خُردم کن عنوان اولین مجموعه داستانهای دیستوپیایی و آخرالزمانی اثر طاهره مافی نویسندهٔ ایرانی – آمریکایی است که با نوشتن همین مجموعه داستانها به شهرت رسید. این مجموعه در کل شش جلد اصلی و پنج جلد فرعی دارد و داستان آن حولمحور جولیت میچرخد، دختری 17 ساله که قدرت ماوراءالطبیعه و لمسی مرگبار دارد. اولین کتاب از این مجموعه در 15 نوامبر سال 2011 با نام «خُردم کن» منتشر شد. پس از آن یک رمان مکمل با نام «ویرانم کن» در سال 2012 منتشر شد که راوی آن وارنر، یکی از شخصیتهای اصلی داستان است. در ادامه با ما همراه شوید تا این مجموعهٔ زیبا و منحصربهفرد را به شما معرفی کنیم. همچنین در ادامه میخوانید:
• معرفی مجموعه داستانهای خُردم کن
• شخصیتهای اصلی مجموعهٔ خُردم کن
• معرفی تمام کتابهای مجموعه خردم کن (جلد اول، دوم، و دو جلد فرعی)
معرفی مجموعه داستانهای خُردم کن
داستان مجموعه خردم کن از دنیایی آخرالزمانی آغاز میشود؛ دنیایی که در آن بیماریها تقریباً نسل بشر را نابود کردهاند، غذا به سختی پیدا میشود، پرندگان دیگر پرواز نمیکنند و رنگ ابرها تغییر کرده است؛ دنیایی که در آن زندگی مُرده است.
در ابتدای داستان با جولیتی آشنا میشوید که 264 روز است در سلول انفرادی آسایشگاه حبس شده است. او تنها 14 سال دارد که او را کشانکشان بهخاطر کُشتن بچهای معصوم از خانهاش دور میکنند؛ لمس کُشندهای که جولیت از آن بیاطلاع بود جانِ این بچه را گرفت. 2 سال از بیمارستان به دفتر حقوقی و از بازداشتگاه به بخش روانی پرتش کردند تا سرانجام تصمیم گرفتند او را برای همیشه بفرستند تیمارستان. او را انداختند توی آسایشگاه که بدتر از فرستادنش به زندان بود. چرا؟ چون اگر او را به زندان میفرستادند، آنوقت نگهبانها با او مثل انسان رفتار میکردند نه مثل یک حیوان. جولیت، گرفتار در دخمهای تاریک بدون هیچ ارتباطی با دنیای بیرون گیر افتاده است و تا اینجا بیشترین چیزی که از سیارهشان دیده از قاب پنجره بوده است.
دنیای خُردم کن به دست یک حکومت دیکتاتوری اداره میشود که در آن ستادی به نام سازمان احیاء ساختهاند. این سازمان معتقد است تنها راه برای نجات بشر و اصلاح، جمعکردن کسانی مثل جولیت است که قدرتهای ویژه و گاه مرگباری دارند. حالا که بسیاری از مردم مُردهاند بازماندگان زمزمهٔ جنگ میکنند و سازمان احیاء نظرش را تغییر داده است. شاید جولیت چیزی بیش از یک روح شکنجهشده باشد که در بدنی سمی فرو رفته است؛ شاید او دقیقاً همان چیزی است که آنها به او احتیاج دارند: جولیت باید انتخاب کند: یک سلاح باشد یا یک جنگجو.
شخصیتهای اصلیِ مجموعهٔ خردم کن
جولیت
جولیت که با نام اصلیاش «اِلا سامرز» نیز شناخته میشود، قهرمان اصلی مجموعهٔ خُردم کن است. او میتواند با لمس پوستش دیگران را بکشد و بیش از 264 روز در یک آسایشگاه محبوس بوده است. خواهرِ جولیت اولین کسی بود که قدرت داشت و بنابراین والدینش هر دو دختر خود را برای تحقیقات علمی به سازمان احیاء واگذار کردند چون این افراد نقش کلیدی در برنامههای سازمان احیاء دارند. خواهر جولیت یک ماه در این مرکز اقامت داشت، آنها حافظهاش را پاک کردند.
جولیت در همان ابتدای کتاب در دفتر خود مینویسد که در روز تولد 6 سالگیاش مادرش یک بار دست او را در آتش میگذارد تا ببیند او معمولی هست یا نه. هنگامی که چهاردهساله است بهطور تصادفی پسر کوچکی را در فروشگاه با لمس خود میکشد. او فقط سعی داشت به پسربچهای که مادرش او را با قلاده بسته بود کمک کند تا از جایش بلند شود. مردم باور داشتند که جولیت پسر بچه را تا حد مرگ خفه کرده است و بنابراین جولیت در آسایشگاه محبوس شد.
جولیت در این مجموعه دختری ترسیده و از خود بیزار است که مورد آزارواذیت و بیمهری قرار گرفته و حس میکند در تمام زندگیاش یک هیولا بوده است. در طول مدتی که در آسایشگاه محبوس است، او مجبور میشود روزها را بشمارد و کلمات یکسان را بارها و بارها بنویسد و فقط آنها را خط بزند. پس از آزادی، افسردگی، اضطراب و اختلال وسواس جبری میگیرد. او نمیتواند دیگر به کسی اعتماد کند و در دوستیابی مشکل دارد، گرچه نسبت به افراد معدودی که به او نزدیک میشوند به شدت وفادار است.
آرون
آرون وارنر اندرسون شخصیت اصلی این کتاب در کنار جولیت است و بخشهایی از کتاب «خُردم کن» را روایت میکند. او پسر فرماندهٔ ارشد آندرسون و لیلا وارنر و برادر ناتنی آدام و جیمز کنت و همچنین فرماندهٔ ارشد و جانشین فرماندهٔ بخش 45 است. پدر وارنر از همان دوران کودکی او را آزار میداد و هر سال تولدش به عنوان هدیه او را شلاق میزد. جدا از شلاق، پدرش هرگز اجازه نداد از کسی هدیهٔ تولد بگیرد چون فکر میکرد قبول هدیه باعث ضعیفشدن و وابستهشدن وارنر به دیگران میشود. او اولین و تنها هدیهاش را از مادرش گرفت؛ یک حلقهٔ سبز که آن را روی انگشت کوچکش میاندازد. وارنر در بیشتر طول زندگیاش از پدرش آموخت که سرد و بیاحساس باشد و مانند یک ربات تمام احساساتش را دفن کند.
وارنر بیشتر عمرش آموزش دیده است. پدرش در نُه سالگی به او یاد داد که چگونه با اسلحه شلیک کند. اندرسون بارها از خواب پرید و دید آرون سعی دارد او را در خواب بکشد اما او هربار شکست میخورد و نمیتوانست ماشه را بکشد. مادرش که بهخاطر قدرتش بیمار شده بود، باید در خانهای دور از تشکیلات زندگی میکرد. وارنر نام خانوادگی مادرش را برگزید و درخواست کرد فرماندهٔ بخش 45 باشد تا بتواند نزدیک مادرش بماند. او از منابعِ بخش استفاده میکند تا بتواند درمانی برای مادرش پیدا کند و همین او را به جولیت میرساند.
کنجی
کنجی تا قبل از جلد چهارم زیاد در مورد خودش صحبت نمیکند. او با مادر و پدر مهربانش که مهاجران ژاپنی بودند و بهسختی کمی انگلیسی صحبت میکردند زندگی میکرد. پدرش مجبور شد بهخاطر نژادپرستی دیگران و محافظت از خودشان یک اسلحه بخرد و در هفتسالگی کنجی با همان اسلحه کشته شدند. او را به یتیم خانه فرستادند اما از آنجا فرار میکند. کنجی میتواند ناپدید شد و اولینبار که فهمید میتواند ناپدید شود برای چند روز نتوانست دوباره خود را ظاهر کند. کستل او را زمانی پیدا کرد که وضعیت بسیار بدی داشت و او در منطقهٔ امروزی نقطهٔ اُمگا زندگی میکند و بسیار پیوند محکمی با کستل دارد.
کنجی فردی بسیار روراست است. او تمایل دارد همهچیز را کمی شوخی بگیرد، اما در صورت لزوم جدی میشود. بسیار قوی و کاریزماتیک است و کمدین گروه محسوب میشود چون میتواند به همهچیز چاشنی طنز اضافه کند و گاهی جملات طعنهآمیزی میگوید. او همچنین میتواند به خوبی از دیگران مراقبت کند. او شهروند مورد علاقهٔ نقطهٔ اُمگا است و کستل که مانند پدرش است، بهشدت از او مراقبت میکند.
آدام کنت
آدام کنت اندرسون یکی از شخصیتهای اصلی کتاب خُردم کن در کنار جولیت است. او جولیت را از 8 سالگیاش میشناسد و گرچه هیچوقت با جولیت صحبت نکرده اما به قول خودش همیشه به او علاقهمند بوده است. او برادر بزرگتر جیمز است. پدرش فرماندهٔ ارشد آندرسون و برادر ناتنی وارنر است. جولیت او را شخصی باهوش و شجاع توصیف میکند که همیشه به بیگناهی جولیت اعتقاد داشته است.
او از دوران نوجوانی مجبور شد مسئولیت بزرگکردن برادرش جیمز را بپذیرد. در نتیجه او همیشه مراقب دیگران است و بهخاطر آسیبپذیری و طبیعت مهربانش به سمت جولیت کشیده میشود. او در کودکی خجالتی بود و برای همین هیچگاه به جولیت نزدیک نشده است.
جیمز کنت
جیمز کوچکترین پسر پاریس اندرسون است. او برادر کوچکتر آدام کنت و برادر ناتنی کوچکتر آرون وارنر و در شروع داستان 10 ساله است. جیمز با آدام و مادرش زندگی میکرد اما پس از مدتی برای زندگی به مجتمعی نزدیک مدرسه میرود که بچههای زیاد دیگری نیز آنجا هستند. او درک میکند که خوششانس است که چنین زندگیای دارد اما حالا مجبور است اغلب اوقات مدتی طولانی برادرش را نبیند.
جیمز بازیگوش و کنجکاو است و رفتاری دوستانه دارد و بلافاصله از جولیت خوشش میآید اما مراقب است که جولیت را لمس نکند چون قابلیت جولیت درجا او را خواهد کشت. او برای اولینبار در رمان خُردم کن ظاهر میشود و رابطهٔ نزدیکی با برادرش دارد و هرازگاهی او را «اِدی» صدا میزند.
جلد اول: خُردم کن
کتاب خردم کن اولین جلد از این مجموعهٔ دیستوپیایی و آخرالزمانی است. این کتاب در 15 نوامبر سال 2011 منتشر شد و داستان دختری 17 ساله به نام جولیت است که لمس پوستش مرگبار است. ژولیت دقیقاً 264 روز است که در آسایشگاه روانی و در انفرادی محبوس است و با کسی صحبت نکرده است. با اینکه لمس پسربچهٔ کوچکی که باعث مرگش شد یک تصادف بود، اما خودش هم این را باور نکرده است. هیچ کس نمیداند چرا لمس جولیت کُشنده است و تا زمانی که او به کسی صدمه نزند هیچکس واقعاً اهمیت نمیدهد. دنیا آنقدر مشغول یک دولت فاسد و تکیهکردن به سازمان احیاء است که کسی به یک دختر 17 ساله اهمیتی نمیدهد.
اعضای سازمان احیاء به جولیت میگویند که قرار است یک همسلولی داشته باشد؛ اما جولیت بهشدت غافلگیر میشود. معلوم میشود که همسلولیاش یک پسر با چشمان آبی است و این جولیت را عصبی میکند. همسلولیاش تخت و بالشت او را میدزدد و از او میپرسد چرا اینجاست، هرچند جولیت پاسخی به او نمیدهد. آدام بسیار مرموز است و جولیت سر از کارهایش در نمیآورد اما کمکم به حضور او عادت میکند و بیشتر با هم صحبت میکنند. تا اینکه یک روز آدام بالاخره جولیت را لمس میکند اما نمیمیرد و جولیت حیران میماند که چطور چنین چیزی ممکن است! و حالا جولیت سعی میکند به کمک آدام از آسایشگاه و از دست فرماندهٔ ظالمِ آن بخش، وارنر، فرار کند.
1,550,000
در بخشی از کتاب خُردم کن میخوانید:
«دارم میسوزم.طناب نازک پاهایم را چنان میساید و تبدیل به تودهی آتشین دردناکی کرده که متعجبم چرا از دود خبری نیست. درد را تحمل میکنم چون چارهی دیگری ندارم. تشنج و آشفتگی سراسریِ ساختمان رعب و وحشت به جانم میریزد، و باران خطر اطرافمان میبارد. آدام از پایین فریاد میزند، به من میگوید بپرم، قول میدهد که مرا میگیرد. خجالت میکشم اقرار کنم که از افتادن میترسم.
هرگز مجالی نداشتهام تا خودم تصمیم بگیرم.
سربازها داخل جایی که زمانی اتاقم بود سرازیر شدهاند، فریاد میزنند و سردرگماند، احتمالاً از پیداکردن وارنر در چنین وضعیت نزاری یکه خوردهاند. مغلوب کردنش واقعاً آسان بود. همین نگرانم میکند.
مرا به فکر میاندازد نکند یک جای کار اشتباه کرده باشیم.
چند سرباز سرشان را از پنجرهی خردشده بیرون میآورند و من سراسیمه تابخوران پایین میروم اما آنها دارند دست میبرند تا قلاب را آزاد کنند. دارم خودم را برای احساس تهوعآور سقوط آزاد آماده میکنم که متوجه میشوم آنها قصد ندارند من را پایین بیندازند. سعی دارند من را بالا بکشند و داخل اتاق برگردانند.»
جلد یک و نیم: ویرانم کن
کتاب ویرانم کن رمانی کوتاه است که شکاف بین جلد اول و دوم مجموعهٔ خُردم کن را از دیدگاه آرون وارنر، فرماندهٔ ظالم بخش 45 پُر خواهد کرد. در جلد اول میبینیم که جولیت با اغوای وارنر از سازمان احیاء فرار میکند و به شانهٔ وارنر شلیک میکند، اما ظاهراً خلاصشدن از شر وارنر چندان آسان نیست.
وارنر پس از بهبودی زخم تقریباً کشندهاش، باید تمام تلاشش را بهکار ببندد تا سربازانش را تحتکنترل نگه دارد و هرگونه اشاره به شورش را سرکوب کند. اولویت اولش برگرداندن جولیت و دیگر خیانتکاران است که به او کمک کردند فرار کند. اما زمانی که فرماندهٔ ارشد یعنی پدرش، برای تصحیح اشتباهات پسرش از راه میرسد مشخص میشود که او برنامهٔ دیگری برای جولیت دارد؛ برنامهای که وارنر باید جلویش را بگیرد.
750,000
«آنقدر توی حمام میمانم که حساب زمان از دستم در میرود.
قبلاً هرگز پیش نیامده بود.
همهچیز غیرعادی و نامتعادل است. به تصمیمهایم خرده میگیرم، به تمام چیزهایی که قبلاً اعتقاد نداشتم شک میکنم، و برای اولین بار در عمرم واقعاً تا مغز استخوان خستهام.
پدرم ایجاست.
زیر یک سقف نکبتزده میخوابیم؛ چیزی که امیدوار بودم دیگر هرگز تجربه نکنم. اما او اینجاست، در محل اقامت شخصیاش در پایگاه میماند و تا وقتی خاطرجمع نشود نمیرود. این یعنی مشکلاتمان را با ویرانی ناحیهی 45 حل خواهد کرد. این یعنی تا سطح عروسک خیمهشببازی و پیامرسانش تنزل پیدا میکنم، چون پدرم هرگز چهرهاش را به کسی نشان نمیدهد مگر به آنهایی که میخواهد بکشدشان.
او فرماندهی کل سازمان است، و ترجیح میدهد بهصورت ناشناس دستوراتش را دیکته کند. همهجا با همان گروه سربازهای منتخب سفر میکند، فقط از طریق افرادش پیامهایش را ابلاغ میکند، و فقط در شرایط بسیار نادر پایتخت را ترک میکند.»
جلد دوم: کشفم کن
کتاب کشفم کن دومین کتاب از مجموعهٔ «خُردم کن»، ادامهٔ داستان فرار جولیت به نقطهٔ اُمگا است. اینجا مکانی برای افرادی مانند او است؛ کسانی که نیروهای خارقالعاده دارند و همچنین مقر مقاومت شورشیان است. او بالاخره از سازمان احیاء فرار کرده و آنها دیگر نمیتوانند از او بهعنوان سلاح استفاده کنند و حالا او که عاشق آدام شده، میتواند عاشق او بماند.
اما جولیت هیچگاه از تماس مرگبارش رها نخواهد شد یا از وارنر، که بیش از آنچه همه فکر میکردند به دنبال دستگیری جولیت است. حالا جولیت باید بین آنچه که میخواهد و آنچه که فکر میکند درست است، یکی را انتخاب کند و میداند تصمیمش، زندگیاش را تغییر خواهد داد. در نهایت جولیت گرفتار موقعیتی میشود که مجبور میشود بین احساسش و زندگی آدام یکی را انتخاب کند.
2,200,000
«دیروز فکر خوبی بود. باید در میرفتم، بیرون میرفتم. فعال و بدردبخور میشدم. و حالا باید به نصیحت کنجی عمل کنم و با خودم کنار بیایم. باید درست فکر کنم. باید روی اولویتهایم تمرکز کنم. باید بفهمم اینجا چکار میکنم و چطور میتوانم کمک کنم. و اگر کوچکترین علاقهای به آدام دارم، سعی کنم از زندگیاش فاصله بگیرم.
بخشی از وجودم آرزو میکند کاش میتوانستم ببینمش؛ میخواهم خاطرجمع شوم واقعاً روبهراه میشود، حالش دارد خوب میشود و درست غذا میخورد و شبها خوابش میبرد. اما بخش دیگری از وجودم الان میترسد او را ببیند. چون دیدن آدام بهمعنای خداحافظی است. به این معنی است که واقعاً باید بپذیرم که دیگر نمیتوانم با او باشم و بدانم که باید زندگی تازهای برای خودم پیدا کنم. تنها. اما دستکم در نقطهی امگا گزینههایی دارم. و شاید اگر بتوانم راهی پیدا کنم که از این وحشتزدگی دست بردارم، در حقیقت میفهمم چطوری با بقیه دوست شوم. قوی باشم. خودم را توی مشکلاتم غرق نکنم.»
جلد دو و نیم: رهایم کن
کتاب رهایم کن رمانی شصت صفحهای است که وقایع بین رمانهای کفشم کن و جلد سوم این مجموعه با نام «آتشم بزن» را روایت میکند. این کتاب سرنوشت نقطهٔ اُمگا و شورشیانی است که در مقابل سازمان احیاء قرار میگیرند. داستانهای آن بلافاصله پس از رمان «کشفم کن» آغاز میشود و از دیدگاه شخصیت آدام روایت میشود.
این کتاب از زمانی شروع میشود که جیمز، آدام را صبح زود از خواب بیدار میکند. مردم در مورد چگونگی فرار وارنر از نقطهٔ اُمگا صحبت میکنند و همه در حال آمادهشدن برای حمله به سربازان ناحیهٔ 45 هستند. آدام خیلی چیزها را احساس میکند و خود را آمادهٔ جنگی سخت میکند. او که احساسش تغییر کرده حالا نگران جولیت، کنجی و برادر ناتنیاش است و میخواهد آنها از هر اتفاقی در امان باشند.
800,000
«نگاهی به چهرهاش کافیست تا درد در تمام سینهام بپیچد، اما حقیقت این است که دیگر نمیدانم چه بینمان میگذرد. به او قول دادم راهی برای این مسئله پیدا کنم، و با تمام توان تلاش کردهام، از دل و جان مایه گذاشتهام، اما دروغ چرا، بعد از ماجرای دیشب کمی نگرانم. لمس کردن او خطرناکتر از آن است که فکر میکردم.
ممکن بود کنجی را بکشد، هنوز هم مطمئن نیستم این کار را نکرده باشد.
اما با وجود همه این اتفاقها، باز هم آیندهام را با او میخواهم. میخواهم روزی در جایی امن آرام بگیریم و در آرامش کنار هم زندگی کنیم. هنوز برای دستکشیدن از این رؤیا آماده نیستم. هنوز نمیتوانم ما بودنمان را به فراموش بسپرم.»
واکنشها به مجموعهٔ خُردم کن
مجموعهٔ «خردم کن» پس از انتشار با استقبال مخاطبین و منتقدان مواجه شود. بوکلیست کتاب را «بسیار مبتکرانه» دانست و آن را «یک ماجراجویی خروشان و عاشقانه» خواند. نشنال پست کانادا این مجموعه را تحسین کرد و گفت «خردم کن کتابی عالی است و هیجان آن بسیار مناسب همهٔ کسانی است که رمانهای فانتزی و آخرالزمانی دوست دارند». کایرکاس ریویوز این مجموعه را بهخاطر داستان عاشقانهاش ستود و گفت «پایان آن بسیار مطلوب است». پابلیشرز ویکلی اشاره کرد طاهره مافی اصلاً این کتاب را مانند تازهکارها ننوشته و اینکه «در اولین اثرش توانسته به زیبایی مسائل روانشناسی را با داستانهای ماجراجویانه ترکیب کند و درنهایت یک کتاب خواندنی جذاب بنویسد.»
دربارهٔ طاهره مافی؛ نویسندهٔ مجموعه داستانهای خُردم کن
طاهره مافی نویسندهٔ ایرانی-آمریکایی در 10 نوامبر 1988 به دنیا آمد. او هماکنون در سانتا مونیکای کالیفرنیا زندگی میکند و بیشتر بهخاطر نوشتن داستانهای نوجوانان شناخته شد.
مافی در شهر کوچکی در کنتیکت به دنیا آمد. او کوچکترین فرزند خانوادهاش است و چهار برادر بزرگتر دارد. پدر و مادرش از مهاجران ایرانی هستند. او در 12 سالگی با خانوادهاش به کالیفرنیای شمالی نقلمکان کرد و در 14 سالگی همراه آنان به اورنجکانتی رفت. مافی تحصیلاتش را در دانشگاه سوکای آمریکا در کالیفرنیا به پایان رساند و تقریباً به 8 زبان مختلف مسلط است. او یک ترم از دانشگاهش را نیز در خارج از کشور در اسپانیا به تحصیل پرداخت.
آثار طاهره مافی
طاهره مافی عنوان کرد که قبل از نوشتن اولین رمانش با نام «خردم کن» پنج نسخهٔ دستنویس از آن نوشت تا درک بهتری از نوشتن یک کتاب داشته باشد. او حقوق ساختِ فیلم از مجموعهٔ «خردم کن» را به شبکهٔ فاکس فروخت. در سال 2016 یک رمان تخیلی دیگر از این نویسنده منتشر شد و داستان آن دربارهٔ دختری است که رنگپریده است و در دنیایی پر از رنگ و جادو زندگی میکند اما از هیچکدام اینها بهره نبرده است.
آخرین جلد از مجموعهٔ خردم کن از این نویسنده در 6 مارس 2018 منتشر شد. کتاب آخر طاهره مافی با عنوان «وسعت بسیار بزرگ دریا» در 16 اکتبر 2018 منتشر شد و در فهرست جایزۀ ملی کتاب برای ادبیات نوجوان قرار گرفت.
اگر از خواندن این معرفی لذت بردید، مقالۀ معرفی کتاب تاج دوقلوها را هم بخوانید.
نویسندگان در کتابهای آخرالزمانی معمولاً دنیاها یا جوامعی را به تصویر میکشند که به دلیل محرویمت یا ظلم یا وحشت انسانها دچار فلاکت یا بدبختی شدهاند و نویسندگانی مانند طاهره مافی گاهی به قهرمانهایشان قدرت ویژه میدهند تا نشان دهند حتی انسانهایی با قدرتهای ویژه نیز میتوانند بترسند و تنها با همدلی و اتحاد است که میتوان با ظلم مبارزه کرد. شما تاکنون چند داستان آخرالزمانی خواندهاید؟
به نظر شما این سبک کتابها خواندنیتر هستند یا کتابهایی مانند 1984 که قهرمانهایی از جنس انسانهای واقعی دارند؟ نظرتان را با ما در میان بگذارید.