلهمراتب درجهبندی و رتبه خود را بالا برده بود و سرانجام در پنجاهسالگی ژنرال شد که این سن در استانداردهای آلمان برای ژنرالشدن بسیار کم بود.»
«سال 1845 نویسنده فیودور داستایفسکی بیستوچهارساله با اولین رمان خود با عنوان بیچارگان جهان ادبی روسیه را به لرزه انداخت. او نقل محافل شهر سنپترزبورگ شد؛ اما بخشی از این شهرت خالی و بیمعنا بود. او به سیاست چپیها گرایش داشت، در جلسات متعدد گروههای رادیکال و سوسیالیست شرکت میکرد و یکی از این گروهها بر رهبری کاریزماتیک میخائیل پتراشوسکی متمرکز بود.
سه سال بعد در سال 1848، انقلاب سراسر اروپا را دربر گرفت. گروههای رادیکال روسیه مانند گروه پتراشوسکی که تحت تأثیر رویدادهای غرب قرار گرفته بودند، از پیروی از همان روش حرف میزدند؛ اما عوامل تزار نیکلای اول بسیاری از این گروهها را قلعوقمع کرده بودند و به آنها گزارش رسیده بود که در خانه پتراشوسکی صحبتهای سیاسی تندی از جمله صحبت درباره شورش دهقانان و رعایا به میان آمده است. داستایفسکی از آن افرادی بود که به تبوتاب از آزادی بردگان حرف میزد و 23 آوریل 1849 به همراه 23 عضو دیگر گروه پتراشوسکی دستگیر شد. پس از هشت ماه پژمردن در زندان، یک صبح سرد اسرا را بیدار کردند و به آنها گفتند سرانجام زمان شنیدن حکمهایشان رسیده است. آنها با خود فکر میکردند چند ماه تبعید حکمی منطقی برای این جرم است و میتوانند بعد ازآن آزاد باشند.»
رابرت گرین، نویسندهٔ آمریکایی
رابرت گرین در سال 1959 به دنیا آمد. او نویسندۀ پرفروش آمریکایی است که بیشتر کتابهایش را در زمینۀ استراتژی و قدرت مینویسد. او شش کتاب پرفروش بینالمللی از جمله 48 قانون قدرت، هنر اغواگری، 33 استراتژی جنگ، قانون پنجاهم (با رپر معروف فیفتیسنت)، استادی و قوانین سرشت انسان را نوشته است. گرین پیش از انتشار اولین کتابش در سال 1998، به مطالعات کلاسیک علاقهمند شد و مشاغل مختلفی را امتحان کرد. گرین غالباً از تحلیل شخصیتها و رویدادهای تاریخی گذشته در سراسر کتابهایش استفاده میکند و طیف گستردهای از افراد مشهور، شخصیتهای سیاسی و فعالان حقوق مدنی را در برمیگیرد.
رابرت پسر کوچکتر خانوادۀ گرین بود که در لس آنجلس بزرگ شد و قبل از اینکه مدرک کارشناسیاش را در رشتۀ مطالعات کلاسیک در دانشگاه ویسکانسین – مدیسون اخذ کند و تحصیلاتش را به پایان برساند در دانشگاه برکلی کالیفرنیا تحصیل میکرد. گرین احتمال میدهد که پیش از نویسندگی 60 تا 65 شغل دیگر را امتحان کرده است. او کارگر ساختمانی، مترجم، سردبیر مجله و نویسندۀ فیلمهای هالیوودی نیز بوده است.
کتاب 33 استراتژی جنگ، یک کتاب کاربردی و راهنمایی جامع برای درک و هدایت دنیای پیچیده در میان درگیری و نزاع است. بینشها و استراتژیهای ارزشمند گرین، شما را برای رویارویی با موقعیتهای شخصی و حرفهای زندگی آماده میکند و منبع مفیدی برای هر کسی است که به دنبال کسب مزیت استراتژیک در هر موقعیتی است.
برایتان پیش آمده که مجبور شوید در جهت پیشرفت اهداف خود از تاکتیکهای نظامی استفاده کنید یا حس کردهاید گاهی زندگی تبدیل به یک میدان نبرد شده است؟ در چنین مواقعی چه کردهاید؟ توانستهاید استراتژیهای درستی برای خود بچینید یا دست از تلاش کشیدهاید؟