ریشۀ ادبیات روس به قرون وسطی برمیگردد، زمانی که حماسهها و وقایعنگاری به زبان اسلاوی شرقی ثبت میشدند. بیشک اثرگذارترین دورۀ ادبیات روسیه قرنهای نوزدهم و بیستم بوده است. ادبیات نوین روسی از زمان الکساندر پوشکین، شاعر و نویسندۀ روسی آغاز شد. پوشکین با رد کردن واژگان و دستورهای باستانی و جایگزین کردنشان، انقلابی در ادبیات روسی ایجاد کرد. قرن نوزدهم را عصر طلایی ادبیات روسیه میدانند.
روسیه در این سده شاهد ظهور نیکلای گوگول، ایوان تورگنیف، فئودور داستایفکی، لئو تولستوی و آنتون چخوف بود. در قرن بیستم آنا آخماتوا با تاسیس یک مکتب شعری اثرگذار شد و در عصر معاصر لیودمیلا اولیتسکایا بهعنوان یکی از نویسندگان بزرگ روس خوانندگان بسیار دارد. ما در این مطلب قصد داریم شما را به طور کلی با بهترینهای ادبیات روسیه و تاریخ آن آشنا کنیم، پس در این مقاله میخوانید:
• تاریخ اولیهٔ ادبیات روسیه
• عصر طلایی ادبیات روسیه
• بزرگترین نویسندگان روسیه
• عصر نقرهای ادبیات روسیه
• ادبیات روسیه در دوران شوروی
• ادبیات روسیه در دوران پس از شوروی
ادبیات روس به ادبیات روسیه یا مهاجران آن، و به ادبیات روسی زبان چندین کشور مستقل اشاره دارد که زمانی بخشی از آنچه از لحاظ تاریخی روسیه یا اتحاد جماهیر شوروی بودهاند. تا قبل از قرن نوزدهم، ادبیات روسیه به صورت بینالمللی درنیامده بود و افراد بسیار کمی آن را خوانده بودند. شکل اولیهٔ ادبیات روسیه معروف به «قصههای عامیانه و پریان»، از سنتهای بُت پرستان، وقایع نگاری اولیه مبتنی بر تارخ، داستانهای گذشته و با الهام از دین مسیحیت نوشته میشود.
ادبیات قرون وسطی روسیه ویژگیهای مذهبی داشت. اولین اثر به زبان رسوی محاورهای، زندگینامهٔ کشیش بزرگ آواکام بود که در اواسط قرن هفدهم نوشته شد. از حدود دهه 1830، ادبیات روسیه دوران طلایی شگفتانگیزی را پشت سر گذاشت که با شاعر الکساندر پوشکین آغاز شد و با دو تن از بزرگترین رماننویسان ادبیات جهان لئو تولستوی و فئودور داستایوفسکی و نمایشنامهنویس و داستان کوتاهنویس برجسته آنتوان چخوف به اوج رسید. از برجستهترین چهرههای ادبیات روسیه در قرن بیستم نیز میتوانیم به شاعران مشهور ولادیمیر مایاکوفسکی، بوریس پاسترناک، آنا آخماتوا و جوزف برادسکی و از نثرنویسان میتوانیم به ماکسیم گورکی، ولادیمیر ناباکوف، میخائیل شولوخوف، میخائیل بولگاکف و الکساندر سولژنیتسین اشاره کنیم که با آثار برخی از آنها در این مقاله آشنا خواهید شد.
در قرن بیستم، ادبیات روسیه تحت کنترل سیاست رئالیسم سوسیالیستی شوروی قرار گرفت که تا فروپاشی کمونیسم رسماً پایان نیافت. تحمیل تعصب کمونیستی صداهای بسیاری را چه به صورت مجازی و چه به معنای واقعی کلمه در نطفه خفه کرد.
تاریخ اولیهٔ ادبیات روسیه
ادبیات قدیم روسیه شاهکارهای بسیاری دارد که به زبان روسی باستان نوشته شدهاند. یکی از این شاهکارها کتاب «سفری فراتر از سه دریا» اثر یک تاجر روسی است که آن را در طول سفر خود به هند در 1466 نوشت. این کتاب اولین اثر ادبی روسی بود که سفری کاملاً تجاری و غیرمذهبی را به تصویر کشید. نویسندهٔ آن از قفقاز، ایران، هند و کریمه دیدن کرده است. بااینحال بیشتر یادداشتهایش به هند، ساختار سیاسی، تجارت، کشاورزی، آدابورسوم و مراسمهای خاص اختصاص دارد. این اثر مملو از انحرافات غنایی و قطعات اتوبیوگرافیک است و صفحهٔ آخر آن به زبان ترکی و عربی شکسته نوشته شده است.
غربیشدن روسیه که معمولاً با پیتر و کاترین کبیر مرتبط است، با اصلاح الفبای روسی و افزایش ایدهٔ استفاده از زبان رایج برای اهداف ادبی عمومی مصادف بود. نویسندگانی مانند آنتیوخ کانتمیر، واسیلی تردیاکوفسکی و میخائیل لومونوسوف در اوایل قرن هجدهم راه را برای رشد شاعران، مورخان و نثرنویسان روسیه هموار کردند.
گلاوریلا رومانوویچ درژاوین بهترین شاعر قرن هجدهم روسیه بود و بهطور کلی بزرگترین شاعر روسی قبل از الکساندر پوشکین به حساب میآمد. درژاوین بیشتر به خاطر قصیدههایش که به ملکه و سایر درباریان تقدیمشده بود، به خاطر میآید. او با قصیدهاش «فلیتسا» مورد توجهٔ امپراتور قرار گرفت.
نمایشنامهنویسان برجستهٔ این دوره نیز الکساندر پتروویچ، سوماروکوف و دنیس فونویزین بودند که فونویزین تنها نمایشنامهنویس عصر روشنگری روسیه است که نمایشنامههایش هنوز هم روی صحنه به اجرا در میآیند.
بهترین نثرنویسان این دوره نیز الکساندر نیکولایویچ رادیشچف و نیکلای میخائیلوویچ کارامزین بودند. از این نظر کارامزین تأثیر بسیاری بر پوشکین، اولین استاد شناختهشدهٔ ادبیات مدرن روسیه و پدر زبان ادبی روسی داشت. کارامزین مهمترین سفرنامه روسی را در این دوران به نام «نامههای یک مسافر روسی» را نوشت و به حق اولین منتقد ادبی روسیه نیز نامیده شد. او بعداً به نوشتن تاریخ روی آورد و امروزه او را بیشتر به خاطر نوشتن «تاریخ دولت روسیه» میشناسند.
عصر طلایی ادبیات روسیه
قرن نوزدهم بهطور سنتی به عنوان «عصر طلایی» ادبیات روسیه شناخته میشود. این قرن با ظهور سبک رمانتیکگرایی آغاز شد که امکان شکوفایی استعدادهای شاعرانه را فراهم کرد. این دوره با تسلط رماننویسهای رئالیست روسی مانند ایوان تورگنیف، فئودور داستایوفسکی و لئو تولستوی به پایان رسید.
ژوکوفسکی شاید اولین شاعر بزرگ قرن نوزدهم روسیه بود اما او در اصل شاگرد الکساندر پوشکین بود. پوشکین با تبلور زبان ادبی روسی و معرفی سطح جدیدی از هنر به ادبیات روسیه، اعتبار بخشید و خودش نیز به شهرت رسید. او هنوز هم در روسیه بیهمتا تلقی میشود. پوشکین به معرفی نسل جدیدی از شاعران روسی کمک کرد.
الکساندر پوشکین
الکساندر سرگیویچ پوشکین شاعر، نمایشنامهنویس و رماننویس روسی در دوران رمانتیکگرایی بود که در ۱۷۹۹ به دنیا آمد و در ۱۸۳۷ درگذشت. بسیاری او را بزرگترین شاعر روسی و همچنین بنیانگذار ادبیات مدرن روسیه میدانند. پوشکین متعلق به یک خانوادهٔ اصیل قدیمی بود. او اولین شعر خود را در ۱۵ سالگی منتشر کرد و در زمان فارغالتحصیلی از لیسبوم، بسیاری از نهادهای ادبی او را میشناختند. پوشکین پس از فارغالتحصیلی یکی از بحثبرانگیزترین شعرهای خود را به نام «قصه آزادی» سرود که منجر به تبعید او شد. او درحالیکه تحت نظارت شدید پلیس سیاسی امپراتوری بود، معروفترین نمایشنامهٔ خود «بوریس گودونوف» را نوشت.
دختر سروان | الکساندر پوشکین | پرویز ناتل خانلری | نشر علمی فرهنگی
دختر سروان رمانی از الکساندر پوشکین، شاعر و نویسندۀ روسی به سبک رومانتیسم است که در 1836 منتشر شد. الکساندر پوشکین را بنیانگذار ادبیات روسی مدرن میدانند و برخی معتقدند او بزرگترین شاعر روسی زبان است. دختر سروان یک رمان تاریخی محسوب میشود. این رمان روایتی رمانتیک از شورش پوگاچف بین سالهای 1773 و 74 است.
داستان رمان کوتاه الکساندر پوشکین در زمان سلطنت کاترین کبیر، زمانی که قزاقها علیه امپراتوری روسیه قیام کردند میگذرد. کل داستان را پیوتر آندریویچ گرینیف 50 ساله روایت میکند و تعریف میکند که سرنوشت چطور او را با رهبر قیام دهقانان آشنا کرد. پیوتر که برای خدمت به قلعهای اعزام شده در راه با سختیهای زیادی مواجه میشود و اتفاقات زیادی را پشت سر میگذارد، عاشق میشود و مجبور میشود که با رقیب عشقیاش دوئل کند.
کتاب دختر سروان برخلاف بسیاری از آثار روسی نه پیچیده است و نه پر از شخصیتهای مختلف. بیآلایشی و سادگی این رمان خواننده را بهشدت مجذوب داستان میکند. دختر سروان آخرین اثر پوشکین بود و بیشترین تأثیر را بر نسل نویسندگان رئالیست روسی داشته است. جالب است بدانید که پوشکین یکسال بعد از این کتاب طی دوئل بر سر عشق و ازدواج جانش را از دست داد.
390,000
نیکلای گوگول
نیکلای واسیلیویچ گوگول در یکم آوریل سال 1809 در سوروچنسی از ولایت پولتاوا روسیه به دنیا آمد. استعدادهای گوگول در دبیرستان شکوفا شد و همینجا بود که نخستینبار دست به کار نوشتن شد. پس از آن که سالها رؤیای دیدار پوشکین را در سر داشت سرانجام در سال 1830 با وی ملاقات کرد و کمکم به محافل ادبی راه پیدا کرد. در سال 1835 چهار عنوان کتاب از گوگول منتشر شد و در همان سالها بود که او را به عنوان هشیارترین و ماهرترین قصه نویس روسیه میخواندند. او در سال 1836 روسیه را ترک کرد و تا سال 1848 در رم زیست و طی این سالها رمانی بزرگ به نام نفوس مرده را نوشت.
انتشار این اثر اوج فعالیت گوگول بود و با استقبالی همگانی مواجه شد. پس از این دوران گوگول دچار وسواسهای مذهبی شد و نارضایتیاش از خویشتن شدت یافت و به نوشتن عقایدش به شکل نصیحت و موعظه پرداخت و برخلاف انتظار گوگول نه تنها استقبالی از آن نشد بلکه حتی پرشورترین طرفدارانش به دلیل عقاید سست و پشتیبانیاش از حکومت به وی تاختند. زمانی بعد به روسیه بازگشت و مجدداً دست به کار تکمیل رمان نفوس مرده شد اما در حالتی از بحران روانی چند روز پیش از مرگش تمام نسخههای دستنویس آن را سوزاند و سرانجام در چهارم مارس سال 1852 درگذشت.
یادداشتهای یک دیوانه | نیکولای گوگول | خشایار دیهیمی | نشر نی
نیکولای گوگول نویسندۀ بزرگ روس و بنیانگذار سبک رئالیسم انتقادی در ادبیات روس بود. او را یکی از بزرگترین طنزپردازان جهان میدانند و گفتۀ مشهوری منسوب به داستایفسکی وجود دارد که چنین است: «ما همه از زیر شنل گوگول بیرون آمدهایم.» (شنل نام داستانی از گوگول است.)
یادداشتهای یک دیوانه مجموعه داستانهای کوتاه و طنز نیکولای گوگول است که در سال 1835 منتشر شد. در کنار داستانهای «شنل» و «دماغ»، یادداشتهای یک دیوانه یکی از بزرگترین داستانهای کوتاه گوگول محسوب میشود. در یادداشتهای یک دیوانه نیکلای گوگول داستان زندگی یک کارمند دولتی دونپایه در دوران نیکلاس اول را روایت میکند. قهرمان اصلی داستان پوپریشچین نام دارد و طی حوادثی به جنون میرسد.
یادداشتهای یک دیوانه تنها اثر گوگول است که بهصورت اول شخص نوشته شده و قالبی مانند دفترچه خاطرات دارد. در داستان دماغ، نویسنده به شرح زندگی مردی میپردازد که یک روز از خواب بیدار میشود و میبیند که دماغش روی صورتش نیست و به همه شک میکند و برای پیدا کردن دماغش دست به هر کاری میزند! این داستانها تلخ هستند اما لحن انتقادی گوگول با چاشنی طنز از بار تلخی داستان میکاهد. قلم گوگول تیز و منتقدانه است و ثروتمندان و افرادِ در قدرت را هدف قرار میدهد. داستانهای گوگول بسیار ساده هستند اما در دل این سادگی نکات باریک و عمیق زیادی پنهان شده است.
داستانهای این مجموعه: یادداشتهای یک دیوانه، بولوار نیفسکی، دماغ، شنل، کالسکه، ماجرای نزاع ایوان ایوانوویچ، مالکین قدیمی، ایوان فیودوروویج و خالهاش. این مجموعه را خشایار دیهیمی از انگلیسی به فارسی ترجمه کرده است.
2,200,000
بازار مکاره | نیکلای گوگول | عباس علیعزتی | نشر چشمه
امسال مجموعۀ کامل داستانهای گوگول (منهای تاراس بولبا و نفوس مرده) با ترجمۀ عباسعلی عزتی کتابخوانان را خوشحال کرد. این داستانها با نثری شیوا و روان از روسی به فارسی ترجمه شدهاند و در سال ۱۴۰۳ منتشر شدند و اگر به خواندن تمام داستانهای گوگول علاقهمندید فرصت خوبی است که این داستانها را یکجا بخوانید. بازار مکاره اولین جلد از مجموعه داستانهای نیکلای گوگول است. کتاب حاضر همهٔ داستانهای کوتاهِ گوگول به استنثنای تاراس بولبا و نفوس مُرده را دربرمیگیرد و همچنین چند داستان نیمهتمام از گوگول که فقط در مجموعهٔ کامل آثار گوگول منتشر شده بودند نیز در این کتاب به چاپ رسیده است. داستانها به همان ترتیبی که نخستینبار در روسیه انتشار یافتهاند در این مجموعه قرار داده شدهاند تا خواننده هنگام خواندن آنها در جریان چگونگی پیشرفت و دگرگونی سبک نویسنده نیز قرار گیرد.
6,200,000
بزرگترین نویسندگان روسیه
لئو تولستوی و فئودور داستایوفسکی بهطور گسترده بزرگترین رماننویسان جهان محسوب میشوند. در پایان قرن نوزدهم آنتوان چخوف رئالیسم را وارد ژانر داستان کوتاه و ادبی کرد و مسلماً بهترین نویسندهٔ داستان کوتاه و نمایشنامهنویس برجستهٔ بینالمللی در دورهٔ خود شد.
فئودور داستایوفسکی
داستایوفسکی به علت تواناییاش در بیان روانشناسانۀ احساسسات ظریف افراد شکست خورده و بازتولید وجودی افراد مهجور جامعه به گونهای وحشتناک و واقعی، تبدیل به نویسندۀ آثار کلاسیک ادبیات روسیه و جهان شده است. زندگی اوبه طور عمده به دو بخش کلی تقسیم میشود. قبل و بعد از زندانی شدنش. او فرزند یک پزشک بود و در سال 1821 در مسکو متولد شد. پدرش او را به آکادمی مهندسی نظامی سنپترزبورگ فرستاد و او سال 1843 فارغالتحصیل همانجا شد. اما از آنجایی که روح او از ابتدا قرین ادبیات بود، بلافاصله از سمت افسری استعفا داد و تن به زندگی بسیار بی ثبات بهعنوان یک نویسنده داد. اولین کتاب او که در ایران با دو نام مردم فقیر و یا بیچارگان، ترجمه شده است در سال 1846 و با تحسین منتقدان منتشر شد. در سال 1847 اون در محافل سوسیالیستی به قصد مخالفت با نظام رعیتداری به فعالیت پرداخت. این محفل در 23 آوریل 1849 گریبان او را گرفت و او بهخاطر مشارکت در تبلیغات سوسیالیستی غیر قانونی یک گروه سوسیالیستی دستگیر شد.
زندگی این نویسنده روسی سرشار از فراز و نشیبهای سخت بوده است. او در سال 1864 برادرش را از دست داد و مسئولیت نگهداری از خانواده او به دوشش افتاد. مجله او نیز در سال 1865 به علت کمبود مخاطب ورشکست شد. این دو مشکل او را به ورشکستگی مالی پیچیده و دشواری کشاند. در سال 1866 او با زن جوانی به نام آنا گریگوریونا آشنا شد. آنا در ابتدا بهعنوان تندنویس به استخدام داستایوفسکی در آمد. او در فوریه 1867 با داستایوفسکی ازدواج کرد. آنا فداکاریهای بسیاری کرد تا بالاخره توانست عادات بد داستایوفسکی بهویژه اعتیاد او به قمار را تا حد زیادی کنترل کرده و زندگی باثبات و سطح متوسطی برای او فراهم کند. این ماجرا منجر به استقلال و ثبات مالی در سالهای بازنشستگی او شد.
جنایت و مکافات | فئودور داستایوفسکی | مهری آهی | نشر خوارزمی
توجه به حالات روحی و درونی شخصیتهای داستان از ویژگیهای بارز سبک داستایفسکی است.
این رمان دربارۀ جوانی به اسم راسکولنیکوف است که در نتیجۀ حس بیگانگی و غرور از جامعه جدا شده است و از دیگران برای برآوردن نیازهایش استفاده میکند. او مرتکب یک قتل و درگیر پیامدهای آن میشود و کارش به جنون میکشد. امکان ندارد به کتاب خواندن علاقهمند باشید و نام داستایوفسکی را نشنیده باشید. جنایت و مکافات رمان مشهور نویسندۀ پرآوازۀ روسی فئودور داستایوفسکی است که در سال 1866 منتشر شد و جزو مهمترین آثار تاریخ ادبیات جهان بهحساب میآید. در این رمان داستایوفسکی با نثری بسیار استادانه و گیرا زندگی فقیرانۀ مردم روس را به تصویر کشیده است.
شخصیت اصلی داستان، راسکولنیکوف، دانشجویی بیپول و فقیر است و به دلایلی که برای خودش مشخص نیست دست به قتل پیرزنی رباخوار و خواهر او میزند. او پولها و داراییهای زن رباخوار را بهسرقت میبرد اما در کمال شگفتی میبیند که از خرج کردن آن ناتوان است. در ادامۀ داستان مرد جوان گرفتار عذاب وجدان و پیامدهای ارتکاب قتل میشود.
حس بیگانگی از جامعه یکی از مضامین اصلی کتاب جنایت و مکافات است. در ابتدا حس غرور، راسکولنیکوف را از جامعه جدا میکند. او خودش را برتر از دیگران میداند و نمیتواند با کسی ارتباط برقرار کند. شخصیت اصلی این رمان در چارچوب فلسفۀ شخصیاش، افراد دیگر را ابزار میبیند و از آنها برای رسیدن به اهداف خودش استفاده میکند. او بارها و بارها کسانی را که سعی دارند به او کمک کنند از خود میراند و در نهایت متحمل عواقب آن میشود و این بیگانگی برایش غیرقابل تحمل میشود. در نهایت این عشق است که غرور شخصیت اصلی داستان داستایوفسکی را درهم میشکند.
6,500,000
لئو تولستوی
لئو تولستوی نویسندهٔ روسی در ۹ سپتامبر ۱۸۲۸، در ملک خانوادگی خود در استان تولای روسیه به دنیا آمد و در نوامبر ۱۹۱۰ درگذشت. او کوچکترین بچه از چهار پسر خانواده بود. تولستوی در دورانی که در ارتش خدمت میکرد، روی یک زندگینامه کار کرد و زیباترین خاطرات دوران کودکی خود را نوشت. در ۱۸۵۲ این زندگینامه در مجلهٔ «معاصر»، محبوبترین مجلهٔ آن زمان منتشر و تبدیل به اولین اثر منتشرشدهٔ تولستوی شد. پس از آن تولستوی شروع به نوشتن در مورد زندگی روزمرهٔ خود در ارتش قفقاز کرد. بااینحال این کار را تکمیل نکرد. او در دومین کتابش با عنوان «افسانههای سواستپوپل» یک تکنیک نوشتاری نسبتاً جدید را آزمایش کرد. هنگامی که جنگ در کریمه به پایان رسید او ارتش را ترک کرد و به روسیه بازگشت.
در صحنهٔ ادبی سن پترزبورگ با استقبال بینظیری مواجه شد. او که سرسخت و متکبر بود حاضر نشد با هیچ مکتب فکری خاصی متحد شود و خود را آنارشیست اعلام کرد و در سال ۱۸۵۷ به پاریس رفت. زمانی که آنجا بود تمامِ پول خود را قمار کرد و مجبور شد به خانهٔ خود در روسیه بازگردد. تولستوی که به همراه همسرش و فرزندانش در یاسانا پولیانا زندگی میکرد، بخش عمدهای از دهه ۱۸۶۰ را صرف نوشتن اولین رمان بزرگ خود «جنگ و صلح» کرد. در سال ۱۸۷۳ تولستوی شروع به کار بر روی دومین رمان معروف خود «آنا کارنینا» کرد. او در طول دهههای ۱۸۸۰ و ۱۸۹۰ به نوشتن داستان ادامه داد و یکی از موفقترین آثار بعدی او «مرگ ایوان ایلیچ» بود. تا به امروز رمانهای تولستوی جزو بهترین دستاوردها و آثار ادبی به شمار میروند.
مرگ ایوان ایلیچ | لئو تولستوی | سروش حبیبی | نشر چشمه
لئو تولستوی بارها نامزد دریافت جایزۀ نوبل ادبیات و جایزۀ صلح نوبل شد اما هیچکدام را دریافت نکرد. تولستوی را یکی از بزرگترین و برجستهترین رماننویسان جهان میدانند و رمانهایش: «جنگ و صلح» و «آنا کارنینا»، همیشه در میان بهترین آثار ادبی جهان جای داشتهاند.
مرگ ایوان ایلیچ که اولین بار در سال 1886 منتشر شد احتمالاً شناختهشدهترین اثر تولستوی پس از جنگ و صلح است. او این داستان را اندکی پس از تغییر دینش، در اواخر دهۀ 1870 نوشت. این کتاب یکی از منتقدانهترین آثار ادبی است که تاکنون نوشته شده و نویسنده در آن بیرحمانه به موضوع مرگ و طبیعت انسان پرداخته است.
مرگ ایوان ایلیچ داستان یک قاضی دادگاه عالی روسیه در قرن نوزدهم است و تولستوی رنجها و مرگ او بر اثر یک بیماری لاعلاج را روایت کرده است. وقتی تولستوی مرگ ایوان ایلیچ و کتاب اعتراف را مینوشت هنوز با مرگ فاصلۀ زیادی داشت. دراصل موضوع مرگ برای تولستوی یک معضل فلسفی بود و او توانست مرگ را از منظر شاهد، هنرمندانه در کتابش به تصویر بکشد.
1,100,000
عصر نقرهایِ ادبیات روسیه
عصر نقره اصطلاحی است که فیلسوفان روسی در دو دههٔ اول قرن بیستم آن را به کار میبردند. این نام نشان میدهد که این دوران با اینکه به وسعت گستردهٔ عصر طلایی نرسید اما از آن چندان دور هم نبود. بهخصوص روسیه در زمینه شعر در این دوره با استعدادهای استثنایی و خارقالعادهای روبهرو شد. گرچه بسیاری میگویند که عصر نقره با خلق «آیات بانوی زیبا»ی الکساندر بلوک آغاز شد، اما برخی محققان چارچوب زمانی آن را گسترش دادند تا آثار دهه ۱۸۹۰ را شامل شود که با مانیفست نیکلای مینسکی «نور وجدان» آغاز میشود.
عصر نقره تحت سلطهٔ جنبشهای هنری نمادگرایی روسی، آکمیسم و آیندهگرایی قرار داشت. با اینوجود، مکاتب شعری بیشمار دیگری مانند آرناشیسم عرفانی در این دوره شکوفا شدند. همچنین شاعرانی مانند ایوان بونین و مارینا تسوتاوا در این دوره بودند که از همسویی با هر یک از این جنبشها خودداری کردند. عصر نقره پس از جنگ داخلی روسیه به پایان رسید. مرگ بلوک و اعدام نیکلای گومیلوف در ۱۹۲۱ و همچنین ظهور مجموعهٔ بسیار تأثیرگذار بوریس پاسترناک با عنوان «خواهر من زندگی است» در ۱۹۲۲، پایان این دوره را رقم زد.
با اینکه عصر نقره بیشتر بهخاطر شعرهایش به شهرت رسید، برخی از رماننویسها و داستاننویسهای درجه یک مانند الکساندر کوپرین، برندهٔ جایزهٔ نوبل ایوان بونین، لیانید آندرییف، اوگنی زامیاتین و دیمیتری مرژکوفسکی در همین دوره به اوج رسیدند.
یوگنی زامیاتین
یوگنی ایوانوویچ زامیاتین نویسندهٔ روسی داستانهای علمی-تخیلی، فلسفه، نقد ادبی و طنز سیاسی در 1884 به دنیا آمد و در ۱۹۳۷ از دنیا رفت. بسیاری از دوستان و مریدان زامیاتین او را آدمی فرهیخته میدانستند که در آنسوی مرزها که رفتار غیرعادی و اندیشههای مترقی و خطرناک دارد. او به فنلاند تبعید شده بود. در دوردستها، یعنی بریتانیا، کشتی طراحی میکرد. در نظر خودش هم مهندس شیکپوش و اربابمآب نیروی دریایی بود. روسها به او لقب «مرد انگلیسی» داده بودند. برای دفتر نشری در روسیه، از زبان انگلیسی کتابهایی ترجمه کرد و همان وقت بود که آثار اچ.جی.ولز سوسیالیست را بهدقت خواند.
زامیاتین اول بار در سال 1905، وقتی بیستویک ساله بود و دانشجوی مبارز بلشویک، دستگیر شد. پلیس تزاری با مشت و لگد به جانش افتاد، ماهها در سلول انفرادی ماند و بعد به شهرستان تبعید شد. زامیاتین توانست با لباس مبدل مخفیانه خودش را از فنلاند به پتربورگ برساند و مدرک مهندسیاش را گرفت. در میان تحولات عظیم سال 1917 بیدرنگ به روسیه برگشت و ماکسیم گورگی برایش او شغلی ادبی دستوپا کرد. این دوره نقطهٔ اوج زندگی و کار زامیاتین بود. در این دوران و به سال 1922 داستانی منتشر کرد با عنوان «غار» که بیشباهت به آثار ادگار آلن پو نبود. صاحبان قدرت در شوروی نوپا هم زامیاتین را در سال 1919 و بعد در سال 1922 دستگیر کردند. بااینحال او در این دوره هم بیشتر انرژی و وقتش را صرف نوشتن کرد.
ما | یوگنی زامیاتین | بابک شهاب | نشر بیدگل
یوگنی زامیاتین آثار علمی-تخیلی و طنز مینوشت. او شهرتش را مدیون نوشتن رمان ما است که در سال 1921 منتشر شد. زامیاتین سبکی خلاقانه و نو داشت و در این رمان پادآرمانشهری در آینده را به تصویر کشیده است. این کتاب را گرگوری زیلبورگ اولین بار در سال 1924 به انگلیسی ترجمه و در نیویورک منتشر کرد.
در این کتاب نویسنده ویرانشهری را تحت حاکمیتی دولتی خودکامه بهتصویر کشیده است که درواقع آیندهای است که نویسنده برای انقلاب اکتبر و حکومت شوروی پیشبینی کرده بود. این رمان که بیانی از دیدگاههای ضد انقلابی زامیاتین است بر ژانر پادآرمانشهری اثر بسیاری گذاشت.
داستان کتاب در آینده میگذرد و در مورد ایالتی است که تقریباً همه چیز آن بهطور کامل از شیشه ساخته شده تا دولت هرلحظه مردم را زیر نظر داشته باشد. آدمها نام ندارند و هویتشان با یک شماره مشخص میشود. زندگی روندی یکنواخت و ریاضیوار دارد. دولت، رفتار افراد را بر اساس منطق و فرمولهای ریاضی تنظیم میکند. در این بین ملاقاتی بین شخصیت منفعل مرد داستان و زنی ماجراجو که هدفی را دنبال میکند، معادلات را برهم میزند.
3,950,000
لیانید آندرییف
لیانید آندرییف با نام کامل لئونید نیکولایویچ آندرییف در سال 1871 به دنیا آمد و در سال 1919 از دنیا رفت. او نمایشنامهنویس، رماننویس و داستاننویس روسی بود که به عنوان پدر اکسپرسیونیسم در ادبیات روسیه شناخته میشود. آندرییف در یک خانوادۀ متوسط روسی به دنیا آمد. پدرش را وقتی از دست داد که دانشجو بود و در مسکو به تحصیل در رشتۀ حقوق میپرداخت . او آنقدر بیپول بود که مجبور شد برای کمی پول کت و شلوارش را بفروشد. همان زمان وقتی که بسیار گرسنه بود اولین داستانش را نوشت. هیچکس حاضر نشد اولین داستانش را به چاپ برساند. در سال 1894 آندری یف دست به خودکشی زد که خوشبختانه نافرجام بود.
پس از فارغالتحصیلی پلیس دادگاه مسکو شد و در همین دوران شعر میسرود اما هیچکدام از ناشران حاضر به انتشار آثار او نشدند. در سال 1898 اولین داستان کوتاهش در یک روزنامه منتشر شد. نظر ماکسیم گورکی به این داستان جلب شد و به او توصیه کرد بر خلق آثار ادبی تمرکز کند. او دست از شغلش کشید و به نویسندگی مشغول شد و خودش را کاملاً وقف ادبیات کرد. اولین داستان کوتاهش در سال 1901 منتشر شد و به سرعت به فروش چهار میلیون نسخه رسید و او را به یک چهرۀ ادبی مشهور تبدیل کرد.
یادداشتهای شیطان | لیانید آندرییف | حمیدرضا آتش برآب | نشر علمی فرهنگی
یادداشتهای شیطان رمانی از لیانید آندرییف نمایشنامهنویس، رماننویس و داستاننویس روسی است. این کتاب آخرین اثر این نویسنده است که هیچگاه نتوانست آن را تمام کند چون در سال 1919 در فنلاند درگذشت و کتاب دو سال بعد از مرگ او منتشر شد. آندری یف در کتاب یادداشتهای شیطان سرخوردگی بی حد و حصرش از زندگی را در طنزی جذاب دربارۀ زندگی انسان خلاصه کرده و در این کتاب، بیباکانه و بیرحمانه باطلها و دوروییها را به صورت زندگی میکوبد.
در رمان یادداشتهای شیطان نویسنده با استفاده از مکاشفۀ یوحنا، سورۀ هبوط شیطان را بر زمین میپرورد. شخصیت اصلی رمان شیطان است و همین شیطان است که داستان را برای خواننده روایت میکند. شیطان داوطلبانه شکل و ظاهر یک مولتی میلیونر آمریکایی بهنام واندرهود را به خود میگیرد و به زمین میآید. هدفش شناخت انسان و عوالمش است و در جستوجوی سرگرمی و ماجراجویی سفری را به اروپا آغاز میکند. او که در جهنم حوصلهاش سر رفته تصمیم گرفته به زمین بیاید و کمی تفریح کند، دروغ راه بیندازد و حیله و نیرنگ کند اما فکرش را هم نمیکند که انسانها بتوانند از او مکارتر و حیلهگرتر باشند.
2,900,000
دوران شوروی
سالهای اول حکومت شوروی با گسترش گروههای ادبی آوانگارد مشخص میشود. یکی از مهمترین آنها جنبش اوبریو بود که نویسندگانی مانند نیکلای زابولوتسکی، الکساندر وودنسکی، کنستانتین واگینوف و مشهورترین پوچگرای روسی دانیل خارمس در آن حضور داشتند و یک گروه آوانگارد کوتاهمدت از شاعران روسی پساآیندهنگر را تشکیل دادند اما این گروه پس از مدت بهخاطر اجراها و نمایشهای تحریکآمیز خود بدنام شدند.
اما بهزودی شورویشدن کشور به ادبیات روسیه نیز سرایت کرد. رئالیسم سوسیالیستی تنها سبک مورد تأیید دولت شوروی بود. ماکسیم گورکی رماننویس مشهور و میخائیل شولوخف برندهٔ جایزهٔ نوبل و الکسی نیکولایویچ تولستوی برجستهترین نمایندگان ادبیات رسمی شوروی بودند.
ماکسیم گورکی
الکسی ماکسیموویچ پشکوف مشهور به ماکسیم گورگی نویسندهٔ روسی و شوروی و طرفدار سوسیالیسم در ۱۸۶۸ به دنیا آمد و در ۱۹۳۶ درگذشت. او پنج بار نامزد دریافت جایزهٔ نوبل ادبیات شد و قبل از موفقیتش به عنوان یک نویسنده به سراسر امپراتوری روسیه سفر کرد و مرتب شغل خود را تغییر داد و تمام این تجربیات بسیار بر آثار او تأثیر گذاشتند. گورکی در جنبش نوظهور سوسیالیستی مارکسیستی فعال بود و بعدها از بلشویکها حمایت کرد. او علناً با رژیم تزاری مخالف بود و برای مدتی خود را به ولادیمیر لنین و حزب سوسیال دموکرات کارگر روسیه نزدیک کرد.
در طول جنگ جهانی اول او از صلحطلبی و انترناسیونالیسم و همچنین اعتراضات ضد جنگ حمایت کرد و برای همین مجبور شد بخش قابلتوجهی از زندگی خود را در تبعید بگذراند. او از تزاریسم و بلشویکها در طول جنگ داخلی روسیه و دهه ۱۹۲۰ انتقاد کرد و آنها را به سرکوب سیاسی محکوم کرد. در ۱۹۲۸ با دعوت شخصی جوزف استالین به اتحاد جماهیر شوروی بازگشت و از سال ۱۹۳۲ تا زمان مرگش در همانجا زندگی کرد. پس از بازگشت او را رسماً «بنیانگذار رئالیسم سوسیالیستی» دانستند.
مادر | ماکسیم گورکی | علیاصغر سروش | نشر نگاه
مادر، رمان انقلابی ماکسیم گورکی است. ماکسیم گورکی نویسندۀ اهل روسیه و شوروی و در واقع بنیانگذار سبک ادبی واقعگرایی سوسیالیستی است. او پنج بار نامزد دریافت جایزۀ نوبل ادبیات شد.
داستان کتاب دربارۀ کارگران انقلابی کارخانهای در روسیه است. پس از شکست انقلاب اول روسیه، گورکی تلاش کرد تا روحیۀ جنبش کارگری را بالا ببرد. رمان مادر زندگی زنی را از طبقۀ کارگر بهتصویر کشیده که در یک کارخانۀ روسی بهسختی کار میکند و با فقر و گرسنگی میجنگد. از طرف دیگر باید بدرفتاریها و آزارهای مدام شوهرش را هم تحمل کند. پس از مرگ ناگهانی شوهر، وظیفۀ مراقبت از فرزند پسرشان بر دوش او میافتد.
این رمان اولین بار به زبان انگلیسی در سال 1906 و سپس به زبان روسی در سال 1907 منتشر شد. کتاب مادر به زبانهای مختلف دیگری نیز ترجمه شد و تعدادی فیلم با اقتباس از این کتاب ساخته شد. برتولت برشت نمایشنامهنویس آلمانی، نمایشنامۀ مادر را در سال 1932 بر اساس همین رمان نوشت.
3,250,000
میخاییل بولگاکف
میخائیل آفاناسی بِویچ بولگاکُف در سال 1891 در کییف به دنیا آمد و در سال 1940 در مسکو از دنیا رفت. بولگاکف هم نثرپردازی خوب و هم نمایشنامهنویسی با استعداد بود. نام او در تاریخ ادبیات روسیه تحت عنوان نویسندۀ داستان، داستان کوتاه، رمان و همچنین کمدی و درام آمده است. او در تمام این ژانرها استعداد درخشانی را در هیئتِ یک هجوپرداز به مخاطب نشان داده است.
میتوان نوشتههای او را به دو دستۀ نثر طنزآمیز و نثر دوران پختگی تقسیم کرد. آثار دستۀ اولش مربوط به سالهای 1919 تا 1929 میشود. آثاری که بولگاکف در این دوره نوشته، جهانبینی او و همچنین نظرش دربارۀ انقلاب اکتبر 1917 و زمانۀ پس از آن است. بولگاکف انتظار داشت انقلاب بتواند فردیت و کرامت فردی را بازگردان اما چنین نشد. بهعلاوه او در آثارش مشکلات اجتماعی و دیگر پدیدههای ناخوشایند دوران بعد از انقلاب مثل ریاکاری، دنائت، حرصوطمع، حقهبازی، فرصتطلبی و بوروکراتیسم را نشان میداد.
مرشد و مارگریتا | میخائیل بولگاکف | عباس میلانی | نشر نو
رمانی که بولگاکف آن را بارها نوشت و دور انداخت. بعد از مرگش سه دهه توقیف بود و بعد با سانسور بسیار به چاپ رسید. نویسنده عناصر فراطبیعی را با طنز تاریک و فلسفه درهم آمیخته و ژانری پیچیده خلق کرده است تا فضای بسته و خفقانآور شوروی را بهتصویر بکشد. تقابل خیر و شر، گناه و معصومیت، شجاعت و بزدلی از مضامین داستان است.
میخاییل بولگاکف نویسنده، پزشک و نمایشنامهنویس مشهور روسی در اوایل قرن بیستم بود. مشهورترین اثرش مرشد و مارگاریتا است که بین سالهای 1928 تا 1940 در دوران رژیم استالین در اتحاد جماهیر شوروی نوشته شد. پس از مرگ نویسنده، دست نوشتۀ این کتاب در سال 1967 در پاریس بهصورت کتاب منتشر شد. نویسنده در کتاب مرشد و مارگاریتا عناصر فراطبیعی را با کمدی تاریک و فلسفۀ مسیحی ترکیب و ژانری پیچیده خلق کرد. بولگاکف در کتاب مرشد و مارگاریتا فضای بسته و خففانِ عصر شوروی را به تصویر کشیده و همچنین نمادها، نشانهها و عناصر متفاوت زیادی را به کار برده است.
بسیاری از منتقدان مرشد و مارگاریتا را یکی از بهترین رمانهای قرن بیستم و همچنین برجستهترین رمان طنز در ادبیات روس میدانند. داستان کتاب مرشد و مارگاریتا دو خط اصلی دارد. موضوع اصلی کتاب دربارۀ ورود شیطان و همراهانش به مسکو در زمان حکومت استالین است. داستان از پارکی شروع میشود که یک سردبیر و یک شاعر در مورد سرودن شعری در آنجا با هم بحث میکنند. میخاییل بولگاکف با خلق کتابی پیچیده و استفاده از مفاهیم عمیق فلسفی ذهن خواننده را به شدت درگیر میکند.
در اتحاد جماهیر شوروی پسا استالینیستی، رئالیسم سوسیالیستی تنها سبک مجاز باقی ماند و بااینحال برخی از نویسندگان برجسته مانند الکساندر سولژنیتستین، برندهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات که به خاطر میراث خود با عنوان «گولاگ» به شهرت رسید، به سختی از موانع سانسور عبور کردند. برای آشنایی با مجموعه کتاب مجمعالجزایر گولاگ این مقاله را بخوانید. یکی از نتایج مهم این دوره ظهور «سامیزدات» یا همان نشریههای زیرزمینی بود که بهطور غیر رسمی آثار این نویسندگان را منتشر میکردند.
در این دوره مقامات سعی کردند ادبیات روسی را حتی در خارج از کشور کنترل کنند؛ مثلاً آنها بر کمیتهٔ جایزهٔ نوبل ادبیات فشار آوردند تا کنستانتین پاستوفسکی را از دریافت جایزهٔ نوبل ادبیات در سال ۱۹۶۵ محروم کنند. این جایزه به جای آن به میخائیل شولوخف که بیشتر به رژیم شوروی وفادار بود تعلق گرفت. پاسترناک نیز در سال ۱۹۵۸ مجبور شد از دریافت این جایزه خودداری کند.
الکساندر سولژنیتسین
الکساندر ایسایویچ سولژنیتسین در سال 1918 بهدنیا آمد و در سال 2008 درگذشت. بهعنوان یک نویسندهٔ روسی، او بهشدت مخالف رژیم شوروی و منتقد صریح کمونیسم بود و به افزایش آگاهی جهانی در مورد سرکوب سیاسی اتحاد جماهیر شوروی، بهویژه سیستم گولاگ کمک شایانی کرد. او که به دلیل نوشتن یک نامهٔ خصوصی و انتقاد از دولت استالین به زندان افتاده و به اردوگاه کار اجباری فرستاده شده بود، تصمیم گرفت با نوشتن کتابهایی دربارهٔ سیستم سرکوب در اتحاد جماهیر شوروی و بیان تجربیاتش در اردوگاه کار اجباری آنچه را در پشت پردۀ رژیم شوروی میگذشت افشا کند.
در اردوگاه کار اجباری اکیباستوز بود که سولژنیتسین به سرطان مبتلا شد و یکی از تومورهایش را طی عمل جراحی برداشتند اما ابتلایش به سرطان تشخیص داده نشد. در سال 1953 او پس از پایان دوران محکومیتش در اردوگاههای کار اجباری، برای گذراندن تبعید ابد به روستایی در ناحیهٔ بایدیبک در قزاقستان جنوبی فرستاده شد. سرطان ناشناختهاش گسترش یافت تا اینکه در پایان همان سال به مرگ نزدیک شد. در سال 1954 به او اجازه دادند در بیمارستانی در تاشکند تحت درمان قرار بگیرد و در همین بیمارستان سرطانش رو به بهبود رفت. تجربیات او در این بیمارستان و درمان بیماریاش اساس کتاب «بخش سرطان» شد.
آخرین اثر سولژنیتسین که در اتحاد جماهیر شوروی به چاپ رسید «خانهٔ ماتریونا» بود که در سال 1963 منتشر شد. پس از انتشار کتابِ مجمعالجزایر گولاگ در خارج از شوروی، تابعیت شوروی از سولژنیتسین سلب شد و او به آلمان غربی رفت. پس از آن در سال 1976 به همراه خانوادهاش به آمریکا رفت و در آنجا به نوشتن ادامه داد. در سال 1990 اندکی قبل از انحلال اتحاد جماهیر شوروی، تابعیت او بازگردانده شد و چهار سال بعد او به روسیه بازگشت و تا زمان مرگش در آنجا ماند.
بخش سرطان | الکساندر سولژنیتسین | سعدالله علیزاده | نشر امیرکبیر
بخش سرطان رمانی دربارۀ شوروی و خفقان سیاسی دورۀ استالین است. نویسنده در این کتاب به بررسی مسئولیت اخلاقی کسانی میپردازد که در پاکسازی بزرگ سالهای 1936 تا 1938 و در جریان قتل میلیونها نفر و تبعیدشان به اردوگاههای کار اجباری نقش داشتند.
کتاب بخش سرطان را الکساندر سولژنیتسین نویسندۀ روسی برندۀ جایزۀ نوبل نوشته است. این رمان در سال 1966 تکمیل شد و در همان سال در روسیه منتشر شد ولی سال بعد انتشارش ممنوع شد. در سال 1968 چندین ناشر اروپایی ابتدا کتاب را به زبان روسی منتشر کردند و بعد کتاب در بریتانیا به زبان انگلیسی ترجمه شد و نسخۀ انگلیسی آن در ایالات متحده منتشر شد. نویسنده در این کتاب به بررسی مسئولیت اخلاقی کسانی میپردازد که در پاکسازی بزرگ استالین بین سالهای 1936 تا 1938 و در جریان قتل میلیونها نفر و فرستاده شدنشان به اردوگاهها یا تبعیدشان نقش داشتند.
بخش سرطان رمانی نیمه اتوبیوگرافیک در مورد بخش سرطان و گروه کوچکی از بیماران بخش ۱۳ در ازبکستان شوروی است و یک سال پس از مرگ جوزف استالین رخ میدهد. طیفی از شخصیتها، از جمله کسانی که از تفکر و شیوۀ حکومتی استالینیسم سود میبردند به تصویر کشیده شدهاند مثلاً یکی از بیماران نگران است مردی که به زندانش انداخته به دنبال انتقام باشد. مانند بسیاری از آثار سولژنیتسین، مقیاس زمانی رمان کوتاه است و در چند هفتۀ بهار سال 1955 میگذرد. پاکسازی دادگستری و سقوط دبیرکل حزب کمونیست، گئورگی مالنکوف، همزمان با حوادث داستان اتفاق میافتد.
6,000,000
روسیهٔ پساکمونیستی بیشتر این آثار را منتشر کرد که به بخشی از فرهنگ اصلی ادبیات روسیه تبدیل شدند. بااینحال حتی قبل از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، بسیاری در مقابل این هنر غیراصولی ناآرام شده بودند. بسیاری از آثار بولگاکف، سولژنیتسین و وارلام شالاموف در دهه ۱۹۶۰ منتشر شدند. در این دهه نویسندگان محبوب جدیدی مانند برادران استروگاتسکی که نقد اجتماعی را در لایهای از داستانهای علمیتخیلی پنهان میکردند، به شهرت رسیدند.
با این وجود در دهه ۱۹۷۰، برخی از برجستهترین نویسندگان نهتنها انتشار کتابهایشان ممنوع شد، بلکه به دلیل احساسات ضدشوروی خود تحتتعقیب قرار گرفتند و نویسندگانی مانند سولژنیتسین از کشور اخراج شدند. بسیاری از نویسندگان و شاعران جوانِ آن نسل روسیه و نویسندگان داستانهای کوتاه مجبور شدند به ایالات متحده مهاجرت کنند و برخی نیز در منجلاب اعتیاد به مشروبات الکلی، گرفتار شدند.
دوران پس از شوروی
پایان قرن بیستم، دوران دشواری را برای ادبیات روسیه رقم زد و ادبیات این کشور تقریباً روند جدیدی را با کمک رماننویسان زن مانند تاتیانا تولستایا، لیودمیلا اولیتسکایا و دینا روبینا در پیش گرفت. داستانهای پلیسی و هیجانی نیز در دهه ۱۹۹۰ بسیار موفق عمل کردند و میلیون نسخه از کتابهایی در این ژانر منتشر شد. سنت رمان کلاسیک روسی نیز با نویسندگانی مانند میخائیل شیشکین ادامه یافت.
یکی از میراثهای اتحاد جماهیر شوری این بود که ادبیات روسی دیگر فقط توسط نویسندگان روس نوشته نمیشد. در دوران شوروی بسیاری از نویسندگان دیگر برخی کتابهای خود را به زبان روسی نوشتند. برخی از نویسندگان مشهور معاصر روسی نیز مانند آندری کورکف در کشورهای دیگر متولد شده و زندگی میکنند. بسیاری از نویسندگان مشهور روسی نیز که در اتحاد جماهیر شوروی به دنیا آمدند مجبور شدند به اروپا یا آمریکا مهاجرت کنند و آثار خود را در این کشورها منتشر کردند. برای آشنایی بیشتر با ادبیات روسیه میتوانید شاهکارهای زیر را نیز مطالعه کنید.
باغ آلبالو، آنتون چخوف، 1903
این نمایشنامه داستان اشراف زادگانی است که باغ آلبالو و ملک خانوادگیشان را در نتیجۀ بدهی از دست میدهند. چخوف بر تغییرات تاریخی جامعۀ روسیه در نتیجۀ لغو نظام ارباب – رعیتی و تلاشهای بیهودۀ اشرافیت برای حفظ جایگاه خود دست گذاشته است. این نمایشنامۀ محبوب بارها و بارها بر صحنههای تئاتر دنیا به اجرا درآمده است.
باغ آلبالو، نمایشنامۀ معروف آنتون چخوف، پزشک، داستاننویس، طنزنویس و نمایشنامهنویس برجستۀ روس است. چخوف در زندگی کوتاهش و با وجود بیماری بیش از 700 اثر ادبی خلق کرد. باغ آلبالو آخرین نمایشنامۀ چخوف بود و در سال 1904 منتشر شد. این نمایشنامه همان سال در تئاتر هنر مسکو به کارگردانی کنستانتین استانیسلاوسکی بر روی صحنه رفت.
چخوف این نمایشنامه را یک کمدی همراه با عنصر لودگی میدانست اما استانیسلاوسکی آن را یک تراژدی تلقی کرد و به صورت تراژدی روی پرده بُرد. از همان موقع کارگردانها با ماهیت دوگانۀ این نمایشنامه درگیرند. برای چخوف باغ آلبالو نمادی از جامعۀ روسیه بود. نمایشنامۀ باغ آلبالو حول محور زندگی زنی اشرافی به نام رانوسکی میچرخد که به ملک خانوادگیاش برمیگردد. این ملک یک زمین بزرگ و معروف به نام باغ آلبالو دارد. تنها سرمایۀ باقیماندۀ خانواده همین ملک است، و بانک نیز آن را در ازای بدهی مصادره و به حراج میگذارد. اما خانم رانوسکی تلاشی نمیکند تا باغش را حفظ کند و آن را به پسر یک رعیت میفروشد.
در واقع رانوسکی نماد طبقۀ اشرافی در حال فروپاشی جامعۀ قرن بیستم روسیه است. این نسل نیز هیچگونه واکنشی در برابر فروپاشی جامعه از خود نشان ندادند. چخوف در باغ آلبالو پوچی و تلاشهای بیهودۀ اشرافیت برای حفظ جایگاه و نیز تلاشهای بیهودۀ بورژوازی برای یافتن معنا در مادیگرایی و طبقۀ تازه به دوران رسیده را به تصویر کشیده است.
1,000,000
ابلوموف، ایوان گنچاروف، 1859
ابلوموف دومین رمان ایوان گنچاروف، نویسندۀ اهل روسیه است. او در پی نوشتن این کتاب به شهرت رسید. گنچاروف ابتدا نخستین رمانش را در سال 1847 به چاپ رساند و بعد بخشهایی از ابلوموف را نوشت اما ده سال طول کشید تا نوشتن این شاهکار ادبی را تمام کند و این رمان اولین بار در سال 1859 منتشر شد.
ایلیا ایلیچ ابلوموف شخصیت اصلی رمان گنچاروف است که بهصورت شخصیتی نمادین بهتصویر کشیده شده است. ابلوموف نجیبزادهای سخاوتمند اما تنبل و بیاراده است و قادر به گرفتن تصمیمهای مهم نیست و نمیتواند دست به انجام اقدامات ضروری بزند یا برای زندگیاش کاری اساسی بکند. در طول رمان نیز به ندرت اتاق یا تخت خودش را ترک میکند، در پنجاه صفحۀ اول کتاب تازه موفق میشود از سوی تخت به سمت صندلی برود. ابلوموف در زندگی هیچ معنا و مفهومی نمیبیند و توانایی انجام سادهترین کارها را هم ندارد. این رمان پس از انتشار بسیار محبوب شد و برخی از شخصیتها و عناصر داخل داستان تأثیر بسزایی بر فرهنگ و زبان روسی گذاشتند. این کتاب مفهوم آبلومویسم - نوعی سبک زندگی و تفکر که اگر گرفتار آن شوید سراسر زندگیتان تباه میشود - را به فرهنگ ادبیات جهان اضافه کرد.
6,500,000
چادر سبز بزرگ، لودمیلا اولیتسکایا، 2010
لودمیلا اولیتسکایا از بزرگترین نویسندگان حال حاضر روسیه است و داستانهای کوتاه و رمانهایش همواره مورد تحسین و تقدیر قرار گرفتهاند.
چادر سبز بزرگ نخستین بار در سال 2010 منتشر شد. وقایع این کتاب یک دهه بعد از مرگ دیکتاتور بزرگ شوروی، جوزف استالین، در آن کشور رخ میدهد. رمان خفقان سیاسی و اجتماعی آن دوران و دخالت دوست در جنبههای مختلف زندگی شهروندان را بهتصویر میکشد.
این کتاب داستان سه پسر کوچک است که در یک مدرسه درس میخوانند و قرارگرفتن در معرض آزارواذیت از یکسو و علاقه به شعر و مطالعه از سوی دیگر آنها را بههم نزدیک میکند. این پسران در کنار یکدگیر رشد میکنند و به بزرگسالی میرسند. یکی از آنها شاعر، دیگری نوازندۀ بااستعداد پیانو و نفر سوی عکاس میشود و سعی میکنند با عشق به هنر و ادبیات و فعالیتهای اجتماعی به جنگ استبداد بروند و در این مسیر با مأموران سازمان امنیتی و مخوف ک.گ.ب برخورد میکنند.
در مورد دیگر رمانهای بزرگ جهان در مقالۀ بهترین رمان های دنیا بخوانید.
3,900,000
ادبیات روسیه بسیار غنی و پر از مفاهیم عمیق سیاسی، اجتماعی و روانشناختی است. بهترین داستان روسی که شما خواندهاید کدام است؟ اگر با ادبیات روسیه آشنایی ندارید میتوانید کار را با کتابهای معرفی شده شروع کنید.